اواخر دهه سی خورشیدی بهروز سرشار و انوشیروان شهیدی دو افسر  پلیس برای بازدید از آکادمی پلیس سوئد به این کشور میرن و اونجا با تمرینات جودوی دانشجویان پلیس این کشور آشنا میشن.

به ایران برمیگردن و  به بخش فرهنگی سفارت ژاپن می‌رن و اونجا بیشتر با این ورزش آشنا میشن. با کمک فریدون صادقی مسئول تربیت بدنی شهربانی، سال ۱۳۴۵ دو مربی جودو به نام‌ آقایان ایکیدا و ناکامورا به ایران میان و این نقطه، تولد جودو در ایران در نظر گرفته میشه.

کمتر از دو دهه بعد از این سفر، پسری در جنوب شهر تهران متولد شد که اسمش رو گذاشتن کاظم. کاظم فرزند خانواده‌ی معمولیِ اهل جنوب شهر تهران در اولین ماه از آخرین سال استقرار نظام پادشاهی در ایران متولد شد.  وقتی ۱۶ فروردین متولد شد تهران اوضاع ناجوری داشت.

سلسله تظاهرات مشهور به چله‌های زنجیره‌ای از سه ماه قبلش شروع شده بود. ۱۹ دی سال ۵۶ نیروهای نظامی چند نفر از تظاهرکننده‌های قم رو کشتن و اینطوری شد که ۴۰ روز بعد اولین تظاهرات به‌مناسبت چهلم اون‌ها به طور بخصوص در تبریز برگزار شد. در اون مراسم باز عده‌ای کشته شدن و ۴۰ روز بعد مراسم دیگه‌ای در شهرهای دیگه.

این سلسله‌ی کشتار و برگزاری تظاهرات تا بهار ۵۷ ادامه پیدا کرد. شش روز قبل تولد کاظم ساریخانی یزد، اهواز و جهرم شاهد تظاهرات پردامنه بود و عجیب نیست که بگم تهران زیر بار سنگین حکومت نظامی بود.

اوضاع تو خود ری هم تفاوتی نداشت. ۱۸ دی ۵۷ یعنی قبل از اینکه کاظم به یک سالگی برسه، همشهری‌هاش جمع شدن تو حرم عبدالعظیم و تظاهرات بزرگی راه اندختن. اسناد تاریخی نشون میدن که جمعیت راه افتادن به سمت میدون اصلی و تو مسیر دونه دونه مغازه‌ها برای پیوستن به تظاهرات تعطیل کردن. بازار تعطیل شد و کار به جایی رسید که نیروهای شهربانی تو خیابون ۲۴ متری زکریا تظاهرات رو دوره کردن. تیراندازی و خون‌ریزی شد و خبرش تو کل ایران پیچید.

تظاهرات ۱۸ دی ۵۷ شهر ری

خلاصه که اوضاع به شدت بیخ داشت. قبل از اینکه کاظم ساریخانی به یک سالگی برسه، حکومت پهلوی سقوط کرد، نظام پادشاهی از هم پاشید و ایران وارد عصر تازه‌ای شد.

انقلاب خب اسمش روشه دیگه؛ همه چیز رو تغییر داد. سال‌های ابتدایی زندگی کاظم ساریخانی،  مثل خیلی دیگه از مردم ایران در اون سال‌ها کامل تحت تاثیر انقلاب بود. کاظم هنوز سه سالش نشده بود که جنگ ایران و عراق شروع شد. قبل از اینکه مردم با وضعیت انقلابی کشور و تغییرات بنیادین خو بگیرن، سایه‌ی سیاه جنگ افتاد رو کشور.

اوضاع شهرری در اوایل انقلاب

شهر ری، شهر محل تولد ساریخانی یکی از مراکز مهم کشاورزی و صنعت تو مرکز کشور بود. پالایشگاه تهران یکم بیشتر از ده سال بود که افتتاح شده بود و یه مقدار وضعیت کار رو تغییر داده بود. زمانی که انقلاب شد کشاورزی جدی بود تو شهر ری اما خب جنگ همه‌ی این‌ها رو تغییر داد. پالایشگاه تهران اهمیت استراتژیک زیادی داشت و همین باعث شد مردم شهرری همیشه نگران حمله‌ به شهرشون باشن.

