اطلاعات ویکیپدیا میگه حسینخسرو علیوزیری ۲۴ اسفند ۱۳۲۰ خورشیدی تو شهر دامغان از استان سمنان متولد شد. البته وقتی ما با دخترش نیکول وزیری صحبت کردیم، متوجه شدیم نه 1320 قطعی به نظر میرسه و نه 24 اسفند. احتمال نهم سپتامبر (19 شهریور) یا سال 1942 هم وجود داره و خانواده دو روز متفاوت رو جشن میگیرن. اگر تاریخ ۲۴ اسفند براتون آشناست باید بگم که تاریخ تولد رضاشاه، پهلوی اول و تاریخ ازدواج محمدرضا پهلوی و فوزیه دختر پادشاه مصر هم هست. اگه 1320 هم براتون آشناست باید بگم که همون سال، یعنی چند ماه قبل به دنیا اومدن موضوع این قسمتِ ما، متفقین ایران رو اشغال کردن. خانوادهی علیوزیری، مثل اغلب خانوادههای ساکن تو اون مناطق تو اون سالها، کشاورز بودن. پدر حسین که سه پسر دیگه و یک دختر هم داشت، تو دامغان باغ پسته داشت. البته اینکه باغ پسته داشت به این معنی نیست که آدم ثروتمندی بود؛ نه.
در سال ۱۳۲۰ متفقین خاک ایران را اشغال کردند.
اون زمان اینطور نبود که کسی باغ پسته داشته باشه، آدم ثروتمندی باشه و پسته چیز فراوونی بود. خانوادهی نسبتاً شلوغ وزیری خانوادهای از نظر اقتصادی کاملا متوسط البته متوسط با استانداردهای یک خانوادهی اهل دامغان در دههی ۲۰ خورشیدی بود. پدر خسرو که اسمش حاج قاسم بود، مذهبی بود. اصلا از نامگذاری بچههاش میشه فهمید آدم مذهبی بوده. برادرهای حسین، محمد، علی و حسن بودن و خواهرش معصومه. اونطور که دخترش به ما گفت، خسرو وزیری خودش هم آدم مذهبی و معتقدی بوده و هست.
زمانی که خسرو متولد شد، جنگ دوم جهانی به اوج رسیده بود. چند ماه قبل از تولدش تو شهریور ۲۰ هم رضاشاه پهلوی از قدرت برکنار و پسرش محمدرضا پهلوی، شاه ایران شده بود. در واقع اوضاع جهان و ایران خیلی پرتلاطم بود. همین تلاطم هم باعث شد که وقتی خسرو خیلی کوچیک بود در حدود ۵ یا ۶ ساله، پدرش مجبور بشه کشاورزی و زمین رو رها کنه و بیاد تهران.
اونطور که از اسناد بر میاد، تو گلوبندک ساکن میشن که میشه تقاطع خیابون پانزده خرداد و خیابون خیام، دور و بر بازار تهران. با توجه به این نکته که اون زمان تهران تو خیابان شاهرضا یا انقلاب فعلی تموم میشد، باید گفت که حوالی بازار مهمترین و شلوغترین نقطهی تهرانِ دهه سی و چهل بود.
شعبان جعفری یا اونطور که بهش لقب داده بودن شعبون بیمخ، یک جایی تو کتابش که یک مصاحبه طولانی با هما سرشاره، اشاره میکنه که خسرو بچهی درخونگاه بود و ننهش دلاک بود. اینکه بعد از چند دهه، جعفری شغل مامان وزیری رو یادش بوده، در نوع خودش از اعجازهای مغز به شمار میره. حالا در ادامه به ارتباط این دو نفر هم اشاره میکنیم.
نخلگردانی در تهران – اوایل قرن گذشتهی خورشیدی
راجع به چرایی اسم این درخونگاه هم خودِ جعفری داستان عجیبی تعریف میکنه، اصل داستان این بود که در تکیه این محل نخلی وجود داشت که با دعوا و خونریزی به این محل آورده شده بود و به همین دلیل این اسم رو براش انتخاب کرده بودن. البته منظور از نخل درخت خرما نیست، نخلِ عزاداریه، میتونید صفحه ویکی پدیای نخلگردانی رو بخونید. این درخونگاه هم میشد همون حوالی گلوبندک که حالا اسمش شده خیابان شهید اکبرنژاد.
حاج قاسم، پدر خانوادهی وزیری تو تهران یه باشگاه ورزشی راه انداخت. البته باشگاه ورزشی نه به اون شکلی که ممکنه تو ذهنمون بیاد. یه باشگاهی که توش ورزش باستانی و کشتی انجام میشد.
آغاز دوران طلایی کشتی ایران
تو این مقطع که میشه اواخر دههی ۲۰خورشیدی، دوره طلایی کشتی ایران شروع شد. تو تهران باشگاههای زیادی بودن که جوونها اونجا یاد میگرفتن و تمرین میکردن. به همین دلیل خسرو هم مثل خیلیهای دیگه عاشق کشتی میشه. وقتی به سن نوجونی میرسه، دیگه فکر و ذکرش میشه کشتی. اونطور که خودش یادش میاد تو دوره دبیرستان مقام میاره و همون دورهها تو سالن محمدرضا شاه پهلوی (هفت تیر فعلی) که میشه کنار پارک شهر تمرین میکرده.
همونطور که گفتیم به زورخانه شعبان جعفری (شهید فهمیده فعلی) هم میرفته که میشده ضلع جنوبی پارک شهر. ما از طریق نیکول وزیری، به یک آی.دی کارت هم دسترسی پیدا کردیم. تاریخ نداره اما از عکس میشه فهمید که وزیری در بیست و چند سالگی رو نشون میده. مهر روی کارت، هیئت کشتی استان کرمانشاه با امضای شخصی به اسم سرهنگ افشار به چشم میخوره.
شیخ جایی تو صحبت با ما اشاره کرد که دورهای هم تو باشگاه کشتی دارایی تو محله سرچشمه حوالی بهارستان حضور داشته. طبق بررسیها ما عبدالله موحد هم تو همین باشگاه تو روزهای جوونی که تازه به تهران اومده بود تمرین میکرد. جایی تو مطلبی از همشهری اشاره شده که
در باشگاه کشتی دارایی که شادروان استاد رحمت الله غفوریان تمرین میداد، یلان بلندآوازهای تمرین میکردند. یکیشان بچه کوچه بحرالعلوم در چهارراه سرچشمه بود؛ محمدعلی صنعتکاران.
غفوریان سال 29 قهرمان کشتی ایران شد اما استخوان ترقوهش شکست و ورزش رو کنار گذاشت. صنعت کاران هم از مهمترین کشتیگیران ایران تو اون دوره بود.
برنز المپیک توکیو و طلای مسابقات جهانی یوکوهاما 1961 رو به دست آورده. المپیک 76 و بازیهای آسیایی 73 هم مربی تیم ملی بود و البته تو جودو هم دستی بر آتش داره. ما خیلی سعی کردیم مصاحبهای با آقای صنعت کاران ترتیب بدیم و شمارهشون رو هم پیدا کردیم اما گویا به تازگی ایران رو برای همیشه به مقصد کانادا ترک کردن. البته چون لفظ باشگاه اومد، باید از اشتباه درتون بیارم که چیزی به اسم لیگ کشتی یا جام منظم سراسریای وجود نداشت اون دوره تو ایران.
یادمون باشه که تو دههی ۳۰ خورشیدی، تحصیل کردن حتی تو تهران اونقدر مرسوم نبود. البته خسرو مدرسه میرفت. دورهی بعد از جنگ جهانی دوم کلا دورهی سختی از نظر اقتصادی و اجتماعی برای ایران بود. به همه مشکلات ریز و درشت یه کشور جهان سومی تو اون دوره، تحریم گسترده ایران توسط کشورهای غربی به دلیل ماجرای ملی شدن صنعت نفت رو هم اضافه کنید تا متوجه بشید از چه سطحی از سختی صحبت میکنیم.
ورود به ارتش
خسرو وزیری وقتی به سن قانونی رسید، تصمیم گرفت وارد ارتش بشه. تا اون سن اونقدر ورزش کرده بود که بدن خیلی آماده و ورزیدهای داشت و اصلا عجیب نبود که دلش بخواد وارد ارتش بشه. وزیری تو ارتش روند رو به رشدش رو ادامه داد. تو سه سالی که عضو ارتش بود، دو بار متوالی قهرمان ایران شد. تو اون مقطع، ورزش بین نظامیها محبوبیت و ارج و قرب بالایی داشت و به همین دلیل مسابقات نظامیها اهمیت پیدا کرده بود. در واقع میشه گفت کسی که تو ارتش قهرمان میشد، به خصوص تو کشتی، در واقع یکی از بهترینهای ایران بود.
دلیلش اینه که اون زمان ارتش بین جوونها جایگاه مهمی داشت. به خصوص اونایی که ورزش میکردن دوست داشتن ارتشی باشن چون بهشون جایگاه اجتماعی والاتری میداد. به همین دلیل کسی اگر تو مثلا کشتی یا بوکس همهی ارتشیها رو شکست میداد، با تقریب خوبی، عمدهی خوبهای ایران رو شکست داده بود.
به موارد بالا این رو هم باید اضافه کنید که ورزش حتی در سطح قهرمانی، عمدتا به جز پاداشها، حقوق ثابتی به دنبال نداشت و خیلی از ورزشکارها حتی در سالهای آخر دوره پهلوی، عضو ارتش یا ادارات دولتی بودن. اینم بگم که وزیری هم مثل دو سوژه قبلی ما پرویز قلیچ خانی و ابراهیم میرزایی، با تیمسار خسروانی عکس داره.
بادیگارد ملکه
وزیری به عنوان کادری وظیفه، تو صداوسیمای شیراز به عنوان فیلمبردار مشغول به انجام وظیفه بود. یه روز وقتی فرح دیبا، ملکهی وقت که سه سالی از وزیری بزرگتر بود برای یکی از جشنوارههای هنریش به شیراز سفر میکنه، از طرف مقامهای نظامی وقت، وزیری برای همراهی و محافظت از ملکه انتخاب میشه. کارش رو تو اون فستیوال خوب انجام میده و بین نیروهای امنیتی درباری شناخته میشه.
کار خلاصه به جایی میرسه که وزیری تبدیل میشه به بادیگارد مخصوص ملکه و شاهزادههاش، زمانی که به شیراز سفر میکردن. این روند برای سفرهای شخص شاه به اون منطقه هم ادامه داشته. یادمون باشه که شاه و خانوادهش به دلیل اهمیت بالای تخت جمشید تو اون دوره کم به شیراز سفر نمیکردن. یکی دو عکس خوب هم از وزیری در کنار خاندان سلطنتی هست که میذاریم روی توییتر و اینستاگراممون ببینید.
