برای درک بهتر و دقیق‌تر جایگاه ژانت کهن‌ صدق و داستان زندگیش باید قبل از هرکاری وارد بخش کم‌تر بررسی شده‌ای از تاریخ ایران بریم. تاریخی که به قرن‌ها پیش برمیگرده و سال‌هاست به دلایل زیاد کم‌تر بررسی شده.

اون‌طور که پرویز رهبر تو کتاب «تاریخ یهود: از اسارت بابل تا امروز» می‌نویسه اولین مسکن‌گزینی یهودی‌ها در ایران به دست‌کم ۳ هزار سال پیش برمیگرده. اطلاعات این کتاب نشون میده یهودی‌ها پیش از این تاریخ هم در ایران حضور داشتن؛ میرفتن و میومدن اما از حدود همین زمان‌ها بوده که در ایران اون زمان ساکن شدن. درباره‌ی اینکه چی باعث این مسکن‌گزینی شد اختلاف‌نظرهای زیادی وجود داره. اختلاف‌نظر که البته چه عرض کنم کلی خون ریخته شده و میشه سر همین موضوع. اساسا ایدئولوژی که پشت دولت فعلی اسرائیل وجود داره و این جنگ‌های چند دهه‌ای که باعث کشته و آواره شدن کلی آدم شده رو به وجود آورده از همین‌جا میاد.
دو تا روایت وجود داره:
یکی اینکه یهودی‌های ساکن تو سرزمین باستانی فلسطین بعد از اینکه مغلوب بابلی‌ها شدن از سرزمین‌شون رونده شدن و به اجبار وارد ایران شدن. حدود ۶ قرن قبل از میلاد مسیح، کوروش سرزمین این قوم رو پس گرفت و با بازسازی اورشلیم بهشون کمک کرد سرزمین‌شون رو دوباره بسازن. البته درباره‌ی بازسازی اورشلیم هم روایت‌های دیگه‌ای وجود داره. مثلا امیر اهوراکی تو مقاله‌ای با تیتر اخراج از فلسطین، عقوبت یهود که تو سایت اندیشکده‌ی مطالعات یهود منتشر شده این‌طور مینویسه:
اگرچه یهودیان مکان معبد ویران سلیمان را در اختیار داشتند ولیکن قادر نبودند بنای آن را تجدید کنند. نزدیک به یکصد سال گذشت تا این‌که‌ خداوند به‌ مدد دو نبی به نام‌های عَزرا و نَحَمیا، یهودیان را نصرت‌ بخشید تا معبد دوم و خانه‌ها و حصارهای‌ اورشلیم‌ را بسازند.
این روایتیه که براساسش اسرائیل تشکیل شده. همین چند روز پیش یعنی اوایل اردیبهشت ۱۴۰۰ هم سازمان دیده‌بان حقوق بشر سازمان ملل طی گزارشی به اسم “عبور از آستانه: مقامات اسرائیل و جنایات آپارتاید و آزار و اذیت” اونها رو به سرکوب فلسطینیان متهم کرد.
رسما اعلام شد که این دولت یه دولت نژادپرسته که داره علیه بشریت جنایت میکنه. حالا بگذریم.
یه روایت دیگه هم در مقابل این روایت وجود داره. شلمو ساند نویسنده‌ی یهودی متولد اتریش اهل اسرائیل تو مشهورترین کتابش یعنی اختراع قوم یهود میگه که این ماجرای اخراج یهودی‌ها مدرک تاریخی نداره. تو فصل سوم این کتاب ساند میگه داستان اخراج در واقع مسئله‌ی دینی بوده و جایی تو تاریخ ثبت نشده. در واقع منظورش اینه که یهودی‌ها رو از لحاظ دینی طرد کردن ولی کسی رو از سرزمینی که توش زندگی می‌کرده بیرون نکردن. ساند میگه این مسئله تا ۱۸۵۰ تو هیچ سند تاریخی نیومده.

شلمو ساند نویسنده‌ی یهودیی

شلمو ساند

 

حالا برای اینکه بدونیم این آقای ساند چجور آدمیه می‌تونم بگم که الان تو تل‌آویو زندگی میکنه و قبلا استاد دانشگاه تل‌آویو بوده. در واقع ضد اسرائیلی نیست. اونجور که از سخنرانی‌هاش مشخصه وجود دولت اسرائیل رو بعد از هولوکاست یه مسئله‌ی واجب میدونه و برای حل مسئله‌ی فلسطین – اسرائیل راه حل دو کشور – دو دولت ارائه میده. این راه حال دو کشور – دو دولت مطلوب گروه زیادی از فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها نیست. در واقع فقط یه طیف خاصی هستن که معتقدن باید وسط کار رو گرفت وگرنه بعضی از طرفین به‌هیچ وجه دولت – کشور مقابل رو قبول ندارن.
حالا عرض می‌کردم:
فهمیدن اینکه کدوم یک از این روایت‌ها درسته تا حدود زیادی ممکن نیست. در واقع حل این مسئله میتونه یکی از بزرگ‌ترین مسائل چند دهه‌ی اخیر جهان رو حل کنه. اینجا که اومدیم یک چیزی رو هم مشخص کنم. این رو هم باید تاکید کنم که از نظر ما، طبیعتا یهودیت با صهیونیزم تفاوت‌هایی جدی با هم دارن. توضیح ماجرا و تفاوت این دو تا در حوصله بحث نیست اما خب ساشا بارون کوهن، آدرین برودی یا ایوان ریچل وود با بنامین نتانیاهو، طبیعتا برای ما تفاوت دارن.

به هر کیفیت، می‌دونیم که یهودی‌ها دست‌کم از سه هزار سال پیش در ایران ساکن شدن. در طول قرن‌ها، بالا و پایین‌های زیادی براشون به وجود اومد. در تمام این بالا و پایین‌ها با هوش و هم‌بستگی‌ای که داشتن تونستن خودشون رو جلو ببرن.

حمله‌ی اعراب و خلاص شدن یهودی‌ها از دست ساسانیان

زمان حمله‌ی اعراب به ایران البته شرایط خوبی نداشتن. ساسانیان رابطه‌ی خوبی با یهودی‌ها نداشتن و تحت فشار زیادی گذاشته بودنشون. همین هم شد که یهودی‌‌ها که مثل بسیاری از اقوام دیگه ایرانی که از ظلم ساسانیان و موبدان عاصی شده بودن، از حمله‌ی اعراب استقبال کردن. ابونعیم تاریخ‌نگار یهودی ساکن اصفهان زمان ساسانیان تو کتاب ذکر اخبار اصفهان می‌نویسه که وقتی ارتش اعراب رسید به دروازه‌های اصفهان یهودی‌ها با ساز و بزن بکوب رفتن به استقبالشون. اون‌طور که کتاب میگه یهودی‌ها برداشتشون این بود که می‌تونستن با مسلمون‌ها بهتر کنار بیان.