سال‌های خردسالی کاظم وسط جنگ گذشت. فکر نکنم کسی باشه که ندونه جنگ چه بلایی سر این کشور آورد. حداقلش اینکه ورزش به طور کل از اولویت خارج میشه. ۲۹ تیر ۱۳۶۷  وقتی آیت‌الله خمینی قطعنامه ۵۹۷ سازمان ملل برای پایان جنگ رو پذیرفت یا اونطور که خودش توصیف کرد جام زهر رو نوشید، کاظم ساریخانی تازه ده سالش شده بود. این اپیزود حول حوالی همین تاریخ منتشر شد. جالبه‌ها جمهوری اسلامی خیلی ۳۱ شهریور رو پرومت میکنه اما شاید کمتر کسی بدونه ۲۹ تیر هم روز خیلی مهمی در همون راستا. حالا کاری نداریم.

آمارهای بانک مرکزی جمهوری اسلامی میگن جنگ تحمیلی اقتصاد ایران رو حدود ۲۱ درصد یا به‌بیان دقیق‌تر ۸/۲۰ درصد کوچیک شد این در حالیه که جمعیت طی همین مدت حداقل ۱۵ میلیون نفر بیشتر شد.  فقیرتر شدیم در واقع که جای تعجب هم نداره. همین آمارها میگن شاخص بهای کل کالاهای اساسی و خدمات ضروری حدفاصل سال‌های ۵۸ تا ۶۷، ۳۷۵ درصد رشد کرد. اون هم در حالی که  وجه رایج کوپن بود و پول نقد بسیار کم تو دست و بال مردم بود.

تصور کنید یه بچه‌ی ده ساله‌ی اهل شهر ری که جزو شهرهای کمتر برخوردار نزدیک به تهران بود اون زمان، تو روزهایی که وضعیت اقتصاد تقریبا مثل همین دوره‌ی فعلی بود چه شرایطی برای زندگی داشت.

درس خوندن سخت بود چون زیرساخت‌ها آسیب جدی دیده بودن. تهیه‌ی وسایل مورد نیاز برای درس خوندن هم آسون نبود برای خانواده‌ها. خانواده‌ی ساریخانی برای اینکه کاظم رو از خطراتی که کف خیابون براش داشت دور کنن، خیلی زود فرستادنش باشگاه. این خطرات شامل گسترش مصرف مواد مخدر، وجود اسلحه‌هایی که از جبهه‌ها دزدیده شده بودن یا در جریان انقلاب دست آدم‌های ناجور افتاده بودن و همینطور درگیری‌های گاه و بیگاه گروه‌های سیاسی وسط خیابون‌ها بود.

حکم ارتداد رشدی و ناامنی شهرری

داریم درباره‌ی مقطعی صحبت می‌کنیم که حکم ارتداد سلمان رشدی که ۲۵ بهمن ۶۷ از طرف آیت‌الله خمینی منتشر شد، یه بار دیگه شعله‌ی درگیری‌ها بین جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین رو بالا برد. مدت زیادی از عملیات مرصاد/ فروغ جاویدان نمی‌گذشت و مجاهدین با این حکم هم مخالفت کردن و یه کم بعد از درگیری مسلحانه در غرب کشور، دو طرف وارد درگیری‌های لفظی شدن.