قهرمانیهاش تو ارتش، باعث شد به تیم ملی هم برسه البته این رو هم باید گفت که خسرو وزیری بدشانس بود که تو دوره طلایی کشتی ایران زندگی میکرد و این باعث شد جایی به عنوان نفر اول وزن خودش پیدا نکنه. به همین دلیل وزیری عضوی از تیم کشتی فرنگی بود.
این نکتهی خیلی مهمیه که بدونیم کشتی فرنگی اون موقع یه جورایی سطح پایینتر از کشتی آزاد در نظر گرفته میشد. یعنی اگر برای رسیدن به تیم ملی خوب بودید اما اونقدر خوب نبودید که دوبنده رو تصاحب کنید، میرفتید تو تیم فرنگی. اینطوری هم تو تمرینها حضور داشتید هم این شانس بود که واسه مسابقات اعزام بشید.
وزیری هم دقیقا همین شرایط رو داشت. خوب بود اما جوون هم بود و خب اون دوره خیلی کشتیگیرهای بزرگی تو تیم ملی حضور داشتن. بزرگترینشون کسی نبود به جز غلامرضا تختی. دههی ۳۰ خورشیدی یعنی روزهایی که خسرو وزیری داشت اسمی برای خودش دست و پا میکرد، اواخر دورهی سلطنت تختی به کشتی ایران و دنیا بود.
وزیری میخواست در مقطعی عضو تیم ملی باشه که فوقستارههایی مثل تختی، امامعلی حبیبی، عبدالله موحد، ناصر گیوهچی، محمود ملاقاسمی، مهدی یعقوبی و علی خجستهپور هم عضو تیم ملی بودن. اگر عمری بمونه، حتما یک بار تو پادکست اوتسایدرز سراغ عبدالله موحد میریم. مردی که به هشت دوره مسابقات جهانی و المپیک اعزام شد و با 8 مدال طلا برگشت.
بنا بر چیزهایی که ما پیدا کردیم و نکردیم، وزیری هیچوقت این شانس رو پیدا نکرد که دوبندهی تیم ملی رو رو تو یه تورنمنت بینالمللی حتی یا در حد و اندازه بازیهای آسیایی به دست بیاره.
مرگ آقا تختی و تغییر زندگی وزیری
مرگ ناگهانی تختی تو دیماه ۴۶، تاثیر زیادی روی وزیری میذاره. مثل خیلی از جوونهای دیگه و مثل خیلی از ورزشکارهای دیگه، وزیری هم تختی که 11 سال ازش بزرگتر بود رو الگو و اسطورهی خودش میدونه. این عشق و علاقه به جایی میرسه که وزیری که یکی از محافظهای مخصوص شاه و ملکه بوده، از تئوری دست داشتن شاه و ساواک در مرگ تختی حمایت میکنه. وزیری سالها بعد هم از این میگه که امکان نداره چنین نابغهی ورزشی و اسطورهای خودکشی کنه که خلاف دستورات دینیش به شمار میاد.
وزیری بعد از مرگ تختی چند سالی ایران میمونه و حتی تو انتخابی تیم ملی برای المپیک ۶۸ مکزیک هم شرکت میکنه اما در نهایت همونطور که گفتم به دوبندهی تیم ملی نمیرسه و تصمیم میگیره از ایران بره.
ما از طریق یکی از خبرنگاران فعال حوزه کشتی و ارتباطی که با یک سری از مطلعان کشتی حاصل کردیم، متوجه شدیم که برای اون مسابقات در رشته فرنگی انتخابی خاصی برگزار نشده و به درخواست وزیر دربار (وزیر دربار اون دوره اسدالله علم بود) افرادی به مسابقات فرستاده شدن که مقام داشتن. مثلا برای فرنگی تنها یک نفر فرستاده شد که حسین مقرب نام داشت و انگار تو صفحات تاریخ گم شده باشه، ما هیچچیزی در موردش پیدا نکردیم.
البته نتایج ورزشی وزیری تو این مقطع یعنی نزدیک به سی سالگیش، نشونهای از اینکه شانس تختیِ دوم شدن رو داشته باشه در اختیار نمیذاره. به عنوان مثال بگم که موحد آخرین مدالش رو تو سی سالگی، حبیبی تو 31 سالگی و تختی تو 32 سالگی میگیره.
اینم بگم که تو کشتی و به خصوص کشتی اون دوره که زمانهای مبارزه بسیار طولانی بود، سی سالگی فاصله چندانی با بازنشستگی نداشت.
اما خب میشه درک کرد که مرگ آدمی با چنین جایگاهی، چه فضای ذهنیای برای افرادی که در اون حد دوستش داشتن ایجاد کرده بوده. اونطور هم که خودش میگه، مرگ تختی دلش رو شکست و ترجیح داد که دیگه تو ایران نمونه. تو فیلم جهان پهلوان تختی، کلیپی مستند از لحظات عزاداریِ فوتِ تختی نمایش داده میشه که اون بین، خسرو وزیری رو هم میبینیم که در یک نمای بستهای، با چهرهای پر از غم دیده میشه. در حالی که کنار خانواده تختی، احتمالا تو خونهش بوده. ما بیش از یک عکس از تختی و وزیری در کنار هم پیدا کردیم و احتمالا لحظات نسبتا زیادی رو با هم سپری کرده بودن.
مهاجرت به آمریکا
حوالی سال 70 میلادی وزیری به شهر مینهسوتای آمریکا مهاجرت میکنه و اونجا تو باشگاه کشتی این شهر به عنوان کمک مربی مشغول به کار میشه. یادمون باشه که وزیری در زمان ترک ایران، بین 28 تا 30 سالش بوده. همون اولی که وارد آمریکا میشه، با دختری به نام کارول آشنا میشه و باهاش ازدواج میکنه.
وزیری همون اوایل که وارد آمریکا شد یعنی سال 1971، تو دستهی ۸۰ کیلوگرم کشتی فرنگی AAU به مدال طلا رسید. اینجا لازمه که دربارهی AAU یه توضیح مفصلی بدم. AAU مخفف اتحادیهی ورزشکاران آماتوره که از ۱۸۸۸ فعالیت میکنه. این اتحادیه که یک اتحادیهی سراسری با یه عالمه زیرشاخهست، هدفش زیرپوشش قراردادن ورزشکارهای آماتور در سراسر آمریکاست. وقتی میگم یه عالمه زیرشاخه، منظورم واقعا یه عالمهست. تقریبا تمام رشتههای ورزشی یه نمایندگی دارن تو این اتحادیه.
رشتههایی از بسکتبال و فوتبال و اینا تا موج سواری تا یه رشتههایی مثل پیکلبال تحت حمایت این اتحادیه هستن. اگه نمیدونید پیکلبال چیه، ما هم تازه اسمش به گوشمون خورده. یه چیزیه بین بدمینتون و تنیس ولی خیلی خانوادگیتر و سافتتر. خلاصه. این اتحادیهی AAU معلوم نیست چندتا تیم ورزشی داره. واقعا هم قابل شمارش نیست. هرکسی میتونه تو این اتحادیه یه تیم آماتور بده و تو چندصد لیگی که تو هر رشتهی ورزشی برگزار میشن شرکت کنه.
این لیگها به صورت منطقهای، ایالتی و سراسری برگزار میشن. البته اینطور هم نیست که این تیمها آماتور آماتور باشن. پول هم توش هست، اسپانسر هم دارن و حتی پخش زنده تلویزیونی. این اتحادیه در واقع کارش همینه دیگه. برگزاری مسابقاتی با حضور بازیکنهایی که اونقدر خوب نیستن به لیگهای حرفهای برسن اما به هرحال ورزشکار هستن.
کلا اینطوری بگم براتون که کل ورزش آمریکا روی همین فلسفه میچرخه که شما یا اینقدر خوب هستید که میرید تو NBA و اینها یا یکم خوبید و میرید تو لیگهای سطح بعدی. اگر اینقدر خوب نیستید، بازهم میتونید برید تو انجمنهای آماتور و برای تیمهای AAU بازی کنید. سازمانی که توش وزیری مدال آورد بین دهه پنجاه تا هشتاد فعالیت کرد.
البته AAU تو این صد و چند سال، خیلی هم تغییر کرده و بالا پایین داشته. انتقادهای زیادی هم همیشه بهشون شده از جمله صحبتهای لبران جیمز که گفته بود مربیان این سطح هیچ اهمیتی به آینده ورزشکاران نمیدن. حالا جاش اینجا نیست. حتما دربارهی سیستم پیچیدهی ورزش آمریکا یک یا حتی چند اپیزود خواهیم داشت.
اولین قهرمانی در آمریکا
برگردیم سر بحث اصلی. سال ۷۱ میلادی، وزیری تو دستهی ۸۰ کیلو قهرمان AAU شد. اون موقع قهرمانی AAU تو رشتهای مثلا کشتی فرنگی یه جورهایی مساوی قهرمانی کشور بود. البته این به معنی این نبود که قهرمانهای این مسابقات لزوما کشتیگیرهای بزرگی بودن. این مسابقات بین سالهای ۵۳ تا ۸۲ برگزار شد و هستن کسایی که حتی تا ۵ بار هم قهرمان این مسابقات سالانه شدن اما به جز تاریخچهی این مسابقات، جای دیگه اسمی ازشون مطرح نشده.
یک سال بعد از این، وزیری وارد کادرفنی تیم ملی کشتی آمریکا شد. داوری هم میکرد. اون زمان همچنان کشتی آماتور هم میگرفت. آها اینم تو پرانتز بگم که تو آمریکا ورزشی که شما برای انجامش پول نمیگیرید آماتوره و ورزشی که براش پول میگیرید، حرفهای. یعنی بوکسی که برای انجامش قرارداد بسته میشه، بوکس حرفهای و تیم ملی بوکسی که میره المپیک، آماتور هستن. وقتی میگیم کشتی حرفهای، یعنی همون چیزی که ما تو ایران به اسم کشتی کچ میشناسیم. پول میگرفتن برای هر مسابقه دیگه؛ حرفهای. به طور کل مسئله کیفی نیست و فقط به درآمد مربوطه.
تیم ملی کشتی آزاد آمریکا – المپیک ۷۲
اوضاع کشتی آمریکا تو اون مقطع چندان تعریفی نداره تو سطح بینالمللی. دو دورهی قبل المپیک، طلایی نگرفته بودن. دقیقتر بخوام بگم، دو المپیک ۶۴ و ۶۸، یه برنز و دو نقره گرفته بودن. حضور وزیری اما برای کشتی آمریکا خوشیمن بود. تو المپیک ۷۲، سه طلا و دو نقره و یه برنز گرفتن و در مجموع فرنگی و آزاد بعد شوروی که مثل همهی دورههای المپیک پادشاه بیچون و چرای کشتی المپیک بود، دوم شدن. آمریکا البته تو فرنگی توفیق خاصی نداشت ولی تو آزاد درخشیدن. تو میانوزن که وزن وزیری بود، دو تا طلا و یک نقره گرفتن. بعد از اون المپیک هم وزیری از تیم ملی آمریکا جدا شد. اگه براتون سواله که المپیک بعدی بدون وزیری چی کار کردن هم باید بگم عملکرد ویژهای نداشتن و یه طلا، سه نقره و دو برنز گرفتن.