میشه گفت که تقریبا همین‌طور هم شد. اسلام قوانین روشنی برای ادیان دیگه داشت. یه مالیات اضافه‌ای میگرفتن، اجازه نمی‌دادن سلاح حمل کنن، یه نشونه‌ای به لباسشون اضافه می‌کردن و بعد بدون مشکل می‌تونستن کار و زندگی کنن. یهودی‌ها زمان ساسانیان این شرایط رو نداشتن. البته یهودیا تو دوره پیامبر که میشد طبیعتا پیش از حمله به ایران، جنگ‌های زیادی با مسلمون‌ها داشتن و نمیشه گفت این شرایط، به طور کل برای انجام راحت بود. اما به هر حال شرایطی بود که داشتن. قومی بودن که در اقلیت بودن و پادشاهی قدرتمندی حداقل تو اون دوره نداشتن که بتونن قد علم کنن. چرا در اقلیت بودن؟ یهودیت به اون صورت دعوت به دین نداره، تقریبا چیزی به اسم یهودی نوکیش وجود نداشته و نداره. تقریبا همگی از قرن‌ها و نسل‌ها قبل یهودی بودن. این کمکی به این نمیکرد که جمعیت زیاد کنن و بتونن تو دوره‌ی قبل از سلاح‌های کشتارجمعی، بمب اتم و از این حرف‌ها، برتری محسوسی پیدا کنن. طوری در اقلیت هستن که به طور جد در بعضی مناطق در تلاش برای زیاد کردن نسل با کنترل زنان هستن. چرا؟ تا جبران چند میلیون نفری باشه که تو هولوکاست کشته شدن. مثلا در این زمینه می‌تونید مینی‌سریال Unortodox  رو ببینید.

قدرت گرفتن یهودی‌ها در ایران

وقتی مغول‌ها به ایران حمله کردن اوضاع یهودی‌ها بهتر شد. مالیات اضافه‌ای که میدادن لغو شد و این به معنی بهبود وضعیت اقتصادی بود. ارغون خان یکی از پادشاه‌های مغول حتی یه یهودی به نام سعدالدوله رو وزیر هم کرد که بالاترین مقام یه یهودی در چندین قرن بود. علمای مسلمون‌ها البته با این انتصاب خیلی حال نکردن ولی برای ارغون خان خیلی مهم نبود.

صفوی‌ها خیلی به یهودی‌ها سخت گرفتن. پادشاهی بعدی یعنی زندیه هم تفاوت زیادی برای یهودی‌های ایران نداشت. وقتی آغامحمد خان، لطفعلی خان زند رو شکست داد و نسخه‌ی زندیه رو پیچید، صحبت‌های زیادی از نقش یهودی‌ها مطرح بود. مثلا ناصرالدین شاه که یکم بیشتر از ۵۰ سال بعد شاه ایران شد معتقد بود ابراهیم خان کلانتر از بزرگان شیراز که خیانت کرد به زندیه و لطفعلی‌خان رو در برگشت به شیراز راه نداد و جنوب کشور رو تسلیم قاجارها کرد، یهودی بوده اصلا.

حاجی ابراهیم‌ خان کلانتر

ابراهیم‌ خان کلانتر

این رو تو پاریس و در دیدار با رئیس اتحاد جهانی آلیانس که یک سازمان جهانی یهودی تو اون دوره بود  هم اعلام می‌کنه. البته دانش‌نامه‌ی ایرانی‌کا می‌نویسه که ابراهیم خان شیعه بوده اما خب تعداد زیاد یهودی‌های قدرتمند در اون زمان شیراز همچین صحبت‌هایی رو ایجاد کرده بود. ضمن اینکه اسناد محرمانه‌ی سفارت انگلیس که سال‌ها بعد منتشر شدن میگن که ابراهیم‌ خان یهودی بوده.

ورود یهودی‌ها به دربار

وضعیت یهودی‌ها در حکومت قاجار بسیار بهتر از قبل شد. البته فتحعلی شاه ابراهیم خان کلانتر رو کشت چون بهش اعتماد نداشت اما دختر ابراهیم خان با نخست‌وزیر فتحعلی شاه ازدواج کرد و خانواده‌ای رو پایه گذاشت که برای دو قرن یکی از قوی‌ترین خانواده‌های ایران بود. میشه گفت استان فارس و بخش زیادی از جنوب ایران رو اساسا این خانواده که خانواده‌ی قوام نام داشت می‌چرخوند. بازار وکیل کلی تاجر یهودی داشت. تو دوره ناصرالدین شاه گشایش اصلی اتفاق افتاد.  بعد از جلسه‌ای که بهش اشاره شد و با درخواست رئیس اون جمعیت یهودی که اسمش آدولف کرمیو  بود، بسیاری از قوانین ضدیهودی تو ایران برچیده شد.

البته این رو هم باید گفت که مثل پیروان سایر ادیان یهودی‌ها در شهرهای کوچک و دور از شهرهای بزرگ وضعیت خوبی نداشتن اون زمان.

وقتی مشروطه پیروز شد اوضاع برای یهودی‌ها تغییر کرد. برای اولین بار یهودی‌ها هم اجازه پیدا کردن تو مجلس نماینده داشته باشن و در واقع وارد فعالیت‌های سیاسی اجتماعی شدن. هرچند اولین نماینده‌ی جامعه‌ی یهودی‌ها تو مجلس به خاطر فشارها و آزارها انصراف داد اما این جامعه آیت الله عبدالله بهبهانی رو به عنوان نماینده معرفی کرد که باعث شد کسی دیگه جرات نکنه حرفی بزنه.

آیت الله عبدالله بهبانی

آیت الله عبدالله بهبانی

این آقای بهبانی از رهبران مشروطه‌ی اول و مجتهد بود.  زندگی جالب و پرحاشیه‌ای هم داشته که حالا جاش اینجا نیست. در مورد اون دوره رادیو گازت اطلاعات خیلی خوبی میده، توصیه می‌کنم گوش کنید.

عرض می‌کردم

یهودی‌ها در عصر پهلوی

یهودی‌ها که یه کم قبل از پیروزی مشروطه مدرسه‌ی خودشون رو افتتاح کرده بودن تونستن سیستم آموزشی مورد نظرشون رو تثبیت کنن و خلاصه از اون حالت اقلیت تحت فشار خارج شدن.

وقتی در ۱۳۰۴ خورشیدی احمدشاه شکست خورد، قاجاریان سقوط کردن و رضاخان میرپنج شد رضاشاه پهلوی یهودی‌ها جامعه‌ای باسواد، به نسبت ثروتمند و تا حد زیادی پرنفوذ داشتن. اون خانواده‌ی قوام که گفتم تو شیراز قدرت داشتن به سطحی رسیده بودن که کلانتر شیراز یعنی در واقع همه‌کاره‌ی شیراز سمت موروثی‌شون بود.

رضاشاه اجازه داد یهودی‌ها روزنامه‌های خودشون رو به زبون عبری منتشر کنن که انقلاب فرهنگی بزرگی بود. بنی‌آدم و نیسان مشهورترین روزنامه‌های عبری مخصوص یهودی‌ها در اون دوره بود. هرچند رضاخان که با قدرت خانواده‌ی قوام تو شیراز خیلی حال نمی‌کرد شغل موروثی‌شون رو گرفت و مجبورشون کرد بیان تهران اما تو دوره‌ی اول حکومتش اوضاع برای پیروان این دین بسیار خوب پیش رفت.

مدرسه‌های یهودی که به لطف توجه رضاشاه جون گرفته بودن کم کم ثمر میدادن. یکی از این ثمره‌ها شلمو کهن صدق بود. شلمو کهن صدق یکی از بنیان‌گذاران اصلی جامعه‌ی یهودیان ایران و یکی از مهم‌ترین چهره‌های خاندان بسیار مهم کهن‌صدق بود. درباره‌ی این خاندان و مهم‌ترین چهره‌هاش قراره صحبت بکنیم.

بیانیه‌ی بالفور و تولد اسرائیل

قبل از اینکه به اونجا برسیم باید یه تیکه دیگه از تاریخ پرفراز و نشیب یهودی‌ها در ایران رو بررسی کنیم.