هنوز خاطره‌ی قتل‌های خیابونی دهه ۶۰ کاملا زنده بود که جمهوری اسلامی با اعدام کردن تعداد خیلی زیادی از زندانی‌های سیاسی اوضاع رو وخیم‌تر هم کرد. همین اعدام‌هایی که چند وقت پیش فایل صوتی جلسه‌ش بیرون اومد و کلی سروصدا کرد. اونطور که نشریه‌ی مجاهد ارگان رسمی سازمان مجاهدین میگه این سازمان حدفاصل سال‌های ۶۰ تا ۶۸ بیشتر از ۱۶ هزار نفر رو در جریان ترورهای خیابون و بمب‌گذاری‌های مختلف به قتل رسوند. آماری از اعدام‌های ۶۷ موجود نیست اما عدد «چند هزاره».ناامنی‌های دهه ۶۰ ایران

خلاصه اینطوری بگم که کاظم ساریخانی درحالی وارد ۱۰ سالگی شد که ایران یکی از متلهب‌ترین دوران‌های تاریخ معاصرش رو سپری می‌کرد. کاظم تو شهر ری سراغ جودو رفت. اون زمان جودو هم مثل خیلی رشته‌های دیگه تازه داشت از زیر سایه‌ی جنگ خارج میشد و کم کم به زندگی برمیگشت. همونطور که عرض کردم جودو در ایران از اواسط پهلوی دوم آغاز به‌کار کرد و در طول سه دهه‌ی منتهی به مقطعی که داریم درباره‌ش صحبت می‌کنیم تلاش شد به سطح قابل قبولی برسه.

آغاز کار کاظم ساریخانی در جودو

جودو تا زمانی که کاظم ساریخانی وارد این رشته بشه، مسابقات جهانی و آسیایی رو تجربه کرده بود اما مثلا در مقایسه با تکواندو و بوکس راه زیادی داشت. سالی که کاظم ساریخانی وارد باشگاه شد تیم جودودی ایران با ترکیب حسن احدپور، علیرضا امینی، علیر ضا طلوعی، مصطفی فلاحیان، سعید حاج‌یوسف‌زاده، سعداله برزگر و رمضانعلی خانبابائی رفت مسابقات آسیایی تو سوریه و بدون دستاوردی برگشت.

اولین مربی کاظم ساریخانی امیررضا قمی بود. این آقای قمی از اون آدم‌های جالب و پرحاشیه‌ی ورزش ماست که به جرات میتونم بگم خودش یه اوتسایدرز میطلبه. فعلا همینقدر بگم که امیر قمی اولین رزمی‌کار المپیکی ایران بود. سال ۱۹۹۶ تو روزهایی که جودو تازه داشت خودش رو جمع و جور می‌کرد، قمی مجوز حضور تو المپیک آتلانتا رو به دست آورد.

ردیف ایستاده از سمت راست امیر قمی، کاظم ساریخانی

ورزشکار خوبی هم بود و تو اون مسابقات تو دور دوم به دائه‌سونگ کواک قهرمان وقت آسیا از کره جنوبی باخت. تو جدول بازنده‌ها هم تا نیمه‌نهایی رفت ولی اونجا به آندری شتوربابیان نفر دوم آسیا از ازبکستان باخت و در نهایت نهم شد.

قمی خیلی زود به خاطر مصدومیت مجبور شد جودو رو کنار بذاره و مربی شد. زمانی که سال ۶۷ کاظم ساریخانی رفت تو باشگاهش، قمی هنوز خودش به اوج دوران مبارزه‌ش نرسیده بود اما بعد از اینکه مصدوم شد، دیگه رفت سراغ تمرکز روی ورزشکارهایی که برای تمرین سراغش میومدن. جالب اینجاست که تو انتخابی المپیک ۹۶ ساریخانی خودش هم جزو کسایی بود که اسمش مطرح بود. ساریخانی اون زمان تازه ۱۸ سالش شده بود و امیر قمی ۲۸ سال داشت.

ساریخانی از همون سن جودوکای قابل بحثی بود. ۱۸ سالگی میگفتن شانس رفتن به المپیک داره دیگه. همون سال ۱۹۹۶ تو مسابقات قهرمانی آسیا هم شرکت کرد و روی سکوی سوم قرار گرفت.  مدال طلای ۷۱ کیلو رو همون کواک گرفت که تو المپیک امیر قمی رو شکست داد. زین‌العابدین حقانی هم‌باشگاهی ساریخانی تو ۶۵ کیلو اولین طلای تاریخ جودوی ایران تو آسیا رو تصاحب کرد. اون سال علیرضا دلیر و محمود میران که خیلی جوون بود هم مدال گرفتن. میران تو مثبت ۹۵ برنز گرفت و تو وزن آزاد صاحب مدال طلا شد.