بعد از المپیک ۷۲، وزیری کشتی آماتور رو رها میکنه و میره سراغ کشتی حرفهای. توضیح دادم دیگه تعریف کشتی آماتور و کشتی حرفهای تو آمریکا رو.
تولد آیرون شیخ
درسته که وزیری میگه مدال طلای AAU به درد گذران زندگیش نمیخورد ولی اینطوری هم نبود که خودش راهی برای کسب درآمد پیدا کرده باشه. هرچقدر تو ایران بدشانس بود، تو آمریکا خوش شانسی میاره. یه بابایی به اسم ورن گنیه وزیری رو کشف میکنه و بهش پیشنهاد میکنه که وارد دنیای کشتی حرفهای بشه. این گنیه تو دنیای کشتی حرفهای، یه اسم خیلی گندهست. کارش رو تو NFL یعنی لیگ فوتبال آمریکایی شروع کرد اما رفت سراغ کشتی حرفهای. دوران ورزشی درخشانی داشت و عضو تالار مشاهیر این رشته هم شد. سال ۷۲ که وزیری رو کشف کرد، هنوز کشتی میگرفت ولی آخرای دوران کارش بود.
آدم عجیبیه این گنیه. بعد از اینکه بازنشسته شد، برگزارکنندهی یا promoter مسابقات کشتی حرفهای شد. برگزارکننده، کارش اینه که دو تا کشتیگیر پیدا کنه و یه مسابقه رو مدیریت کنه. البته تو اون دوره که هنوز سلطنت وینس مک ماهون شروع نشده بود، پروموتر تورنمنت برگزار میکرد و منطقهای نسبتا بزرگ رو تحت پوشش داشت. دربارهی این سیستم هم توضیح میدم مفصل جلوتر. گنیه به این مشهور بوده که میتونسته دو نفر رو به دو شخصیت کاملا متضاد هم تبدیل کنه.
ورن گنیه
این تضاد، میتونسته یه رقابت خیلی جذاب برای تماشاگرها رو به وجود بیاره. چندتا از بزرگترین رقابتهای سنتی اون مقطع کشتی حرفهای رو همین گنیه ساخته. به نظر میرسه دلیل علاقهش به وزیری هم این بوده که وزیری قابلیت تبدیل شدن به یکی از چهرههای کاریزماتیک و البته منفور کشتی حرفهای رو داشته؛ چیزی که در واقع بهش تبدیل هم شد و داستانش رو تعریف میکنم براتون.
قبل از اینکه بریم سراغ داستان اصلی، بد نیست بیشتر دربارهی گنیه صحبت کنیم. گفتم که آدم عجیبی بود. سال ۲۰۰۹، وقتی ۸۲ سالش بود، تو یه مرکز نگهداری از افراد سالمند، رقیب قدیمیش هلموت گاتمن رو بلند کرد و چنان کوبید زمین که در اثر شکستن دنده و جمجمه در جا کشته شد.
گاتمن اون موقع ۹۷ سالش بود. پلیس بعدا گنیه رو به دلیل اینکه دچار بیماری زوال عقل شده بود اون موقع، مقصر تشخیص نداد و آزاد شد. گنیه و گاتمن دو تا از رقبای بزرگ دورهی بعد از جنگ جهانی دوم کشتی حرفهای آمریکا بودن. گاتمن سال ۳۶ از آلمان نازی به آمریکا فرار کرده بود. گنیه ۶ سال بعد از اون اتفاق، سال ۲۰۱۵ در اثر کهولت سن و بیماری از دنیا رفت.
برگردیم سر داستان اصلی
گفتم که گنیه سال ۷۲ به وزیری پیشنهاد داد که وارد دنیای کشتی حرفهای بشه. وزیری هم که دید پول خوبی تو این رشته گیرش میاد، قبول کرد. وزیری زمانی تو باشگاه گنیه تمرین میکرد که ریک فلیر هم اونجا بود. اگر پیگیری کشتی حرفهای باشید حتما ریک فلیر رو میشناسید. ملقب بود به عقرب سیاه و جزو بزرگترینهای تاریخ این رشتهست.
گنیه یه اتحادیهای داشت به نام اتحادیهی کشتی آمریکایی یا AWA که زمان کشتیگیر بودن خودش و تو دههی ۶۰ تاسیس کرده بود. وزیری اولین قدمهاش تو دنیای کشتی حرفهای رو تو این اتحادیه برداشت.
نگاهی به تاریخچهی کشتی حرفهای
خب تا اینجای بحث رو لطفا به حافظهتون بسپارید. لازم داریم که از بحث اصلی یکم فاصله بگیریم و شیرجه بزنیم تو عمق تاریخ رشتهی کشتی حرفهای یا همون کشتی کچ. الان به جایی از داستان خسرو وزیری رسیدیم که برای درک بهتر شرایط و وضعیتها حتما لازمه که تاریخچهی ورزشش رو بدونیم.
کشتی حرفهای تاریخی قبل از قرن بیستم نداره و در سالهای اولیه این قرن، حوالی 1920 بود که مطرح شد. این در حالیه که شیوههای مدرن کشتی آزاد و فرنگی، تاریخی مربوط به قرن نوزدهم هم دارن. با این حال بیشتر از انواع شیوههای کشتی، کشتی حرفهای، وامدار فستیوالها، سیرکها و بازارهای مکاره مربوط به قرنهای قبل میشه. تو بازارهای مکاره و سیرکها احتمالا تو فیلمها و مستندها دیدید که بخشی از نمایش، مربوط به مردای قوی هیکل یا بسیار قد بلند بود. تو چنین فضایی بود که از سر شاخ شدن همراه با نمایش این کاراکترهای درشت جثه، کشتی حرفهای متولد شد و خیلی زود مورد توجه قرار گرفت.
تاریخ کشتی حرفهای تقریبا به صورت همزمان تو استرالیا، آمریکای شمالی، آمریکای لاتین، اروپا و البته ژاپن سر و شکل گرفت.
حوالی 1920 بود که چیزی شبیه به اونچه ما حالا میبینیم، به وجود اومد. اصطلاحی در کشتی وجود داره به اسم کایافابه (kayafabe) که به نوعی قسم بقراط کشتی کچ کاراست. ورزشکار این رشته باید قبل از شروع دورهی حرفهایش کایافابه کنه یعنی باید تو رینگ، به طور کامل کاراکتر خودش رو باور داشته باشه. اگر به عنوان یک کاراکتر عرب وارد رینگ میشید، باید عربی یا انگلیسی با لهجهی عربی صحبت کنید و حتی اگر مثلا اهل دیترویت باشید و لباس عربی به تن داشته باشید، نمیتونید یکهو با لهجهی دیترویتی تیکهای پرت کنید.
حالا صحبت کردن یک بخش ماجراست، موضوع میتونه مربوط به تمام اعمال ورزشکار در رینگ یا خارج از اون در زمان یدک کشیدن اون کاراکتر باشه. البته اینطور نیست که یک کاراکتر از اول تا آخر دورانش با یک کاراکتر به رینگ بیاد، برای مثال خسرو وزیری یکی از کسایی بود که با چند کاراکتر مختلف در دورههای متفاوت به رینگ اومد. گفتم که کایافابه مثل قسم بقراطه. یه بحث اخلاقی و نه قرارداد روی کاغذ یا چیزی شبیه به این.
البته که این بحث اخلاقی خیلی قویتر از هر قراردادی بوده و هست. همینطور از اونجایی که سازمانهای کشتی کچ خیلی اهل آزادی دادن به اشخاص تحت قرارداد خودشون نیستن، ممکنه خیلی راحت عذر رو بابت هر چیزی خلاف سلیقهشون طرف رو بخوان.
نیاز به توضیح نیست که این مفهوم دقیقا خلاف ورزشهای رقابتی به شمار میره و ذات نمایشی این رشته رو نشون میده.
جنگ جهانی دوم، کار رو خوابوند اما وقتی به اواخر دهه چهل و طول دهه پنجاه رسیدیم، دقیقا وسط دوران طلایی اول کشتی کچ آمریکا بودیم. تو همون دوره بود که گُرجس جورج (جورج ریموند وَگنر، پلهی کشتی کچ) با منتهای جذابیت از نگاه مردم اون دوره، تونست کشتی رو محبوبتر از هرچیزی قبل از اون بکنه. دهه چهل و پنجاه تو مکزیک و ژاپن هم عصرهای طلایی کشتی حرفهای به وقوع پیوست.
السانتو تو مکزیک به درجهای از محبوبیت به دلیل مسابقات کشتی کچ با ماسک نقرهایش رسید و در مناطق مختلف مجسمهش ساخته شد. تو ژاپن هم کشتی گیری به اسم ریکیدوزان کشتی کچ رو تو دوره بعد از بمبهای اتمی محبوب کرد و البته بعدها توسط یاکوزا به قتل رسید. جالب اینکه این سه نفر، همه بین 175 تا 179 قد داشتن که نسبت به استانداردهای کشتیگیرای فعلی، عدد بسیار کمی به شمار میره.
گروچو مارکس یکی از پنج برادر کمدین که به عنوان برادران مارکس فعالیت میکردن، یه بار گفته بود کشتی حرفهای مثل اینه که دو ورزشکار رو در حال تمرین ببینید، یعنی در حالی که قصد آسیب زدن به هم رو ندارن و در حال مرور فنون هستن.
دوران طلایی کشتی حرفهای
از اوایل دهه هفتاد تا اوایل دهه هشتاد میلادی، دوباره تب کشتی حرفهای تو آمریکا خوابید اما با ظهور تلویزیونهای کابلی در اوایل دهه هشتاد تو آمریکا، عصر طلایی دوم آغاز شد. حالا تلویزیون کابلی چیه؟ شیوه سنتی گرفتن تصاویر تلویزیونی، ارسال به وسیله امواج رادیویی و دریافت توسط آنتنه. همون چیزی که هممون رو سقف خونههامون داشتیم. اما شیوه تلویزیون کابلی کمی بعد از پایان جنگ جهانی دوم، تو آمریکا باب شد. هدف اولیه رسوندن تصاویر به مناطقی بود که کوهستانی بودن اما بعدها همهگیرتر شد و به ابزاری برای درآمد سازی تبدیل شد.
در واقع ارسال تصاویر به صورت نقطه به نقطه و با کابل کواکسیال یا فیبر نوری به جای موج. در واقع ظهور این تلوزیونها، باعث شد تلویزیون به همهی مناطق آمریکا برسه و در دسترس اقشار متوسط و ضعیف هم قرار بگیره. برای متولیان مسابقات هم شیوهای عالی بود چون تنها افرادی میتونستن مسابقات رو تماشا کنن که براش پول کردهن. در واقع pay per view اصطلاحیه که به این سبک پخش اطلاق میشه. برای دیدن مسابقات از کانال تخصصی یا سایر کانالها، باید هزینه میکردید وگرنه براتون نمایش داده نمیشد. به دلیل چنین شیوه متفاوت پخشه که خبر فعالیتهای خسرو وزیری در اون دوره تقریبا هرگز به ایران نمیرسید.