عرض کردم که رضاخان به یهودی‌ها فرصت رشد داد. تونستن روزنامه‌های خودشون رو داشته باشن و مدارسشون رو سر و سامون بدن. با این حال اوضاع از سال ۱۲۹۶ خورشیدی یعنی چند سالی قبل از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ کاملا برای یهودی‌های جهان تغییر کرد. جمعه ۱۱ آبان ۱۲۹۶ خورشیدی مصادف با دوم نوامبر ۱۹۱۷ میلادی آرتور جیمز بالفور وزیر خارجه‌ی وقت بریتانیا نامه‌ای بسیار کوتاه به والتر روتشیلد عضو یهودی مجلس عوام نوشت و در اون اعلام کرد بریتانیا با سپردن فلسطین به یهودی‌ها برای ساختن خونه‌ای ملی موافقه. حالا چه ربطی به بریتانیا داره؟ بعد از جنگ جهانی اول مجمع ملل که یه سازمان بین‌المللی تشکیل شده بعد از جنگ بود، فلسطین رو از عثمانی گرفت و قیومیتش رو داد به بریتانیا. حالا اینکه این سازمان چجوری تشکیل شد و سازوکارش چی بود دیگه در حوصله‌ی این بحث نیست. در این حد بگم که نقشه خاورمیانه رو عین دفتر نقاشی گذاشتن جلوشون و مرز کشیدن برای مردم این خطه، بی اینکه اطلاعات خاصی در مورد گوناگونی نژادی-دینی-فرهنگی داشته باشن. جنگ جهانی دوم که شروع شد منحل شد و بعد جنگ دوم سازمان مللی که امروز میشناسیم تاسیس شد. البته اول اسمش ملل متحد بود.

نامه‌ی بالفور که بعدها به بیانیه‌ی بالفور مشهور شد هم در واقع پاسخ درخواست جامعه‌ی یهودیان اروپا با مدیریت بریتانیا و شخص روتشیلد بود به اینکه آقا ما یه زمینی می‌خوایم که بریم کشور یهودی توش پایه گذاری کنیم. این تجمیع یهودی‌ها هم که بهش می‌گفتن جنبش صهیونیسم از قرن ۱۹ شروع شده بود و اونجا به اوج رسید.

 

بحران در جامعه‌ی یهودیان ایران

از بحث اصلی دور نشیم

گفتم که از این تاریخ اوضاع برای یهودی‌های ساکن ایران که داشتن زندگی‌شون رو می‌کردن در صلح و آرامش، تغییر کرد. وقتی جریان مهاجرت اختیاری و حتی اجباری یهودی‌ها به فلسطین شروع شد گروه‌هایی هم در ایران ابراز علاقه‌کردن. سال ۱۳۰۸ خورشیدی سازمان جهانی آژانس یهود تاسیس شد که کارش جمع کردن یهودی‌های علاقه‌مند و فرستادنشون به فلسطین بود. درباره‌ش تو اپیزود یک هم صحبت کردیم. یک سال بعد شاخه‌ی داخلی این آژانس هم تشکیل شد. چیزهایی ازش، از سریال مدار صفر درجه شاید تو خاطرتون باشه.

شموئل حییم معروف به اسحاق افندی که روزنامه‌نگار برجسته‌ و نماینده‌ی کلیمی‌ها در مجلس پنجم شورای ملی بود رهبر جنبشی بود که موافق مهاجرت یهودی‌های ایران به فلسطین بود. در مقابل لقمان نهورایی رییس انجمن ملی یهود ایران و اولین نماینده‌ی یهودی کلیمی‌ها در مجلس شورای ملی مخالف بود. حییم مخالف رضا شاه هم بود. وقتی نخست وزیر بود تو مجلس زیاد علیه‌ش صحبت کرد و همین هم شد که بعد شاه شدن رضاخان قبل انتخابات بازداشتش کردن و نهورایی به جاش رای آورد.

خلاصه که اوضاع در یک دهه بسیار تغییر کرد و به‌هم ریخت. اسحاق افندی روزنامه داشت و حرف‌های جوون‌پسند بلد بود. نهورایی بیشتر سیاست‌مدار بود. همین هم شد که زور اسحاق افندی چربید و سازمان صهیونیسم ایران فعالیت‌هاش جدی‌تر شد. این سازمان برای فرستادن ایرانی‌ها به فلسطین پول نداشت بنابراین دست به دامن شاه شد. رضا شاه هم که نمی‌خواست هیزم تو آتیش درگیری‌هاش با علمای شیعه بریزه به جای کمک دفتر و دستکشون رو به‌هم زد.

اعدام اسحاق افندی

در راستای برنامه‌های ناسیونالیستی رضا شاه، یهودی‌ها که تا اون زمان تو بعضی شهرها و محله‌های متمرکز شده بودن تا بتونن اونطوری که دلشون می‌خواد زندگی کنن به اجبار به شهرها و منطقه‌های دیگه کوچ کردن. معافیت از پرداخت مالیات اضافه‌شون هم لغو شد. ترکیب شدن ناگهانی این بخش از جامعه با بخش‌های شیعه‌ی دیگه مشکلات زیادی ایجاد کرد.

۱۳۱۰ اسحاق افندی به جرم توطئه علیه شاه و تلاش برای جمهوری کردن حکومت تیربارون شد. مدرسه‌های یهودی رو تعطیل کردن و بسیار تلاش شد یهودی‌ها دوباره به اقلیتی تحت فشار از همه جهت تبدیل بشن.

سموئل حییم / اسحاق افندی

اسحاق افندی

جنگ دوم جهانی که شروع شد رضاشاه طرفدار هیتلر بود. هیتلر هم که خب می‌دونیم چه نظری درباره‌ی یهودی‌ها داشت. پروپاگاندای هیتلر حتی اینطوری جا انداخته بودن که نازی‌ها قراره کمونیست‌های ضد خدا در روسیه، انگلیسی‌های مکار و یهودی‌های ضد اسلام رو نابود کنن و کل دنیا بشن مسلمون. میگن حتی شایعه‌هایی بوده که هیتلر مسلمون شده اسمش رو گذاشته حیدر و بعد از اینکه این جنگ رو ببره اعلام میکنه که مسلمون‌ها دنیا رو گرفتن.  فراموش نکنیم ارتش نازی، سربازهای مسلمون زیادی داشت. از سمتی هم اگرچه هیتلر اسلام رو به مسیحیت به دلیل عملگرا بودن ترجیح می‌داد، اما بقیه‌ی این‌ها همه شعار و مهملات زائده‌ی ذهن یوزف گوبلز بود که رادیو برن و کانال‌ فارسی‌زبانش پخش می‌کردن.

یه همچین وضعی خلاصه

عجیب نبود که یهودی‌ها از اشغال ایران توسط متفقینِ ضد نازی ناراحت نشدن و اون‌طور که در کتاب «تروعا؛ یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر» اومده بیشتر این جامعه رضاشاه رو به دلیل سیاست‌های ناسیونالیستی افراطیش مسئول یهودی‌ستیزی شدید در ایران اون زمان و علاقه‌ی این جامعه به اشغال کشور می‌دونستن.