قهرمانی کاظم ساریخانی در آسیا

درخشش ساریخانی تو ۱۸ سالگی نوید ظهور یه ورزشکار درست حسابی رو میداد. رسانه‌های وقت میگفتن ساریخانی می‌تونه به مدال المپیک هم فکر کنه. در واقع ترکیب ساریخانی و میران، جودوی ایران رو امیدوار کرده بود برای المپیک سیدنی حداقل یه مدال بگیره.

کاظم ساریخانی در مسیر پیشرفت قرار داشت. بازی‌های آسیایی تا سه سال برگزار نشد. سال ۱۹۹۹ دوره‌ی بعدی بازی‌های آسیایی بود که کاظم ساریخانی تو ۲۱ سالگی توش شرکت کرد. مسعود حاجی‌آخوندزاده، آرش میراسماعیلی، خسرو دلیر و محمود میران ورزشکارهای دیگه‌ی ایران تو اون مسابقات بودن. اغلبشون اسم‌های آشنایی هستن. حاجی‌آخوندزاده یک و میران دو برنز گرفتن، ساریخانی و دلیر هم صاحب نقره شدن. آرش میراسماعیلی تو اون مسابقات قهرمان شد.

یک سال بعد ساریخانی بالاخره به جایی که همه فکر می‌کردن و انتظار داشتن رسید. یک وزن بالاتر رفت و تو ۸۱ کیلو مسابقه داد. وزنی که امیر قمی مربیش تو اون به اولین رزمی‌کار تاریخ المپیک ایران تبدیل شد.

ساریخانی تو اون مسابقات از فن جدیدی رونمایی کرد که بعدها در سراسر دنیا به نام خودش شناخته شد؛ فن گهواره. ویدئوش رو میزارم ببینید و آشنا بشید. اینطوریه که یقه‌ی حریف رو میگری، میکشی سمت خودت، همزمان پا رو میندازی پشت کاسه‌ی زانو و با پا تعادلش رو به‌هم میزنی. همینطوری که حریف داره میفته با دست در جهت موافق افتادن میکشیش و حریف رو با کمر میکوبید زمین. درست اجرا بشه ایپون داره که مبارزه رو تموم میکنه. میگن این فن باعث شد یه سری تغییرات تو قوانین ایجاد بشن که ساریخانی نتونه از تخصصش استفاده کنه. راوی البته ایرانیه و درست و غلطش پای خودش.

عرض می‌کردم.

کاظم با قدرت و آمادگی عجیبی وارد اون مسابقات شد. تا نیمه نهایی مثل آب خوردن همه رو شکست داد تا رسید به تقابل با شماره یک دنیا. ماکوتو تاکیاموتو از ژاپن که اگر پیگری جودو باشید می‌دونید چه اسم مهمیه. ماکیاتو که سال ۹۵ قهرمان آسیا شد، مدتی مصدوم بود. سال دو هزار در شرایطی وارد مسابقات شد که شماره یک دنیا بود. ماکیاتو در نهایت مغلوب کاظم ساریخانی شد و ستاره‌ی تازه‌ظهور کرده‌ی جودوی ایران دوباره به فینال آسیا رسید.

کاظم این‌بار تو فینال برعکس دوره‌ی قبل بسیار متمرکز و آماده بود. در کمتر از یک دقیقه روسلان سلیخانف قزاقستانی رو ضربه فنی کرد. با همون فن گهواره‌ی معروفش حریف رو میزنه زمین و تمام.

کاظم ساریخانی بعد از پیروزی تو این مسابقه سهمیه‌ی المپیک دو هزار سیدنی رو کسب کرد. همون سال آرش میراسماعیلی و محمود میران هم سهمیه‌ی المپیک گرفتن. میران تو اون بازی‌های آسیایی که ساریخانی طلا گرفت یه برنز تو مثبت ۱۰۰ و یه نقره تو وزن آزاد گرفت.