با تلویزیون کابلی، کار بسیار حرفهای تر دنبال میشد و افرادی مثل آندره د جینت، رندی سویج، ریک فلیر، هالک هوگان و آلتیمیت واریر ظهور کردن. به هرکدوم از این کاراکترها میشه به طور جدا پرداخت اما طول پادکست از این هم بیشتر میشه. مثلا این آندره د جینت فرانسوی بود، 224 سانتی متر قد و 236 کیلو وزن داشت و البته فقط 46 سال عمر کرد. ریک فلیر رو هم گفتم که همباشگاهی خسرو وزیری بود. دربارهی هالک هوگان هم جلوتر مفصل براتون میگم.
ماهیت کشتی حرفهای تغییراتی در جهت مناسبسازی برای نمایش تلویزیونی رو تجربه کرد و استوری لاینها و بک استوریها پررنگ شدن. همینطور تلویزیون باعث شد که کشتی گیرا به سلبریتی تبدیل بشن و تو تمام رسانهها جا پیدا کنند. کشتی گیرای اون دوره، نماینده فرهنگ پاپ دورهی خودشون بودن. خصوصی شدن رسانههای بزرگ تو اون دوره، خیلی به نفع کشتیگیرها و کشتی حرفهای شد.
اصلا همین مسئله بود که باعث شد کشتی حرفهای از یه فعالیت منطقهای و محدوده بستهی یک ایالت یا شهر، فراتر بره و یه پدیدهی جهانی بشه. فدراسیون جهانی کشتی حرفهای که حالا به اسم دبلیو دبلیو ای شناخته میشه تو همون دوره، یعنی دهه هشتاد سنگ بناش گذاشته شد.
از اواسط دههی 2000، دوباره محبوبیت کشتی حرفهای خوابید. مسابقات زیادی که در کشورهای متفاوت تو دهه نود تماشاگر زیادی داشتن، به یک سری مسابقات محدود شدن. مسئلهای که بیش از همه داره به کشتی حرفهای آسیب میزنه ظهور MMA UFC و سایر ورزشهای خشن و غیرنمایشیه که حالا در اوج شهرت هستن و میلیاردها دلار گردش مالی دارن.
البته پروموترهای کشتی حرفهای همیشه تلاش میکردن مخاطبها متوجه این نمایشی بودن نشن.
نمایش کشتی حرفهای
حالا قبل اینکه برگردیم سر بحث اصلی، جا داره به بزرگترین سوال تاریخ کشتی حرفهای هم جواب بدیم: چرا با وجود علم به نمایشی بودن کل ماجرا، مردم زیادی برای دیدن مسابقات روی سکوها یا از تلویزیون علاقه نشون میدن. یک علاقه مند این رشته که از نویسنده های بلچر ریپورت هم هست، مطلبی در این خصوص نوشته که فحوای کلام اینه:
دلیل رو حد بالای سرگرمی این نمایش توضیح میدن. چنین چیزی رو میشه در هر مدیوم سرگرمی دیگه بیان کرد. اکشن، درام، کمدی، داستانهای عاشقانه و خیانت، نمایش دردهای فیزیکی و روانی، شادی و مشکلات خانوادگی. در واقع حین نمایش یک فیلم هم میدونید دردی که کاراکتر اصلی میکشه واقعی نیست اما این از کیفیت کار کم نمیکنه. برعکس میتونه باعث سرگرمی یا حتی فراتر از این بشه.
برای افراد این حوزه وقتی کسی میگه دبلیو دبلیو ای فیکه، ازش میپرسن چه شویی رو تماشا کردی که واقعی باشه؟ ساینفلد؟ سیمپسون ها؟ هیجانِ فیلم های آلفرد هیچکاک؟ کدوم یک از این شوهای موفق واقعی بودن؟ آیا سرگم کننده هستن؟ بله.
خب. سعی کردم واقعا در کمترین زمان اونقدری که باید توضیح بدم. اگر داستان اصلی رو فراموش کردید، ما یکم موزیک گوش میکنیم، شما بزنید عقب آخرین بخش داستان رو گوش بدید تا برگردیم.
وزیری آیرون شیخ میشود
خب دیگه برگردیم سر اصل ماجرا، حسینخسرو علیوزیری. گفتیم که وزیری جذب یه سازمان متوسط کشتی حرفهای شد. اینم گفتیم که وزیری اولین قدمهاش تو دنیای کشتی حرفهای رو تو سازمان AWA که مالکش، همون مربی و در واقع کاشف خودش بود برداشت. یک سال تو این سازمان کشتی گرفت و سال ۷۳ با سازمان بیگ تایم رستلینگ تو ایالت دیترویت قرارداد امضا کرد. وقتی با این سازمان قرارداد امضا کرد، نامش رو به علی وزیری تغییر داد.
یک سال که تو این سازمان موند، پروموترهای این سازمان بهش گفتن که نیاز به شخصیت ویژهای داره. تو کشتی حرفهای اصطلاحی داریم به نام گیمیک. گیمیک در واقع تعریف شخصیت داخل رینگ یک کشتیگیر از هر جهتی رو شامل میشه. گیمیک یک کشتیگیر براساس شخصیت، پیشینه و استعدادهای کشتیگیر توسط پروموتر ساخته میشه تا جذابیت یک کشتیگیری که استعداد جذاب شدن رو داره، بین تماشاچیها زیاد بشه. اینم بگم که گیمیک یه کشتیگیر شامل لباس، نوع حرفزدن، دشمنی یا دوستی با کشتیگیرهای دیگه و خلاصه هرچیزی داخل محیط رینگ میشه.
گیمیکها رو معمولا تو دو دسته میساختن. یا هیل یعنی شیطانی و بد بودن یا بیبی فیس یعنی خوب بودن. مشخص هم هست که همیشه یه گیمیک هیل باید با یه گیمیک بیبی فیس تقابل میکرد که جذاب باشه دیگه. حالا گیمیک وزیری چی بود؟ بله هیل بود. احتمالا میتونید حدس بزنید که تو نبرد هیل و بیبیفیس، کدوم برنده میشن که تماشاچی لذت ببره. یادمون هم باشه که گفتیم کشتیگیرهای حرفهای یه قسمی دارن به نام کایافابه که پایبندشون میکنه به رعایت کردن چیزایی مثل گیمیک.
پروموترها به علی وزیری گفتن که باید گیمیکش رو با الهام از گیمیک ادوراد فرهت اسطورهی سازمان بیگ تایم رستلینگ بسازه. فرهت با نام د شیخ کشتی میگرفت. فرهت اصلیتی عرب داشت و به نظر میرسه پدرش متولد جایی تو شمال عربستان و بیابانهای شام بود. فرهت تو همون دورهای که علی وزیری هنوز تو ایران بود، خودش رو تو کشتی حرفهای آمریکا مطرح کرد. یعنی از اواخر دههی ۴۰ میلادی این گیمیک شیخ ساخته شده بود. د شیخ، یه مرد سوریهای خیلی ثروتمند بود که در جریان کشتی خیلی دعا میکرد و معروف بود که برد رو به هر قیمتی میخواد.
ادوارد جرج فرهت – د شیخ
تو ساختگی بودن گیمیک کشتیگیرهای حرفهای همین بس که این آقای فرهت نه تنها کاملا آمریکایی بود و تو میشیگان به دنیا اومده بود، بلکه حتی تو ارتش آمریکا هم عضو بود. گاردین یک مطلبی داره که اشاره شده به اینکه به وجود آوردن چنین کاراکترهایی توسط سازمانهای کشتی کچ تو دورههای متفاوت، به موج اسلام هراسی تو آمریکا کمک کرده.
برای اینکه گیمیک علی وزیری کاملا هم کپی د شیخ نباشه، نام آیرون شیخ، شیخ آهنین رو براش انتخاب کردن. آیرون شیخ، موهای سرش رو تیغ زد، سبیلهای مدل بوفالویی یعنی همون مدل سبیلهای سالوادور دالی منتهی خیلی پهنتر گذاشت. همسرش هنوز هم از این سبیلها متنفره. به پیشنهاد جیمی اسنوکا که کشتیگیر مشهوری هم بود و هست کفشهای کشتیش رو هم از این کفش نوک تیزا انتخاب کرد که نوکشون رو به بالاست. در واقع مصداق چاروق ایرانی. اونم با رنگهای خیلی براغ و تو چشم.
چاروقکل یک پاپوش قدیمی ایرانیه که عمدتا از چرم ساخته میشود، ساق دار بود و بندهای زیادی داشت. حتی اگه ندیده باشیدش، احتمالا اسمش رو تو شعر معروف موسی و شبان مولانا شنیدید که تو کجایی تا شوم من چاکرت. چارقت دوزم کنم شانه سرت. هنوز هم از صنایع دستی قوچان و زنجان به شمار میره.
وزیری که از اینجا به بعد دیگه نام اصلیش رو کمتر خواهید شنید، ورزش زورخونهای رو هم به گیمیک خودش اضافه کرد. قبل کشتی با شتر یا با میل میرفت تو رینگ و شروع میکرد میل زدن و اینطور قدرتنمایی میکرد و رجز میخوند. یه بار ازش میپرسن اسم این شتره چیه؟ وسط صحبت به انگلیسی، به فارسی میگه اسمش “اگه علی ساربونه میدونه شترو کجا بخوابونه” ست. فقط یه لحظه فضا رو تصور کنید.
تغییر گیمیک
شیخ آهنین خیلی زود مجبور شد گیمیکش رو برای مدت کوتاهی تغییر بده. سال ۷۸ شیخ آهنین برای اولین بار تو مسابقات دو نفره یا همون تگ تیم شرکت کرد. پروموترش تو این مسابقات، گیمیکش رو به د گریت حسین عرب تغییر داد. همتیمیش هم مانوئل راموس آمریکایی بود که گیمیکش آپاچی بول بود. بول که میدونیم معنیش میشه گاو نر. گریت حسین عرب و آپاچی بول تو مسابقهی قهرمانی برای کمربند مشترک ان دبلیو ای پاسفیک، تیم دو نفرهی جری اوآتس و جسی ونتورا (Jerry Oates and Jesse Ventura) رو شکست دادن. احتمالا حدس زدید که تیم اوآتس و ونتورا تیم بیبی فیسها بود.
بیبیفیس تو فرهنگ کشتی حرفهای آمریکا یعنی کاملا آمریکایی. این دو نفر همه جور المانهای آمریکایی رو داشتن تو کشتی. و بله درست حدس زدید، کمربند قهرمانی هیلهای برندهی این مسابقه اونقدر هم دستشون نموند چون ۵۳ روز بعد، تو یه مسابقهی دیگه مغلوب شدن و کمربند رو از دست دادن. گریت حسین عرب یک کمربند دیگه هم تو همین سازمان برنده شد و بعد از دستش داد.