تعویض پادشاه به سود یهودی‌ها

وقتی رضاشاه ۵ روز بعد از دستور ریدر بولارد سفیر بریتانیا به محمدعلی فروغی نخست‌وزیر وقت،‌ کاخ پادشاهی رو ترک کرد و جانشینش محمدرضا با شوروی و بریتانیا پیمان سه جانبه بست و همه‌ی آلمانی‌ها رو بیرون کرد، اوضاع اونجوری که یهودی‌ها می‌خواستن پیش رفت. حتی شایعه‌هایی هم بود که این آقای فروغی خودش یهودی و متولد عراق بوده. مثلا ملک الشعرای بهار وقتی محمدرضا پهلوی شاه شد براش یه شعری نوشت که اینطوری بود:

شاها کنم از خبث فروغی خبرت

 خون می‌کند این جهود ناکس جگرت

البته این رو هم باید حتما گفت که ایران در جریان جنگ جهانی دوم که میشه بعد از کناره‌گیری رضاخان، نقش بسیار زیادی در کمک به یهودی‌ها داشت. دو نمونه‌ی معروف پناه دادن به چند هزار کودک یهودی فرار کرده از لهستان و همینطور کمک به نجات چند هزار یهودی فرانسوی در زمان اشغال فرانسه‌ست. در مورد لهستانی‌ها، این بخشندگی یا اجبار، تیفوس رو برای ایران به ارمغان آورد و باعث مرگ هزاران نفر شد.

محمدرضا و رضا پهلوی

محمدرضا و رضا پهلوی

قحطی بزرگ در جریان جنگ دوم جهانی و بدبختی‌هایی که سر ایران اومد باعث بیشتر شدن شکاف بین پیروان ادیان مختلف و همینطور افراد از نژادهای مختلف شد. هرکس دیگری رو مسئول بدبختی به وجود اومده می‌دونست. همین هم شد که وقتی در ۱۹۴۸ سازمان ملل متحد اسرائیل رو یک کشور جدید اعلام کرد چند گروه از یهودی‌های ایران به سرعت به این کشور مهاجرت کردن.

کتابی هست به نام Sephardi and Middle Eastern Jewries: History and Culture in the Modern Era که آقایی به نام هاروی ای گلدبرگ با کمک اسناد و مدارک تاریخی جمع کرده. سفاردی یه قوم باستانی یهودیه. فکرم نکنید اسم کتاب رو اشتباه خوندم واقعا جوریز نوشته و جوییش یا همون یهودی‌ها نیست. تو این کتاب که فکر نمی‌کنم ترجمه‌ی فارسی داشته باشه می‌خونیم که جامعه‌ی ایران علاقه‌ای به پذیرش یهودی‌ها نداشته در اون زمان.

یه جور ابهامی حول این اقلیت ایجاد شده بوده که کسی دوست نداشته باهاشون ارتباط برقرار کنه. شایعه و حرف و حدیث زیاد ساخته بودن. از داستان‌های مربوط به فراماسونری و قتل‌های وحشتناک و چیزهایی شبیه به این‌ها. چیزهایی مشابهش در مورد بهائی‌ها هم شنیده باشید احتمالا. زیاده خلاصه این شکاف دینی. همین فضا هم باعث میشه گروهی از یهودی‌ها کوچ کنن اسرائیل و بعضی دیگه هم در فضای بازتر دوره‌ی محمدرضا نسبت به دوره‌ی پدرش برن تو شهرها و منطقه‌هایی که قبلا بودن. یک سری هم دینشون رو مخفی می‌کردن، مثل قبل از اون.

داریم درباره‌ی سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم یعنی میانه‌ی دهه‌ی ۴۰ میلادی و ۲۰ خورشیدی صحبت می‌کنیم. دقیقا همون سال‌هایی که قهرمان این اپیزود اوتسایدرز توش متولد شد.

تولد ژانت کهن صدق

اردیبهشت سال ۱۳۲۴ یعنی درست وسط ماه‌های بسیار پرماجرایی که گفتم، ابراهیم کهن‌صدق و اختر مرادپور صاحب سومین دخترشون شدن. اسم این دختر رو گذاشتن ژانت.  ژانت اسمی با اصالت اسکاتلندیه به معنی خدا بخشنده است. معادلش رو به فارسی یحیی، یوحنا یا خداداد نوشتن جاهای مختلف. ژانت‌های معروف کمی هم تو اون دوره تاریخی نداشتیم. مثلا اولین زن تاریخ مجلس آمریکا به اسم ژانت رانکین بود یا تو ایران ژانت د. لازاریان تقریبا همدوره‌ش بود که دانشنامه ارمنیان ایران رو نوشت اما به عنوان همسر نجف دریابندری به یاد آورده میشه.

گفتم که خانواده‌ی کهن‌صدق از خانواده‌های مهم یهودی در ایران بودن. یادتون باشه گفتم شلمو کهن‌صدق یکی از بزرگان این خاندان از موسسین مدرسه‌ی یهودی‌ها در ایران بود که پایه‌گذار خدمات زیادی به این جامعه شد. خانواده‌ی مرادپور یعنی خانواده‌ی مادری ژانت هم جزو خانواده‌های بسیار مهم و پرنفوذ یهودی بودند. داوود مرادپور پدر بزرگ مادری ژانت از شناخته‌شده‌ترین یهودی‌های کاشان بود. مادر ژانت بعد از ازدواج، فامیلش رو به کهن‌صدق تغییر داد.

خانواده‌ی شمسی حکمت

چپ‌ به‌ راست‌: (ایستاده): آشر رستگار، سلیمان‌ مرادپور، حبیب‌ مرادپور، نجات‌الله مرادیان‌ (حقیقت‌). نشسته‌: طوبی‌ همسر آشر و دختر ارشدش مهین‌ بنایان‌ (در دامان‌ مادر)، فارها قاطان‌ (فرزند زکریا قاطان‌ کاشانی‌)، اختر کهن‌ صدق، داود مرادپور (فرزند مردخای‌ کاشانی‌)، منیر مرادیان‌ (که‌ در سن‌ ۲۶ سالگی درگذشت‌). چپ‌ به‌ راست‌: (بچه ها): سلیمان‌ رستگار، مسعود رستگار، مراد مرادپور، زکریا مرادپور، شمسی‌ حکمت، راشل‌ شهابی.

 

شمسی حکمت از زنان مشهور تاریخ پهلوی هم خواهر اختر مرادپور و خاله‌ی ژانت بود. حکمت جمعیت زنان یهود رو به عنوان اولین جامعه با چنین خصوصیاتی پایه‌گذاری کرد. ایشون هم بعد از ازدواج فامیلش رو از مرادپور به حکمت تغییر داده بود. بعد از انقلاب ایران رو ترک کرد و خیلی سخت تونست با آمریکا برای زندگی کنار بیاد.با این حال حتی تو دوره‌ای که پرزیدنت کارتر در تلاش برای دیپورت ایرانی‌ها بود، تلاش زیادی کرد و تونستن در پایان این طرح رو لغو کنن.

پدر ژانت یعنی ابراهیم کهن‌صدق صرافی داشت. صرافی‌ها در اون زمان کارهای زیادی انجام می‌دادن چون مثل حالا درخواست برای خرید و فروش ارز نبود. مثلا یکی از کارهاشون دادن قرض و وام در ازای گرو گرفتن وسایل با ارزش بود. مثلا شما یه سرویس طلا می‌سپردی و صرافی به شما به اندازه‌ی ارزش اون سرویس قرض میداد. اگر در زمان مقرر وام رو با بهره‌ش برمیگردوندی سرویس رو پس میگرفتی در غیر این صورت سرویس رو جلب می‌کردن. یه جورایی شبیه به وام مسکن الان.