انقلاب WWE
برای دههها کشتی حرفهای تو آمریکای شمالی، به صورت منطقهای اداره میشد. به هر منطقه میگفتن یه ترتوری. ترتوری رو نمیتونم دقیق به فارسی ترجمه کنم. یه جور میشه منطقهی تحت سلطهای که کس دیگهای اجازهی حضور و فعالیت توش رو نداشت. تو هر ترتوری، پرومتوری بود که، کشتیگیرا رو پیدا میکرد، آموزششون میداد، دفتر و دستک داشت و البته مسابقات رو برگزار میکرد. درصدی رو به ورزشکاران میداد و طبیعتا میزان بیشتری رو برای خودش برمیداشت. چیزی بین 30 تا 40 ترتوری تو آمریکای شمالی وجود داشت.
از اونجا که هر منطقه/شهر/ایالت به یک پرومتور تعلق داشت، وضع اون فرد خوب بود و به شرایط هم راضی چون هیچ رقابتی دیگه تو منطقهش به وجود نمیومد و هیچ چیز بزرگتری هم وجود نداشت. یک سری شبکههای محلی بودن که مسابقات منطقه خودشون رو پخش میکردن. اینطور نبود که ترتوریها، ایالتی باشن.
برخی ایالتها مسابقاتی نداشتن. بعضی ایالتها هم به چند قسمت تقسیم شده بودن و چند سری مسابقات داشتن. یک سری هم بودن که بزرگتر از یک ایالت رو شامل میشدن و دو یا سه ایالت رو تحت پوشش قرار میدادن. کشتیگیرهای بزرگ هم بین ترتوریهای مختلف پخش بودن، مثلا هالک هوگان در awa فالیت داشت که تو مینیاپولیس (ایالت مینه سوتا) فعالیت داشت. همون مینیاپولیس که این روزا خیلی داریم اسمش رو میشنویم به خاطر تظاهرات علیه پلیس و دولت آمریکا.
فدراسیون world wide wrestling federation یا به طور خلاصه wwwf که در شمال شرق فعالیت داشت، سال ۱۹۷۹ با آیرون شیخ قرارداد همکاری امضا کرد. این سازمان اونقدر از شیخ خوشش اومد که در بدو ورودش، یه دوره مسابقه با فرمت جدید و بسیار جذاب راه انداخت. این فرمت برگزاری مسابقات، بتل رویال نامگذاری شد. اینطوری بود که تعدادی کشتیگیر بدون توقف جریان مبارزه و به شکل برنده به جا با هم کشتی میگرفتن. در واقع هرکس برنده بشه، سر جاش میمونه و نفر بعدی وارد میشه. این روند اینقدر ادامه پیدا میکنه تا یک نفر باقی بمونه و کمربند رو ببره. اولین دورهی مسابقات با فرمت بتل رویال WWWF، تو سالن مدیسن اسکوئر گاردن نیویورک برگزار شد. این سالن، مشهورترین سالن ورزشی دنیاست. احتمالا حدس زدید که چه کسی قهرمان اولین دورهی بتل رویال شد؛ بله آیرون شیخ.
این قهرمانی البته، تازه شروع زندگی پرفراز و نشیب آیرون شیخ بود.
گروگانگیری سفارت آمریکا و تغییر زندگی آیرون شیخ
13 آبان 58 یعنی کمتر از یک سال بعد از روزی که به عنوان روز پیروزی انقلاب اسلامی ایران میشناسیم، یه گروهی از دانشجوهای ایرانی که عضو گروهی به نام دانشجویان پیروی خط امام بودن، به سفارت آمریکا تو تهران حمله کردن و ۶۶ نفر حاضر در این سفارت رو گروگان گرفتن. این گروگانگیری که در نهایت ۴۴۴ روز طول کشید، باعث اوج گرفتن تنشهای شدیدی بین ایران و آمریکا شد.
این تنشها، بهترین فرصت برای آیرون شیخ و پرومترهاش بود تا اون شخصیت ایرانی که ازش ساخته بودن رو داغتر کنن. بد نیست که بدونیم تو اون مقطع ایران هراسی و اسلام هراسی بسیار داغتر از الان بود. در واقع همونقدر که تو ایران از آمریکا بد میگفتن، تو آمریکا هم از ایران بد میگفتن. پادکست دستنوشتهها از محمود عظیمایی اپیزودی تحت عنوان روبان زرد داره که به سرنوشت سخت اون روزهای ایرانیهای اهل آمریکا میپردازه. اما برای شیخ آهنین این ماجرا، باعث اتفاقات مثبتی شد. به همین دلیل بود که گیمیک آیرون شیخ، به یه هیل درجه یک تبدیل شد.
نفرت و محبوبیت
خود شیخ هم به این مسئله کمک میکرد. سبیلهایی که گفتیم و سر تراشیدهش، برای آدمی با اون قد و هیکل به اندازهی کافی بار منفی داشت اما شیخ به همین ترسناک بودن ظاهری بسنده نمیکرد. مثل عربها لباس میپوشید. عربها بین عامهی مردم آمریکا نماد مسلمونها بودن. با لهجهی فارسی، انگلیسی صحبت میکرد. این کار تو فرهنگ اون زمان نشونهی مشکوک بودن طرف بود. با پرچم ایران وارد رینگ میشد، سرودهای فارسی در رسای ایران میخوند و رجزهای داغی برای تماشاچیهای ضد ایرانی داشت.
کار حتی به جایی رسید که آیرون شیخ تو مصاحبههای آتشینش میگفت که آیت الله خمینی بهش گفته که آمریکاییها رو شکست بده و کمربند قهرمانی رو به ایران بیار. اگر با خودتون فکر میکنید که مردم این حرفها رو باور نمیکردن باید بگم اشتباه میکنید. حواسمون باشه که داریم دربارهی حدود ۴۰ سال پیش صحبت میکنیم که خبری از اینترنت و شبکههای اجتماعی نیست و مردم چیزی رو در که تو روزنامهها میبینن باور میکنن.
حتی برخی از آمریکاییها هنوز بر اساس رجزهای شیخ باور دارن که طلای کشتی المپیک 68 چیزی بود که تو اون گیمیک به گردنش آویزون بود. این چیزیه که شیخ مرتب تکرار میکرد و بردن طلای المپیک رو سختتر از هر چیزی میدونست.
هیچ تلویزیون آمریکایی هم وقت و حوصلهی این رو نداشت که مصاحبههای آیرون شیخ رو راستی آزمایی کنه. از سمت دیگه هم همونطور که در مصاحبه با دخترش متوجه شدیم، حتی کلمه به کلمهی این رجزها نویسنده داشت و شیخ چیزی از خودش تو رینگ نمیگفت.
آها اینم برای تاکید بگم که مردم آمریکا تو این مقطعی که داریم دربارهش صحبت میکنیم، صد در صد معتقد بودن که هرچی تو رینگ کشتی حرفهای اتفاق میفته واقعیه و همینطور هرچیزی که در حاشیهش اتفاق میفته. نتیجهی همهی اینها؟ آیرون شیخ به بدترین مرد زمین برای طرفدارهای کشتی حرفهای تو آمریکا تبدیل شد. دقیقا همون چیزی که خودش و پروموترهاش میخواستن
مکماهون و ایدههای جذاب
یادتون هست که گفتم شیخ برای سازمانی کشتی میگرفت به نام WWWF؟ سال ۸۲ وینسنت کی مکماهون، پسر مالک این سازمان، سازمان پدرش رو خرید. یه کم قبل اسم این سازمان با حذف wide از اسمش به World Wrestling Federation یا دبلیو دبلیو اف تغییر کرده بود. این وینس مکماهون هم خودش آدم بسیار جالبیه:
خانواده مک ماهون از ولز به آمریکا اومده بودن و پدربزرگ وینس یعنی جس مک ماهون هم پرومتور کشتی حرفه ای و بوکس بود. این بین رابطه وینس و وینسنت پرفکت نبود. پدرش وقتی وینس نوزاد بود، مادر وینس رو طلاق داد و وینس مجبور بود با تعدادی ناپدری سر کنه. یکی از این ناپدریها عادت داشت مادرش رو بزنه و وینس که در تلاش بود تا از مادرش دفاع کنه، این بین زیر مشت و لگد میموند. وینس تو یک نقل قول معروف یک بار گفته بود که متاسفانه ناپدریم پیش از اینکه بتونم بکشمش، خودش مرد.
وینس مکماهون (راست) و پدرش
اولین دیدار پدر و پسر، در دوازده سالگی وینس اتفاق میافته و وینس خیلی زود علاقه نشون میده تا کشتی گیر بشه. اما پدرش این اجازه رو بهش نمیده. وینس از دانشگاه ایست کارولینا مدرک تجارت میگیره و بعد یه دورهی نه چندان موفق به عنوان فروشنده، سعی میکنه وارد کسب و کار پدرش بشه. وقتی 24 سالش بود، اولین بار به عنوان مجری وارد رینگ برای سازمان پدرش میشه. این عادت به مجریگری هم روش میمونه و همین حالا هم عادت به مجریگری و معرفی ورزشکارا داره. دوسال بعد ترتوری کوچیک خودش تو مِین رو پایه گذاری میکنه. وینس حتی کسی بود که بازی محمد علی با آنتونیو اینوکی رو تو سال 1976 برنامه ریزی کرد.
انقلاب بزرگ WWE
وینس اوایل دههی هشتاد سازمان پدرش رو خرید و رسما وارد این حرفه شد. وقتی وینس شروع به کار کرد، خیلی زود متوجه شد که رمز موفقیت، تلویزیونهای کابلی هستن. قراردادی با یو اس ای نتورک بست که این باعث میشد مسابقات دبلیو دبلیو اف برای تمام مردم آمریکا پخش بشه. چنین موضوعی که مسابقهای در سنت لوئیس برگزار بشه و مردم تو ال ای یا مینیاپولیس بتونن تماشاش کنن انقلابی وسیع به وجود آورد. همین باعث شد که ارزش سایر ترتوریهای کاهش پیدا کنه و بهترین ستارههای هر ترتوری به امید ملی شدن، راهی سازمان وینس مک ماهون بشن.
هالک هوگان (راست) و آندره د جاینت (چپ)
آندره د جینت، هالک هوگان و خیلیهای دیگه اومدن. اینطور نه تنها شهرت بیشتری به دست میاوردن که البته دستمزد بیشتری هم داشتن. ترتوریها از مک ماهون متنفر بودن و مسابقاتی با دبلیو دبلیو اف برگزار نمیشد اما این قائده هم شکست و تد ترنر که تو مناطق میانی و جنوبی آمریکا تورتوریهای خودش رو داشت، روال رقابت با ورزشکاران مک ماهون رو شروع کرد. ورلد چمپیونشیپ رستلینگ اینطور متولد شد. اوایل دههی نود که رسید، مک ماهون فقط یک رقیب داشت که اون هم با سازمان خودش چندان قابل قیاس نبود.