اونطور که فارس تو مطلبی راجع به نقش مالی یهودیان در دوره پهلوی می‌نویسه، وقتی بورس تو ایران پا گرفت، یهودی‌های ایران نقش پررنگی اونجا پیدا کردن. بالای بیست اسم هم به عنوان نفرات برجسته این بین میاره که نفر دوم ابراهیم کهن صدقه. شاید براتون جالب باشه که یک سری شغل رو هم به صورت تاریخی به عنوان شغل یهودی‌ها بر می‌شمره. چیا هست تو لیست؟  زرگری، طلا و جواهرفروشی، دوره گردی، شراب اندازی و شراب فروشی و همینطور مغازه‌های متعدد فروش فرش در خیابان فردوسی. زنجیره‌ای که فروشگاه‌های فرش بزرگی در لندن، هامبروگ، زوریخ، میلان، پاریس، لس آنجلس و حتی برزیل داشتن.

حالا بگذریم.

فضای باز سیاسی – اجتماعی

داریم درباره‌ی مقطعی صحبت می‌کنیم که بعد از دوره‌ی کشف حجاب و تعطیلی نشریه‌ها و سازمان‌های اجتماعی – سیاسی زنان، کم کم فضا در حال تغییره. روزنامه‌های بسیار بیشتری در کشور مجوز گرفتن. یک سال قبل از تولد ژانت نشریه‌ی زن امروز آغاز به کار کرد که یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذار‌ترین نشریه‌های زنان ایران به حساب میاد. همون سال نشریه‌های عالم زنان، بیداری ما و بانو هم مجوز گرفتن که نشریه‌های تخصصی مسائل زنان بودن. انتشار چنین نشریه‌هایی انقلاب‌های بسیار بزرگی در مسائل اجتماعی و فرهنگی به حساب میان.

ژانت تحصیلات ابتداییش رو تو دبستان گیو شروع کرد. این دبستان که سال ۱۲۹۲ خورشیدی تاسیس شد و هنوز هم فعالیت میکنه، دبستانی مخصوص آموزش دختران زرتشتیه. سایر اقلیت‌های مذهبی هم بچه‌هاشون رو به این مدرسه میفرستادن. دبستان گیو تو خیابون انقلاب بعد چاراه ولیعصره. این مدرسه با تلاش ارباب رستم گیو ساخته شد که سناتور و نماینده زرتشتیان مجلس بود و خیریه‌ی گیو رو تاسیس کرده بود.

خانواده‌ی کهن صدق همون‌طور که گفتم وضعیت مالی خوبی داشتن. همین‌طور فضای به نسبت قبل بازتر جامعه به دخترها اجازه میداد تحصیل کنن و همین شد که ژانت شانس خوبی برای تحصیل و فعالیت‌های خارج از چارچوب تحصیل هم داشت.

اوضاع بد اقتصادی

این شانس رو خیلی‌ها چه دختر و چه پسر در اون مقطع نداشتن. دهه‌ی ۲۰ خورشیدی دهه‌ی سیاهی بود برای اقتصاد و اجتماع ایران. در بیشتر شهرهای ایران سطح رفاه به شکل حیرت انگیزی پایین بود. برای نمونه ثریا یکی از ملکه‌های دربار پهلوی دوم تو خاطراتش اینطور مینویسه:

در سال ۱۳۲۹، در هنگام بازدید از بیمارستان‌ها و پرورشگاه‌های تهران، متوجه شدم که محلات جنوب شهر با جوی‌ها‌ی سرباز که آب کثیف آن پس از عبور از رختشوی‌خانه‌ها و آلوده شدن به کثافات ولگردان و سگ‌ها به مصرف خوراک مردم می‌رسد. بچه‌های مفلوج، زنان و پیرمردان گرسنه، گل‌ولای کوچه‌ها که خانه‌هایشان شباهتی به خانه ندارد. محلاتی که فقر کامل بر آن‌ها حکمفرماست و توان شکایت نیز ندارند.

تهران در دهه ۲۰ خورشیدی

یا مثلا فریدون هویدا از سیاستمدارهای برجسته‌ی عصر پهلوی یه جایی تو خاطراتش از تهران دهه‌ی ۲۰ اینطور مینویسه:

در سراسر تهران فقر و بدبختی و مرض بیداد می‌کرد. خیابان‌ها چنان مملو از گدا بود که هر موقع پیاده راه می‌رفتیم، حداقل ده نفر از آن‌ها به دنبالمان روانه می‌شدند و مرتب التماس می‌کردند تا پولی بگیرند.

با این وجود ژانت کهن‌ صدق این شانس رو داشت که در طبقه‌ای بالاتر از این وضعیت زندگی کنه. طبقه‌ای که امکان تحصیل داشتن. ژانت هم از این فرصت به بهترین شکل استفاده کرد و بعد از دبستان سراغ دبیرستان رفت. اون زمان این‌طور نبود که ادامه دادن درس از دبستان به دبیرستان کار عادی باشه. خیلی‌ها نمی‌تونستن یا به هر دلیلی نمی‌خواستن از سطح دبستان باسوداتر بشن و رها می‌کردن. این مسئله درباره‌ی دخترها چشم‌گیرتر بود.

ژانت دوره‌ی دبیرستانش رو در دبیرستان انوشیروان دادگر آغاز کرد. این دبیرستان  دخترانه سال ۱۳۱۵ تاسیس شد و اون زمان یکی از جدیدترین و مدرن‌ترین مراکز آموزش اقلیت‌های مذهبی در ایران بود. این دبیرستان الان دیگه فعالیت نداره. جاش میشه بین حافظ و ولی‌عصر تو مرکز فعلی تهران. کی اونجا درس خونده؟ مثلا شیرین عبادی یا آلنوش طریان مادر نجوم ایران. ضلع شرقی دبیرستان انوشیروان دادگر دبیرستان البرز قرار داره که میشه گفت مشهورترین دبیرستان ایرانه. این دبیرستان دادگر هم مثل همه‌ی مراکز آموزش اقلیت‌های مذهبی وقت به همت انجمن زرتشتیان ایران و کمک‌های خانواده‌ای زرتشتی ساکن هندوستان ساخته شد.

سیستم آموزشی اون زمان خب با الان خیلی فرق داشت. دانش‌آموزها تو حدود ۱۳ یا ۱۴ سال وارد دبیرستان میشدن. ژانت وقتی وارد دبیرستان انوشیروان دادگر شد، این فرصت رو پیدا کرد که فعالیت‌ها ورزشی هم داشته باشه.

علاقه‌ی ژانت کهن صدق به دو و میدانی

نمی‌دونم تا حالا مسیرتون از کنار اون تیکه از تهران که دبیرستان دادگر و البرز توش هستن خورده یا نه. اگه رفته باشید می‌دونید که بناهایی بسیار بزرگ دارن با حیاط‌های درندشت. اون زمان هم تعداد محصلین اونقدری نبود که چنین فضای بزرگی رو پر کنن. همین مسئله کمک می‌کرد فعالیت‌های ورزشی بخش قابل توجهی از وقت فراغت دانش‌آموزها رو بگیره.

یکی از جذاب‌ترین رشته‌های ورزشی برای دخترها تو ایران دهه‌ی ۲۰ خورشیدی دو و میدانی بود. دو و میدانی در اون دوران امکانات خیلی خاصی لازم نداشت. مثلا در مقایسه با رشته‌های تیمی یا تنیس و تنیس روی میز و این‌ها میشه گفت تقریبا هیچ امکاناتی نمی‌خواست. تو رشته‌های پرشی و پرتابی چرا ولی برای دویدن شما حتی با کتونی معمولی هم می‌تونستی بدوی و خب این جذاب بود. ژانت از همون سال‌های اولیه‌ی حضور تو دبیرستان دادگر جذب رشته‌ی دو و میدانی شد.