وینس مک ماهون به همین هم راضی نبود و سال 2001 با 4.2 میلیون دلار دبلیو سی دبلیو رو خرید و اینطور دبلیو دبلیو ای به عنوان تنها و مهمترین سازمان کار خودش رو آغاز کرد. رسلمانیا 1 سال 1985 برگزار شد و تا شماره 36 ش برگزار شده. این مسابقات مارس یا آوریل هر سال میلادی برگزار میشه و به نوعی ویترین بهترین های این رشته به شمار میره. داور رسلمانیا 1 محمد علی بود. البته دوره 2020 بدون تماشاچی برگزار شد اون هم در حالی که سال 2016 مسابقات تو تگزاس، با بیش از 107 هزار نفر تماشاگر برگزار شده بود.
مک ماهون که صاحب یک امپراطوری میلیارد دلاریه، آدم چندان اخلاق مداری نیست. بارها از کشتی گیرا وسط رینگ خواسته که باسنش رو بوس کنن چون اگه اون نبود، اونها عددی نبودن. اون هم نه از روی شلوار. مثلا یک بار شلوارش رو جلوی پسر نامشروع خودش Hornswoggle پایین کشید که البته اون پسر حاضر به بوسیدن باسن پدرش نشد.
نقش بزرگ آیرون شیخ در انقلاب کشتی حرفهای
خب برگردیم سر داستان اصلی. گفتم که این اقای وینس مکماهون سازمان پدرش که آیرون شیخ براش کشتی میگرفت رو خرید. و گفتیم که وینس مکماهون بیزینس کشتی حرفهای رو به یک بیزینس میلیارد دلاری تبدیل کرد. مکماهون برای کنار زدن رقباش تو گوشه و کنار آمریکای شمالی و حتی دنیا، به ترکیب بینقص و کاملی از هرچیزی که هوادارها میخواستن نیاز داشت. یکی از اون چیزهایی که هوادارها میخواستن، یه هیل، یه بدمن و خلاصه یه شیطان مجسم بود. وینس مکماهون هم این شخصیت رو بهشون داد. آیرون شیخ، شیطانی بود که طرفدارها تو طلاییترین دورهی کشتی حرفهای تاریخ یعنی دههی هشتاد میلادی داشتن.
مکماهون برای تبدیل شدن برندش به یه برند جهانی، همه چیز رو جور کرد. موفق شد سلبریتیها رو به مسابقات بیاره، موفق شد مسابقههای بزرگی ترتیب بده و اینطور بود که کشتی حرفهای وارد دورهی تازه شد.
البته آیرون شیخ در راه ساخت کاخ بزرگ WWF که بعدها شد WWE، فقط نقش بدمن رو نداشت. در واقع شاید بشه گفت اگر آیرون شیخ نبود، امروز WWE به این برند بینالمللی چند میلیارد دلاری تبدیل نشده بود. این ادعای ما نیست، خیلی از بزرگان حاضر تو تالار افتخارات کشتی حرفهای، به چنین چیزی اشاره کردن.
وینس مکماهون (راست)، فردی بلاسی مدیر و مربی شیخ (وسط) و آیرون شیخ
وینس مکماهون سال ۸۳، تصمیم گرفت چهرهی اصلی سازمانش رو تغییر بده. اون دوره اینطوری بود که یک نفر باید قدرت بلامنازع میبود؛ یک نفر باید نماد کشتی حرفهای میبود و سایر کشتیگیرها باید به اشکال مختلف بهش میباختن. البته نه اینکه نماد هر دوره شکستناپذیر باشه اما در نهایت یک نفر بود که همه باید زیر بلیطش قرار میگرفتن. این شخصیت تو دههی هفتاد باب بکلاند بود. گیمیک باب بکلاند بیبی فیس بود. در واقع از ابتدا تا مدتها بعد از اون فقط بیبی فیسها میتونستن نفر اول باشن و هیلها همیشه باید به اونها میباختن. بکلاند برای دورههای پیاپی قهرمان شده بود و از احترام زیادی برخوردار بود.
سال ۸۳ مکماهون به بکلاند اعلام کرد که باید کمربند قهرمانی رو به هالک هوگان ببازه. هالک هوگان رو اگر دنبال کنندهی حرفهای ورزش باشید حتما میشناسید یا حداقل اسمش به گوشتون خورده. فیلم راکی سه رو هم اگه دیده باشید، رقیب اصلیش همین آقای هوگان بود. اون فیلم مربوط به سال 1982 میشه. یادمون باشه که گفتیم کشتی حرفهای نمایشه و افراد برای باخت و برد پول میگیرن.
باب بکلاند در روزهای اوج
خلاصه. مکماهون به بکلاند گفت که باید گیمیکش رو تغییر بده و یک سال بعد به هالک هوگان ببازه. چون دو تا بیبیفیس که نمیتونن یه مسابقهی جذاب بسازن. یکی باید هیل باشه دیگه. بکلاند قبول نکرد. تو همچین وضعیتی، کار پروموتر خیلی سخت میشه. منطق میگه که نمیشه مبارزه رو انجام داد چون طرف ناراضی حتما تلاش میکنه که نظر پروموتر اتفاق نیفته. در نتیجه مکماهون رفت سراغ آیرون شیخ. گفتم که آیرون شیخ شخصیت منفی، هیل شماره یک اون دوره بود. اگر قرار باشه کسی شماره یک شما که از قضا بیبی فیس هم هست رو شکست بده، اون نفر باید حتما هیل باشه.
بکلاند قبول کرد که به شیخ ببازه. بکلاند قبل از ورود به دنیای کشتی حرفهای، کشتیگیر آماتور بود. به همین دلیل بقیهی کشتیگیرهای حرفهای رو که سابقه ورزش رقابتی نداشتن رو ورزشکار واقعی نمیدونست؛ منجمله هالک هوگان. این قضیه براش دربارهی شیخ متفاوت بود چون شیخ هم کشتیگیر آماتور بود. در واقع بکلاند، باختن به یه ورزشکار غیرواقعی رو دون شان خودش میدونست و فقط حاضر بود به کسی ببازه که از نظر اون واقعی ورزش کرده بود.
باب بکلاند سال ۸۳ تو یه مبارزهی پرهیجان و پرتماشاگر در حالی که تو کمل کلاچ آیرون شیخ گیر کرده بود، شکست رو پذیرفت. کمل کلاچ اینطوریه که میشینی رو کمر طرف که روی شکمش زمین افتاده. گردن رو با دو دست میگیری و میکشی بالا. آیرون شیخ تخصص داشت کمل کلاچ رو. در واقع تا قبل از مسابقه با هالک هوگان، کسی از کمل کلاچ شیخ فرار نکرده بود.
اینطور بود که آیرون شیخ تبدیل شد در 26 دسامبر 1983 یعنی پنجم دی سال 1362 به قهرمان و صاحب کمربند بزرگترین سازمان کشتی حرفهای دنیا. در حالی که ایران درگیر جنگ بود و احتمالا کسی تو کشور خودش این قهرمانی رو جشن نگرفت. یک ماه بعد، عملیات والفجر پنج به عنوان یکی از مهمترین تهاجمهای ایران به خاک عراق انجام شد و حدود 50 هزار ایرانی شهیدن شدن.
شیطان ابر قدرت
تو جامعهی اون روز آمریکا، پذیرفته نبود که یک شیطان، یک بدمن قهرمان بمونه. گفتم که مردم واقعا باور میکردن که آیرون شیخ با آیت الله خمینی ارتباط داره و ازش دستور میگیره پس نمیتونستن قبول کنن قهرمان پرآوازهشون که ۶ سال بدون شکست رو سپری کرده بود، بهش ببازه. اونطور که اینکارهها میگن، بکلاند دربارهی هالک هوگان اشتباه نمیکرد. هوگان ورزشکار حرفهای نبود و اگر آیرون شیخ میخواست، میتونست به احتمال زیاد میتونست شکستش بده.
گفتم که اگر هالک هوگان به اون درجه از شهرت و محبوبیت نمیرسید، امروز چیزی به نام WWE و کشتی حرفهای با این عظمتی که الان هست، وجود نداشت. در واقع محبوبیت هوگان بود که کشتی حرفهای رو داغ و پرتماشاگر نگه داشت. هوگان برای رسیدن به اون درجه از شهرت نیاز به یه پیروزی بزرگ داشت. در واقع مبارزهی کاملا مناسب براش، شکست دادن آیرون شیخ بود که بکلاند بزرگ رو شکست داده بود.
شیخ در نهایت پیشنهاد مکماهون رو پذیرفت و تو مبارزهای که در تاریخ کشتی حرفهای جزو ۵ مبارزهی مهم به شمار میره به هالک هوگان باخت.
یک نکته جالبی هم این بین وجود داره. ورن گنیه که شیخ رو وارد دنیای کشتی حرفهای کرده بود، رابطه جالبی با هالک هوگان نداشت. هوگان با هدف پیوستن به مک ماهون به شکل بدی، سازمانش رو ترک کرده بود و باعث ضرر مالی زیادی براش شده بود. گنیه به شیخ در خلوت پیشنهاد میده که در ازای صد هزار دلار، در جریان بازی پای هوگان رو بشکنه. بعدها بارها شیخ گفت که کاش اون پیشنهاد رو قبول میکرد. صد هزار دلار خیلی پول زیادی بودهها اون موقع. و فکر هم نکنید که یه آدم ۱۴۰ کیلویی مشکل خاصی برای شکستن پای کسی حتی هالک هوگان ممکنه داشته باشه.
آغاز سقوط آیرون شیخ
بعد از این شکست، شیخ چندتا مسابقهی نه چندان مهم در مقایسه با جایگاهش انجام داد که چندتایی رو برد و چندتایی رو باخت. سال ۱۹۸۴، آیرون شیخ دوباره به صدر خبرها برگشت. نفرت آمریکاییها از خارجیها به خصوص کشورهای این سمت کرهی زمین تو دههی ۸۰ کم که نشد هیچی، زیادتر هم شد. در نتیجه گیمیکهایی مثل آیرون شیخ زیاد شدن. یوزیب پرژویچ یوگوسلاو یکی از این گیمیکها بود.
بله ایشون یوگوسلاو بود و مال این سمت کرهی زمین نبود اما چهره و استایلش شبیه روسها بود و پروموترهای کشتی حرفهای با اسم نیکولای ولکف روس، تبدیلش کرده بودن به یه هیل کاملا مناسب اون هم در جریان سالهای آخر جنگ سرد. آیرون شیخ و نیکولای ولکف تیم دو نفرهی «لژیون خارجی» ها رو تشکیل دادن. از اسم تیم مشخصه وضعیت دیگه. همه چیزهایی که آمریکاییِ دهه هشتاد اون هم از قشری که سرگرمیش کشتی کچه، ازشون متنفره.