حیاط دبیرستان البرز

حیاط دبیرستان البرز

ریز جثه بود و این به افزایش شتاب و سرعتش کمک زیادی می‌کرد. همین هم شد که جذب دوهای سرعت شد چون توی این بخش‌ها بود که استعداد بیشتری داشت. البته داریم درباره‌ی حدود ۸۰ سال پیش صحبت می‌کنیم و نه تنها در ایران بلکه در سطح بین‌المللی هم رشته‌های دو حتی نزدیک الان هم نبودن. ولی خب دویدن با سرعت زیاد به هرحال یکی از پایه‌های المپیک باستانیه و از وقتی تاریخ نشون میده همراه انسان بوده.

آغاز درخشش ژانت کهن صدق

عرض می‌کردم

ژانت کهن‌ صدق سال ۱۳۳۹ یعنی زمانی که ۱۵ ساله بود برای اولین بار تو یه مسابقه‌ی رسمی دو شرکت کرد. اون زمان مسابقات آموزشگاه‌ها و مدارس چه در بخش دختران و چه در بخش پسران بسیار جدی گرفته میشد. تو اپیزود سه و در تعریف داستان زندگی منصور بهرامی گفتم که مسابقات تنیس آموزشگاه‌ها چه جایگاهی داشت. همین ژانت تو اون مسابقات به مقام سوم کشوری رسید. متاسفانه رکوردش جایی ثبت نشده. همین‌طور نمی‌دونیم چه کسانی اول و دوم شدن اما باتوجه به محدود بودن چهره‌های برجسته‌ی دو و میدانی زنان ایران تو اون سال‌ها، میشه حدس زد بعدها دو رو جدی دنبال نکردن چون نامی ازشون در مسابقات بعدی و سطوح بالاتر نیست.

یک سال بعد از این مقام سوم، ژانت برای اولین بار تو مسابقات بزرگسالان کشوری شرکت کرد. اون مقطع دو و میدانی زنان ایران داشت پوست مینداخت و چهره‌هایی رو معرفی می‌کرد که می‌تونستن در کنار مردان روی جلد روزنامه‌ها و نشریات برن. ژولیت گئورگیان متولد ۱۳۲۴ در پرتاب دیسک و وزنه و سیمین صفامهر متولد ۱۳۲۶ در دوهای سرعت، هم‌دوره‌ای‌های ژانت بودن که حرف‌های زیادی برای گفتن داشتن. بعدها مریم صدارتی که متولد ۱۳۲۹ بود هم به این جمع اضافه شد؛ جمعی که میشه گفت پیشروهای تاریخ دو و میدانی زنان ایران هستن.

ژانت تو اولین مسابقه‌ی بزرگسالانی که سال ۱۳۴۰ شرکت کرد تو مسابقه‌ی ۸۰ متر رکورد ۱۱ ثانیه رو ثبت کرد. اون زمان هنوز دوی ۶۰ متر وجود نداشت و ۸۰ متر فوق‌سریع بود. شاید الان این رکورد چندان چشم‌گیر نباشه اما اگر یادمون بیاد که داریم درباره‌ی حدود ۶۰ سال پیش صحبت می‌کنیم می‌بینیم که رکورد قابل قبول و حتی خیلی خوبی بوده.

مهر همون سال یعنی سال ۱۳۴۰ ژانت کهن‌صدق تو دوی ۱۰۰ متر هم شرکت کرد. اونطور که کیهان ورزشی می‌نویسه تو برگه‌ی مجوزش برای شرکت در این مسابقه قدش ۱۵۶ و وزنش ۴۰ کیلوگرم ثبت شده. گفتم که خیلی ریز جثه بود. ژانت تو اون مسابقه با رکورد ۱۳ ثانیه و یک دهم ثانیه قهرمان میشه و اون‌طور که کیهان ورزشی می‌نویسه موفق میشه رکورد کشوری رو هم یک دهم ثانیه کم کنه. این مسابقه، مسابقه‌ای بود که ژانت کهن‌صدق رو به دو و میدانی ایران معرفی کرد.

رکوردشکنی‌ها

حدفاصل سال‌های ۴۱ تا ۴۳ ژانت کهن‌ صدق حداقل ۴ بار رکوردهای مختلف کشوری رو شکست. تو رشته‌های ۸۰ و ۱۰۰ متر. این‌ها زمانی رخ داد که هنوز دبیرستان درس می‌خوند و بین ۱۶ تا ۱۸ سال بیشتر نداشت. ژانت دوره‌ی دبیرستان رو تو دبیرستان همایون که حالا دیگه اثری ازش نیست و اون زمان حول حوالی همون دبیرستان دادگر بود، تموم کرد.

بلافاصله بعد از تموم شدن دبیرستان وارد دانشگاه تهران شد که اون زمان خیلی از تاسیسش نگذشته بود و با فاصله‌ی زیاد بهترین و معتبرترین دانشگاه کشور بود. ژانت رشته‌ی تربیت بدنی میخوند و هم‌زمان ستاره‌ی دو و میدانی کشور هم بود.

آبان سال ۱۳۴۴ روزی بود که زندگی ژانت کهن‌ صدق تغییر کرد. در اون ماه مسابقات قهرمانی کشور برگزار شد و ژانت موفق شد با رکورد ۱۲ ثانیه و ۵ دهم ثانیه قهرمان کشور بشه؛‌ رکوردی که اون زمان برای زنان ایران رکورد خیلی خفنی بود. اون‌طور که کیهان ورزشی مینویسه چند هزار نفر اون مسابقه رو از نزدیک تماشا کردن و برای چند دقیقه قهرمان جوان ایران رو تشویق کردن.

ژانت کهن صدق

ژانت کهن صدق نفر اول با لباس سفید

ژانت همون سال‌ها آموزش به دخترای اقلیت دینی در دبستان و دبیرستان‌های مخصوص رو هم شروع کرد. تنیس هم بازی می‌کرد اما نه به اندازه‌ی دویدن جدی.

حدفاصل چهار سال ابتدای دهه‌ی ۴۰ ژانت کهن صدق از ۱۶ سالگی تا ۲۰ سالگی همه‌ی رکوردهای کشوری دوهای سرعت و فوق‌سرعت رو تصاحب کرد. روزنامه‌ها اون زمان علاقه‌ی زیادی به ورزشکارهای غیرفوتبالی داشتن و همین مسئله باعث میشد به چنین عملکردی توجه بشه. مثلا اگر بخوایم مقایسه کنیم الان اگر کسی رکورد دوی صد متر ایران رو بشکنه بعیده هیچ روزنامه‌ای این خبر رو تیتر یک کنه.

اعزام به المپیک در نوجوانی!

سال ۱۹۶۴ یا به عبارتی ۱۳۴۳ ژانت کهن‌ صدق که فقط ۱۹ سال سن داشت نتونست تو انتخابی المپیک توکیو به حدنصاب برای رسیدن به این مسابقات برسه.

خاطر شریفتون باشه گفتم چند ورزشکار زن بودن که اون دوره در کنار ژانت کهن‌ صدق پرچم‌دار این رشته در ایران بودن: مریم صدارتی، سیمین صفامهر و ژولیت گئورگیان. تو اپیزود هفتم تعریف کردم که رسانه‌ها بسیار فشار آوردن تا چهره‌هایی مثل تیمور غیاثی در دو و میدانی بتونن راهی اردوهای خارجی و المپیک بشن تا کسب تجربه کنن. همین اتفاق برای این چهار ورزشکار زن هم افتاد. رسانه‌های ورزشی از اینکه هیچ‌کدوم از این ورزشکارها باوجود کسب رکوردهای داخلی و بعضی‌هاشون مثل مریم صدارتی درخشش در بازی‌های بین‌المللی راهی المپیک توکیو نمی‌شدن عصبانی بودن.

ژانت کهن صدق

ردیف بالا از راست: نازی بیات‌ماکو، ناشناس ردیف پایین از راست: سیمین صفامهر، پریچهر جمشیدی (ستاره والیبال باشگاه تاج) و ژانت کهن‌صدق

مثلا کیهان ورزشی تو شماره ۴ مهر ۱۳۴۳ در حمایت از مریم صدارتی ستاره‌ی بزرگ پرش ارتفاع ایران که به رکورد المپیک نرسیده بود اینطور می‌نویسه:

روزی که فدراسیون از مریم صدارتی برای رکوردگیری دعوت کرد , او شش ماه بود که تمرین نداشت .. چنان که میدانیم در کرمان نیز بمیدان نیامد فدراسیون قادر نبود استعداد و توانایی او را  ارزیابی کند و با رکورد 1/38 او را به مشهد باز گرداند و نازی بیات ماکو با 1/45 انتخاب شد حالا یکماه از آن زمان نمیگذرد که این دختر 16 ساله که محصل سیکل اول دبیرستانست بمرز 1/50 رسیده است … ظالمانه قربانیش نکنید و این شانس را برای ورزش نوخاسته بانوان , بخاطر دوستی ها از میان بر ندارید .

واقعا عجیبه. از چند دهه پیش هم انگار بحث پارتی‌بازی و این‌ها خیلی داغ بوده تو ورزش ایران. بماند که ادبیات همین مقاله چقدر جالب توجهه.

حالا بگذریم

کمیته‌ی ملی المپیک زیر فشار رسانه‌ها مجبور شد این نفرات رو به مسابقات المپیک ۱۹۶۴ توکیو اعزام کنه. این دوره اولین دوره‌ای بود که کاروان ایران شامل گروهی از ورزشکارهای زن میشد. در بین این نفرات ژانت کهن‌صدق نه به عنوان ورزشکار بلکه برای کسب تجربه و آشنا شدن با جو مسابقات رفت ژاپن.  جالبه پنج دهه از اون زمان گذشته و وقتی داریم به کهن صدق می‌پردازیم که حدود ده هفته دیگه، المپیک دیگه‌ای تو توکیو برگزار میشه.

حضور این تیم در توکیو در واقع باعث شکسته شدن خط تبعیض جنسیتی در ورزش ایران بود. حالا اگر عمری باقی بود به سایر نفرات حاضر در اون مسابقات هم خواهیم پرداخت در اوتسایدرز. خیلی‌هاشون داستان‌های جالبی دارن.

ژانت کهن صدق ورزشکار سال ایران

جونم براتون بگه که ژانت کهن‌ صدق رفت المپیک ۱۹۶۴ توکیو و در حالی برگشت که به قول ورزشکارها خاک مسابقات بزرگ رو بو کشیده بود. در کل تورنمنت خیلی برای ایران موفقیت‌آمیز نبود البته. دو تا برنز که هر دو تو کشتی بود. پرداختیم به این المپیک از زاویه‌ای دیگه تو اپیزود موحد.

قهرمانی سه تا رشته‌ی دوی هشتاد متر، دو صد متر و دوی صد متر با مانع که با شکسته شدن رکورد کشوری هر سه رشته همراه بود باعث شد کیهان ورزشی سال ۱۳۴۴ ژانت کهن‌صدق رو ورزشکار سال ایران معرفی کنه.

اون سال‌ها معرفی ورزشکارهای برتر سال رو کیهان ورزشی و دنیای ورزش برعهده داشتن. دنیای ورزش توپ طلای فوتبال میداد و کیهان ورزشی ورزشکار برتر سال انتخاب می‌کرد.

برای اینکه بدونیم انتخاب شدن به عنوان ورزشکار برتر سال چقدر مهمه مثلا باید بدونید دهه‌ی ۴۰ خورشیدی دهه‌ی طلایی تاریخ کشتی ایران به حساب میاد که امثال آقا تختی، محمد ملاقاسمی و امام‌علی حبیبی رو در اوج میدید. تو فوتبال هم چهره‌هایی مثل حسن حبیبی و پرویز قلیچ‌خانی و مرحوم بهزادی و مرحوم کلانی رو داشتیم.

رسانه‌های وقت ژانت کهن‌ صدق رو یک ورزشکار با اخلاق توصیف میکنن. اون‌طور که می‌نویسن تو همون سن پایین شروع میکنه به بچه‌های دبستان و دبیرستان و این‌ها درس میداد. گفتم که زمان تحصیل ژانت همه شانس این رو نداشتن که تحصیلات عالیه داشته باشن اما اون تونست تحصیلاتش رو تموم کنه. همین مسئله باعث شد از خیلی هم‌سن‌هاش و حتی کسایی که ازش بزرگ‌تر بودن هم جلوتر باشه.

ژانت کهن صدق

استاد نعیم‌الدین فارابی (مربی)، سیمین شفیقی (عضو تیم ملی بسکتبال)، نینا زرگرصالح (عضو تیم ملی بسکتبال)، زهرا فارابی، دادگر و ژانت کهن‌صدق

سال ۱۳۴۵ یعنی یک سال بعد از اینکه به عنوان ورزشکار سال ایران انتخاب شد باید تو مسابقات انتخابی بازی‌های آسیایی شرکت می‌کرد. تو اپیزود هفتم اوتسایدرز براتون تعریف کردم که چرا و چطور بازی‌های آسیایی ۱۹۶۶ میلادی تو بانکوک تایلند برگزار شد.

تو مقدماتی این مسابقات بود که ژانت کهن‌صدق بزرگ‌ترین دستاورد زندگی ورزشی خود رو ثبت کرد. اون طور که روزنامه‌ی کیهان ورزشی می‌نویسه کهن‌صدق تو رکوردگیری برای شرکت در این مسابقات موفق شد ۱۰۰ متر رو در ۱۲ ثانیه و ۵ دهم تموم کنه که یک رکورد بسیار تحسین‌برانگیز به حساب میومد. این رکورد الان دست مریم طوسیه که سال ۹۳ ثبت شده و ۱۱ و ۴۵ صدمه.

تکه مصاحبه‌ای ازش باقی مونده که بعد از این رکورد میگه:

این بهترین خاطره ورزشی من بود. می‌خواهم همه جهان من ایرانی را بشناسند.

زمانی که کهن‌صدق این رکورد رو ثبت کرد، مهم‌ترین رقیبش یعنی سیمین صفامهر تقریبا نیم ثانیه ازش عقب بود. صفامهر تو المپیک ۶۴ رکورد ایران رو شکسته بود که دقیق ۱۳ ثانیه بود. نیم ثانیه تو دوی ۱۰۰ متر عدد بزرگیه. مثلا رکورد مردان جهان تو سال ۱۹۶۴ ۱۰ ثانیه بود و الان ۹ ثانیه و ۵۸ صدمه. یعنی کمتر از نیم ثانیه تفاوت تو بیشتر از نیم قرن.

نکته اینجاست که گفتم سیمین صفامهر هم ورزشکار قابل اعتنایی بود و چنین فاصله‌ای به معنی آمادگی بالای کهن‌صدق بود. آمادگی که انتظار می‌رفت تو بازی‌های آسیایی ۱۹۷۰ و حتی المپیک ۱۹۷۲ ایران رو صاحب ورزشکاری قابل اتکا کنه.

دست تقدیر اما بازی‌های دیگه‌ای داشت.