همونطور که پیشبینی میشد و احتمالا حدس زدید، این تیم دو نفره بسیار موفق بود. مسابقههای زیادی رو بردن. مهمترین مسابقهای که برنده شدن، مسابقه برای کمربند قهرمانی دو نفرهی WWF بود.
سه سال بعد و تو سال ۸۷ اما، این تیم موفق از هم پاشید.
بحران جیم داگان
آیرون شیخ همزمان با حضور تو مسابقات دو نفره، اجازه داشت تو مسابقات انفرادی هم حضور داشته باشه. اون دوره، کشتیگیر دیگهای هم در اوج بود به نام جیم داگان. حدس زدن اینکه داگان بیبی فیس بود سخت نیست چون جزو دشمنها شیخ به حساب میومد.
۲۶ می ۱۹۸۷، روزی که قرار بود جیم داگان و آیرون شیخ تو نیوجرزی باهم مبارزه کنن، خبر بازداشت هر دو نفر توسط پلیس، شوک بزرگی به دنیای کشتی حرفهای وارد کرد. البته این شوک نه همون روز، که کمی بعد منتقل شد.
برای بار چندم تاکید میکنم که مردم تا این زمان کاملا به این باور داشتن که هرچی روی رینگ کشتی حرفهای اتفاق میفته واقعیه و هر دشمنی که بیرون هست، واقعیه. اصلا وقتی رفتار تماشاگرها تو مسابقههای اون دوره رو میبینی، کاملا مشخصه که باور دارن به همه چیز. نمونههاش رو میذاریم ببینید. این باور از همین روز ۲۶ می ۱۹۸۷کاملا از بین رفت.
شیخ و داگان باهم به نیویورک سفر کردن. شیخ که ماشین نداشت از داگان خواست که باهم سر مسابقه برن. تو راه چند باری نگه داشتن و آبجو خریدن. پلیس نگهشون داشت. بررسیشون کرد. رانندگی در حالت مستی، بازداشت.
وقتی رفتن ادارهی پلیس تو کیف شیخ یکم کوکائین و یه مقدار ماریجوانا هم پیدا شد. هرچند شیخ کوک زده بود و داگان مست بود اما در نهایت هرجوری بود آزادی مشروط گرفتن و رفتن سر مسابقه.
آیرون شیخ و داگان اون شب کشتی گرفتن اما خبر بازداشتشون، داستان ماریجوانا و کوک و رانندگی تو حالت مستی، مثل بمب تو رسانهها منفجر شد.
لو رفتن نمایش
مهمتر از بازداشت دو ورزشکار حرفهای تو حالت نئشگی و مستی، این بود که مردم فهمیده بودن همهی اینها بازیه. آها اینم بگم که فقط مردم نبودن که فکر میکردن همه داستان واقعیه، هرکسی که خارج از این بیزینس بود فکر میکرد واقعیه. هرکسی منجمله دولت، مقامهای امنیتی و هرکس دیگهای.
این بمب خبری باعث اخراج هر دو نفر از WWF شد. مک ماهون دو سال بعد تو سنا اعتراف کرد که همه چیز بازیه. صحبتهای مک ماهون در جهت این بود که سازمانش از پرداخت مالیات فرار کنه چون برخی ایالتها بابت برگزاری ایونتها مبلغ سنگینی میگرفتن.
همینطور یکی دیگه از مسئلههایی که موضوع رقابتی بودن داشت، این بود که این احتیاج به وجود میومد که برای استندبای نگه داشتن کادر درمانی، هزینه کنن. همین احتمال مصدومیت در ورزش حرفهای چیزیه که تو ورزشهای رقابتی تو قراردادها میاد. به این صورت که اگه ورزشکار مصدوم بشه، کسی که استخدامش کرده باید تمام مبالغ رو پرداخت کنه. صحبتهای مک ماهون بابت فرار کردن از تمام این موضوعات بود.
چند روز بعد مکماهون تو یه مصاحبهی تلویزیونی اعلام کرد که این دو نفر، دیگه هرگز برای WWF کشتی نخواهند گرفت. و این آغازی بود برای پایان تراژیک داستان پر زرق و برق آیرون شیخ.
پایان روزهای خوش
شیخ ناگهان از برج عاج به فرش افتاد. مردی که تا دیروز بزرگترین سالنهای آمریکا رو پر میکرد، از جامعه و از اکوسیستم بیزینسش رونده شد. مجبور بود کاری بکنه و از اونجایی که هنری به جز کشتی حرفهای نداشت، به صورت مستقل وارد مسابقههای کوچیک شد. وقتی میگم کوچیک یعنی کوچیک در حد مسابقههایی که تو سالنهای ورزشی دبیرستان برگزار میشه. یعنی مسابقههایی که تو سیرک برگزار میشه با ۵۰ تا تماشاگر. حتی تصورش هم سخته دیگه. تقریبا پنجاه سالش بود و به خاطر بدنامی، اوضاع جوری بود که هیچ پروموتری هم قبولش نمیکرد.
البته شیخ به مبارزههای WWF میرفت و در بعضی مبارزهها کنار کشتیگیرها قرار میگرفت اما کشتی نمیگرفت. آیرون شیخ حدفاصل سالهای ۸۹ تا ۹۲ چند مبارزه هم داشت. برخلاف گفتهی وینس مکماهون به WWF هم برگشت و چند مسابقه برگزار کرد. البته که تو همهی اونها باید میباخت اما به هرحال از مبارزه کردن با عبدالله قصاب تو یه بار تو گوشهای از شهر مینهسوتا که بهتر بود.
عبدالله قصاب
این عبدالله قصاب هم از اون گیمیکهای جالب اون دوره ست که اتفاقا از روی آیرون شیخ هم ساخته شده بود. البته عرب یا مسلمان نبود و اتفاقا کانادایی بود اما از اونجا که به اسلام هراسی اشاره کردم، باید اضافه کنم که مبارزات جناب قصاب از جمله خشنترین مسابقات تاریخ کشتی حرفهای دسته بندی میشن.
حوالی سال نود میلادی هم در جریان جنگ خلیج فارس، تیم سه نفره عراقی با حضور کاراکتری به اسم کلنل مصطفی که خسرو وزیری بود، با لباس فرم ارتش بعث عراق تشکیل دادن. تو دورهای که احساسات ضدبعثی تو ایران موج میزد. از اون تیم سه نفره هم به جز وزیری که طبیعتا عراقی نبود، یک عضو آمریکایی هم وجود داشت. نفر سوم هم که البته عراقی و متولد بغداد بود، عدنان القیسی بود که با گیمیک ژنرال عدنان مبارزه میکرد. ژنرال عدنان دیگهای هم داشتیم. عدنان خیر الله امیر ارتش عراق در دوره جنگ با ایران و البته برادر خانم صدام حسین.
خلاصه سال ۹۲ شیخ از WWF جدا شد چون شرایط روز به روز بدتر میشد. دوباره برگشت به کشتی گرفتن مستقل؛ دوباره کشتی گرفتن تو سالنهای کوچیک جلوی ۵۰ تا ۱۰۰ تا تماشاگر. این دوره پنجاه سالشه، چاقتر و پیرتر از قبله و میشه ردی از اعتیاد رو هم دید.
قتل مرضیه، ویران شدن شیخ
سال دو هزار جیان و پیج مگان پسرهای دوقلوی بیژن مگان ملیپوش اسبق تنیس ایران و دوست آیرون شیخ، دوست قدیمی پدرشون رو تو یه بار کوچیک تو یه شهر کوچیک دیدن. دربارهی این آقای مگان هم اگر عمری باقی بود حتما یه اپیزود خواهیم داشت چون آدم جالبی بوده.
برادران مگان تصمیم میگیرن شیخ که اون مقطع تو آتلانتا زندگی میکرد رو دوباره سرپا کنن. مثل هر ورزشکار حرفهای دیگهای، بازنشستگی و فراموش شدن بزرگترین سم برای شیخ بود. سمی که اون روزها داشت به کشتنش میداد.
اوضاع سال ۲۰۰۳ اتفاق تلخی تو خانواده وزیر رخ میده. مرضیه یکی از سه دختر شیخ بعد از چند هفته رابطه با مردی به نام چارلز رینولدز، تصمیم گرفت باهاش بههم بزنه. خانواده وزیری از قبل با چارلز آشنا شده بودن و میدونستن که فرد مناسبی برای دخترشون نیست. رینولدز با این قضیه کنار نیومد، زد به سرش و مرضیه رو بعد از یک جر و بحث طولانی به قتل رسوند.
مرضیه وزیری در کنار خانواده
قتل مرضیه، شیخ رو ویرون کرد. در واقع مرضیه تنها دختر خانواده وزیری بود که اسم ایرانی داشت. همسرش، دخترهای دیگهش و دوستان نزدیکش همگی معتقد هستن که شیخ بعد از اون اتفاق هرگز آدم سابق نشد. خودش هربار نامی از دخترش مرضیه وسط میاد ساکت میشه و بغض میکنه.
قاتل دادگاهی و به زندان محکوم شد. گزارشهای جلسههای دادگاه اینطور میگن که پشیمون بوده، گریه میکرده و وکیلش خیلی تلاش میکرده داستان رو به جنون آنی مرتبط کنه. همسر شیخ تو یکی از جلسههای دادگاه از این میگه که وحشت داره شیخ که اون روزها به دلیل جراحی سنگین زانو خونه نشین بوده، خودکشی کنه.
رینولدز به حبس طویلالمدت محکوم میشه و سال ۲۰۱۶ از دنیا میره اما شیخ، دیگه هیچوقت آیرون شیخ نمیشه. صفحهای برای بزرگداشت رینولدز تو اینترنت پیدا میکنید که کامنتهایی دارن. برخی از خوبیهاش میگن و برخی نفرینش میکنن که شیخ رو نابود کرده.
بازگشت به زندگی
سال ۲۰۰۶ یعنی ۳ سال بعد از قتل مرضیه، برادارهای مگان تصمیم میگیرن برن آتلانتا تا سروسامونی به وضعیت اسفبار زندگی شیخ بدن. منظورم از اسفبار چیه؟ داریم دربارهی زمانی صحبت میکنیم که یه مرد ۱۱۵ کیلویی با تاریخچهای که ازش صحبت کردیم، برای کنار اومدن با قتل دلخراش دختر ۲۷ سالهش، رو به الکل، کوکایین، ماریجوانا و هر مخدر و محرک دیگهای آورده. داریم دربارهی زمانی صحبت میکنیم که آیرون شیخ ۱۰ ساله شغلی نداشته و در مدت خیلی کوتاهی هرچی پول جمع کرده رو روی زر ورق کوکایین یا لای رلهای ماریجوانا دود کرده و فرستاده هوا.
اوضاع روز به روز برای شیخ بدتر میشه. بذارید از اینجا به بعد داستان، برگردیم به نام اصلیش. اوضاع روز به روز برای خسرو وزیری بدتر میشه. دوستای صمیمیش اینطور میگن که راهی پیش روش نبود به جز کوکایین. مرگ یه دختر جوون با اون وضعیت و شرایط، چیزی نبود که کسی، حتی شیخ آهنین کنار بیاد باهاش. وقتی دچار کوکایین شد، اونطور که دوستای صمیمیش میگن، از خودش متنفر شد چون میدونست داره چی کار میکنه.
کوکایین، اعتیاد، افسردگی
حسینخسرو علیوزیری به مقطعی میرسه که برای پول مواد، با کمربندهای کشتی حرفهای راه میفته تو رستورانها، به این امید که هواداری بشناستش و برای یک عکس یا یک امضا ۵ دلار، ۱۰ دلار بهش بده. امیدوارم فیلم رستلر از درن آرنوفسکی رو دیده باشید. داستان این فیلم هم راجع به کشتی گیر سابق و معروفیه که سالهای آخر عمرش رو در بدبختی و تنهایی سپری میکنه. اتفاقا اونجا هم کاراکتر اصلی که طبیعتا بیبی فیس بوده، رقیبی به اسم آیت الله داشته که اسمش باب بود البته، هیچ ربطی به شرق و آیتالله نداشت و در زمان فیلم، فروشگاه فروش ماشین دسته دوم داشت. شخصیت آیتالله یک جورهایی از شخصیت آیرون شیخ برداشته شده بود.
عمق فاجعه وقتی بیشتر هم میشه که بدونیم داریم دربارهی کسی صحبت میکنیم که برای بیشتر از ۳ دهه، با قدرت ذهنی و بدنیش شناخته میشده و به هیچوجه براش پذیرفتنی نیست که نصیحت کسی رو، حتی همسرش رو قبول کنه.
خودش دردهای غیرقابل تحمل حاصل از دهها مصدومیت رو بهونه میکرد برای مواد زدن. البته من به عنوان کسی که زانوش رو ۳ بار جراحی کرده بهتون میگم داریم دربارهی دردی صحبت میکنیم که هیچ مسکنی به جز مورفین خالص نمیتونه آرومش کنه. هیچ مسکنی.
همسر وزیری به وضعیتی میرسه که دیگه تحمل تماشای مرگ لحظه به لحظهی همسرش براش غیرممکن میشه. این چیزیه که خودش میگه. بنابراین مجبور میشه همسرش رو رها کنه. براش شرط میذاره که اگر مواد و الکل رو ترک کنه، دوباره میتونه خانوادهش رو داشته باشه.
وزیری هم این کار رو میکنه. نمیدونم تا حالا عادت به چیزی رو کنار گذاشتید؟ مثلا ترک سیگار، کم خوردن چای، رژیم غذایی، ترک الکل یا مواد و این جور چیزا؟ اگر چیزی رو «ترک کردید» میدونید که ترک کردن مواد چه معنی میتونه داشته باشه و اگر تا حالا چیزی رو ترک نکردید، متاسفانه نمیتونم تو کلمه براتون توضیح بدم که ترک کوکایین یعنی چی؟ اون هم تو اون سن و سال و شرایط.
خلاصه که خسرو هرطور بود ترک کرد و خانوادهش رو پس گرفت.
ترک اعتیاد
حسینخسرو علیوزیری یا اونطور که دنیا به خاطر میره آیرون شیخ، شیخ آهنین بعد از ترک اعتیاد، موفق شد زندگیش رو به روال برگردونه. برادران مگان که از جذابیت کاراکترش با خبر بودن، با هوشمندی میارنش تو شبکههای اجتماعی. یوتیوب و توییتر برای کسی مثل شیخ ساخته شدن. ویدئوهایی که در اونها بیوقفه به آدمهای مختلف فحش میده و تهدیدشون میکنه، خیلی زود رو یوتیوب به بازدید میلیونی رسیدن. میلیونها بازدید یعنی پول بیشتر و شهرت بیشتر.
هاوارد استرن رو باید بشناسید. مجری خیلی معروف رادیو و تلویزیون تو آمریکا و یکی از داورهای آمریکاز گات تلنت. شیخ به حدی از شهرت و محبوبیت رسید که به برنامهی هاوارد استرن هم دعوت شد. فقط سلبریتیهای مهم به این برنامه دعوت میشن. ساخته شدن و پخش مستند شیخ هم کمک زیادی به وزیری کرد. این مستند که کاریه از برادران مگان و کارگردانی اسرائیلی به اسم ایگال هِش سال 2014 با اسم نهچنداندقیق the sheik منتشر شد و ادای دینی به خسرو وزیری بود.
تو این مستند، دوین جانسون یا همون راک خودمون رو هم میبینیم که زیاد در مورد وزیری، به نیکی صحبت میکنه. پدر راک هم کشتی گیر بود و رابطه دوستانهای با شیخ داشت. حتی شیخ چیزهای زیادی رو در مورد کشتی حرفهای تو دورهای یاد راک داده که داشت قدمهای اولیه رو تو این رشته برمیداشت، یعنی زمانی که هنوز پاش به دنیای سینما باز نشده بود. راک یک تکیه کلامی تو فیلمهاش داره، دائما میگه جابرونی و این واژه رو به عنوان واژهی راک میدونن. خودش تو این مستند توضیح میده که این اصطلاح رو از شیخ یاد گرفته.
جابرونی به معنی آدم احمق و پست ترجمه میشه و شیخ فراوان ازش استفاده میکنه. تو توییترش دائما این واژه رو میبینید.
پدیدهی اینترنتی
البته که خودش کاری با اینترنت نداشت و برادران مگان این کارها رو براش میکردن اما ستارهی اصلی خودش بود. توییتر شیخ حالا بالای ۵۰۰ هزار دنبال کننده داره. توییتهایی که همگی با حروف درشت نوشته میشن و حتما حداقل یه دونه فاک توشون هست. البته دخترش میگه که حتی این حرفها هم در ادامه گیمیک آیرون شیخ به شمار میره و پدرش در زندگی روتین، چنین فردی نیست.
حسینخسرو علیوزیری یا اونطور که دنیا بهخاطر خواهد آورد، شیخ آهنین روز ۱۷ خرداد سال ۱۴۰۱ در سن ۸۱ سالگی، بعد از دورهی طولانی بیماری از دنیا رفت.
از شما سپاسگزارم 💓
اطلاعاتی در مورد این فرد داشتم ، متوجه شدم که مقاله مربوط به ایشان رو با در نظر گرفتن بی طرفی نوشتید .
به به کیف کردم و همچنین از مرگش ناراحت
واقعا شیر مادر حلالتون انقدر خوب توضیح داد واقعا این اسطوره جذاب بوده…
و آیرون شیخی که درگذشت
نمیدونم چجوری بهتون بگم آفرین، دست مریزاد. شاید ماهها بود که انقدر وقت نذاشته بودم واسه مطالعه یه مطلب. چقدر قلم جذابی دارید. چقدر طعم نوشته هاتون لذیذه. صد آفرین
ایران زادگاه مرادن بزرگ و اسطوره های تاریخی بوده از ابتدا.
واقعا دمتون گرم عااالی بود کیف کردم هرچی خوندم حرف ندارین
سلام
واقعا عالی و بیطرفانه، واقعیت رو نوشته بودید
واقعیتی از جامعه ی آمریکایی که چطور همه چیز رو از یک قهرمان میگره، حتی هویت و اصالتش رو
آخرشم 2تا جوون ایرانی به دادش رسیدن،
این زندگینامه میتونه درس عبرتی باشه برای اوناییکه فکر میکنند، آمریکا و غرب، سرزمین رسیدن به رویاها هستند،
خوب و کامل و جامع .مرسی
سلام
واقعا عالی و بیطرفانه، واقعیت رو نوشته بودید
واقعیتی از جامعه ی آمریکایی که چطور همه چیز رو از یک قهرمان میگره، حتی هویت و اصالتش رو
آخرشم 2تا جوون ایرانی به دادش رسیدن،
این زندگینامه میتونه درس عبرتی باشه برای اوناییکه فکر میکنند، آمریکا و غرب، سرزمین رسیدن به رویاها هستند،
خدا بیامرزتش
عالی بود، امشب که خیر فوت اومد دوباره یادش کردم و از گوگل رسیدم اسنحا.
یاد شیخ آهنین گرامی . خیلی چیزها در موردش می دونستم اما نوشته شما به گرمی و درستی برام همه چیز را مرور دوباره کرد.
امروز ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ درگذشت…
عالی بود. ممنونم از تمام زحمات شما
عالی بود. ممنونم از تمام زحمات شما
پایان
دیروز شیخ آیرون مرد.
۷ژوئن ۲۰۲۳ یا ۱۷ خرداد ۱۴۰۲
سلام و تشکر از مقاله خوبتون
با سلام : تمام موارد را بطور دقیق مطالعه نمودم ؛ خیلی غمگین بود ؛ وقتی یک پهلوونی در خیابان برای چند دلار ۰۰۰ پرسه بزند ؛ اما باز جوانمردانی با هر عقیده شخصی ۰۰۰۰ به سراغ نجات ایشون میروند
خیلی خیلی عالی بود
اما دو صد افسوس با بیوگرافی این پهلوون و قهرمان ایرانی خیلی دیر آشنا شدم ؛ حقیقتا متاسفعم؛
اما درود برکسانی که این اطلاعات را به گوش هموطنان میرسانند ؛
( زندگی در اوج و شهرت جهانی+ زندگی در ذلت و خواری بی کسی و شکست+ زندگی عادی با کمک دوستان۰۰۰)
درس دانشگاهی بود تا یک روایت و زندگی؛
بنده شخصا درس عبرت میگیرم
درود بی پایان۰۰۰۰
عالی و زیبا /بسیار زحمت کشیدین ،ممنون
بیوگرافی بسیار عالی و زیبا / زحمت کشیدین ،ممنون از این همه زحمت و اطلاعات زیبا در مورد ایرون شیخ و دنیای کشتی کج
واقعا خسته نباشی متن کامل و پرحرارتی بود حتی با اینکه من نتونستم تا اخر بخونم
عالی عالی عالی
عالی عالی عالی
بسیار زیبا و کامل البته نکاتی مانند تحقیر شدن هم هست ولی استفاده بردم ممنون
روحش همیشه شاد باعث افتخار ایران بود و خواهد موند فقط افسوس و افسوس که مانند نسل گول خورده دهه هفتاد به شاه پشت و به اسلام چ خمینی پیوست وگرنه جاودانه تر می موند🇮🇹🇮🇹🇮🇹🇮🇹
فیلم کشتی های ایشون تو دهه شصت کم و بیش به ایران میرسید یادش بخیر با دستگاههای ویدویو بتا مکس (فیلم کوچک)
فیلم های کشتی ایشون رو با ویدیو فیلم کوچک تو دهه شصت تماشا میکردیم یادش بخیر البته برای من که اونموقع نوجوان بودم همیشه این سئوال بود که چرا یک فرد عرب با پرچم ایران وارد رینگ میشه که الان جواب سئوالم رو گرفتم