ادامه تحصیل ژانت کهن صدق

ژانت کهن‌ صدق بعد از درخشش تو بازی‌های داخلی و تجربه‌ی حضور در کنار کاروان المپیک ایران تصمیم گرفت به درسش برسه. یادتون باشه گفتم که تو دانشگاه تهران تربیت بدنی می‌خوند. فرصت زیادی برای رسیدن به مراحل بالای ورزشی داشت و به همین خاطر ترجیح میداد درسش رو که خیلی براش زحمت کشیده بود تموم کنه.

خیلی از ستاره‌های ورزشی اون موقع ایران و بیشتر دختران مشغول تحصیل تو رشته‌های مرتبط با تربیت بدنی تو دانشگاه تهران بودن. این تحصیل رایگان بود و خب فرصتی نبود که کسی دوست داشته باشه از دست بده. به هر حال تحصیل کردن می‌تونست درهای موفقیت بسیار بزرگ‌تری رو به روی اون‌ها باز کنه و صد البته مسیر ترقی اجتماعی رو براشون هموارتر کنه. به هر حال عمر قهرمانی حتی اگه درآمدی داشت –که خیلی وقت‌ها نداشت- کوتاه بود و باید به بعدش هم فکر می‌کردن.

ژانت کهن‌ صدق تا ۱۳۵۱ دانشجوی لیسانس تربیت بدنی دانشگاه تهران بود. این بین چند باری تو مسابقات قهرمانی کشور هم شرکت کرد اما تمام تمرکزش روی درسش بود. فرصت حضور تو بازی‌های آسیایی ۱۹۷۰ تایلند رو از دست داد اما قرار بود برای شرکت تو المپیک ۷۲ مونیخ شانسش رو امتحان کنه. وقتی دوم خرداد ۱۳۵۱ همراه دوست نزدیکش سیمین شفیقی رفتن دانشگاه رویاهای بزرگی تو سرش داشت. قرار بود کارهای تموم شدن درسشون رو انجام بدن و ژانت بره آماده بشه برای انتخابی المپیک مونیخ.  طی یک مصاحبه گفته بود ژانت هرگز جا نمی‌زند.

سیمین شفیقی

سیمین شفیقی

سیمین شفیقی ورزشکار حتی بزرگ‌تری بود. کاپیتان تیم ملی بسکتبال زنان بود. میگن از نظر بدنی و ذهنی به قدری قوی و آماده بود که میرفت سر تمرین تیم ملی مردان. در واقع شکسته بود اون تابوی زن ضعیف مرد قوی رو. از اون چهره‌های قابل بررسی در اوتسایدرزه که اگر عمری بود بیشتر درباره‌ش صحبت خواهیم کرد.

مرگ تراژیک

عصر سه شنبه دوم خرداد ۱۳۵۱ سیمین شفیقی پیکان نویی رو میروند که روی صندلی کنار دست راننده‌ش ژانت کهن‌صدق و روی صندلی عقبش آذر لاریجانی و بیاتا داداریس نشسته بودن. دو نفری که عقب نشسته بودن دوستای صمیمی دو ستاره‌ی ورزشکار بودن.

از دانشگاه به سمت نیاوران منزل سیمین شفیقی حرکت می‌کردن تا بعد از فارق شدن از تحصیل برنامه‌های آینده رو بچینن. سر چهار راه پارک وی اتوبوس مسافربری شهری که داشت خیابون پهلوی وقت و ولی‌عصر امروز رو به سمت پایین میومد از مسیر خارج شد و بوم.

اتومبیل دختران به خاطر شدت برخورد واژگون شد و سرنشینانش  بین بین آهن‌های مچاله شده گیر کردن. بلافاصله به کمک پلیس و مأمورین آتش نشانی مصدومین رو به بیمارستان رسوندن اما به علت جراحات شدید  دو سرنشین جلو اتومبیل یعنی سیمین شفیعی و ژانت کهن صدق نتونستن جان سالم بدر ببرن و همون دقایق اول پس از حادثه تموم کردن.  شاید بد نباشه یه اشاره‌ای کنم شش سال پیش، چیزی حدود پنج کیلومتر اونورتر  فروغ فرخزاد هم به خاطر یک تصادف فوت کرده بود.

ژانت کهن صدق

چهار روز بعد، ششم خرداد ۱۳۵۱ هفته‌ نامه‌ی کیهان ورزشی تو اولین شماره‌ش بعد از تراژدی در مطلبی با تیتر «ژانت کورد ۱۰۰ متر ایران را با خود به گور برد» اینطور نوشت:

سریع‌ترین دونده زن ایران و سبک‌ترین دونده سرعت جهان برخلاف ظاهر آرامش سخت مبارزه‌جو و جنگنده بود. ژانت دختری بود جدی، منضبط، خوشرو و با ایمان که هرگز کسی از دستش آزرده خاطر نشده بود و به همین جهت دوستان فراوانی داشت که همه برایش احترام و ارزش فوق‌العاده‌ای قائل بودند.

کیهان ورزشی زیر عکسی از مسابقه‌ی ژانت کهن‌صدق در مقدماتی المپیک ۶۴ هم نوشت:

ژانت، طفلی که از جانب ایران در المپیک توکیو شرکت کرد، رکورد ایران را با خود به گور برد.

کشته شدن این دو ورزشکار جوان و با آتیه شوک سنگینی به ورزش ایران وارد کرد. مطبوعات وقت برای مدت‌ها پر بود از مطالب احساسی مثل نمونه‌ای که از کیهان ورزشی خوندم. خبر به اندازه‌ای مهم بود که رادیو ملی در اولین بخش خبری همون شب دوم خرداد این خبر رو به عنوان اولین خبر قرائت کرد.

تو  مراسم خاکسپاریش  شخصیت های ورزشی، همکاران، مربیان، استادان دانشگاه، دانشجویان، اعضای انجمن کلیمیان ایران، اعضای سازمان بانوان یهود و شاگردان مدارسی که اونجا تدریس می‌کرد  حضور داشتن. ژانت طی مراسم با شکوه به خاک سپرده شد.

ابراهیم کهن‌صدق پدر ژانت تحت تاثیر این تراژدی بیمار شد و قبل از شروع المپیک مونیخ که شهریور همون سال برگزار شد و قرار بود ژانت هم این بار نه به عنوان مهمان بلکه به عنوان شرکت کننده در اون حاضر باشه، از دنیا رفت. پاییز سال ۱۳۵۱ و در بازگشت مسابقات سراسری بعد از المپیک، فدراسیون دو و میدانی ایران خط دوم پیست سالن دانشگاه تهران رو که ژانت کهن صدق پیش از مرگ آخرین بار در اون دویده بود گل‌بارون کرد. روزنامه‌های وقت از اون مسابقه با تیترهایی مثل «تلخ‌ترین مسابقه‌ی تاریخ» یاد کردن.

فدراسیون دو و میدانی ایران پس از مرگ ژانت کهن‌ صدق مسابقه‌ای سالانه برای گرامی‌داشتش برگزار کرد که تا سال ۱۳۵۷ به صورت منظم برگزار شد اما بعد از انقلاب دیگه برگزار نشد.

بزرگداشت بعد از چند دهه

چند دهه بعد از مرگ تراژیک ژانت کهن‌صدق، انجمن بانوان یهودی ایران با همکاری انجمن کلیمیان ایران سالن دو و میدانی مجتمع ورزشی سرابندی تو یوسف آباد تهران رو سال 1383 به نامش کردن.

ژانت کهن صدق

این اپیزود با همکاری فینیکس منتشر شد.