کاهش وزن و حواشی المپیک سیدنی

ساریخانی رفت که آماده بشه تا برای مدال المپیک بجنگه. در واقع اونقدر خوب بود که پیش‌بینی میشد روی سکو هم بره. وضعیت اما جور دیگه‌ای رقم خورد. با تمام این شرایط کاظم ساریخانی با عضله‌ی پاره‌ی دست، وارد مسابقات شد. در راند اول بدون مشکل نماینده‌ی مالی رو مغلوب کرد و حریف گریم رندل قهرمان جهان از اسکاتلند (نماینده بریتانیا) شد. این آقای رندل حدود ۶ ماه قبل المپیک تو بیرمنگام قهرمان جهان شده بود و با امید زیادی اومده بود به المپیک.

ساریخانی بعد پیروزی تو این مسابقه رفت تا در پای نیمه نهایی با نونو دلگادو از پرتغال مسابقه بده که جودوکای ش ناخته شده‌ای بود و سال قبل طلای اروپا رو گرفته بود. پیروزی جلوی قهرمان جهان این امید رو ایجاد کرده بود که ساریخانی شاید حتی بتونه طلا بگیره اما اوضاع خارج از میدون مسابقه عادی نبود.

اینطور شد که امیددارترین جودوکای ایران تو المپیک رفت تو جدول شانس مجدد برای مدال برنز. تو رپه شارژ ساریخانی اول نماینده‌ی استرالیا رو شکست داد ولی تو مرحله‌ی بعد به  الکسی بودولین نماینده‌ی استونی باخت و روی سکو نرفت. بودولین و دلگادو مشترکا سوم شدن تو اون المپیک و اون وزن. ایران هم که سه نماینده تو مسابقات داشت، بدون مدال به کشور برگشت.

از اونجایی که شکست یتیمه و پیروزی هزاران پدر و مادر داره، ساریخانی که با هزار امید رفته بود در سکوت و کتف مصدوم برگشت. حالا قهرمان وزن  منفی ۸۱ المپیک سیدنی تو رشته جودو کی بود؟ ماکوتو تاکیاموتو که صحبش شد.

سکوی وزن منفی ۸۱ المپیک سیدنی

ساریخانی بعد از المپیک سیدنی کمی به مصدومیت دستش رسید تا برای بازی‌های آسیایی بوسان آماده بشه که دو سال بعد المپیک بود. اوضاع جودو تو اون دوره خیلی خوب بود. یعنی میشه گفت نسبت به حالا بهشت بود. مسعود حاجی‌آخوندزاده قهرمان وقت آسیا تو وزن اول، آرش میراسماعیلی قهرمان آسیا و جهان، محمود میران نفر سوم جهان و نایب قهرمان آسیا و صد البته کاظم ساریخانی قهرمان آسیا و یکی از بهترین‌های دنیا مهم‌ترین نفرات ایران بودن.

شکست کاظم ساریخانی در بازی‌های آسیایی بوسان

تو بازی‌های اسیایی ۲۰۰۲ بوسان از بین این نفرات حاجی‌آخوندزاده قهرمان شد. تو وزن سوم حامد ملک‌محمدی شگفتی‌ساز شد و برنز گرفت، عباس فلاح هم برنز قهرمانی آسیاش رو تکرار کرد، و محمود میران یه نقره و یه برنز تو مثبت ۱۰۰ و وزن آزاد گرفت. این وسط دو نفر انتظارات رو برآورده نکردن: کاظم ساریخانی و آرش میراسماعیلی. میراسماعیلی که گفتم قهرمان جهان بود تو راند سوم به نماینده‌ی ترکمنستان باخت و یکی از عجیب‌ترین شکست‌های تاریخ این رشته‌ی ایران رو ثبت کرد. عجیب از این نظر که میراسماعیلی سال بعد از این بازهم قهرمان جهان شد و در شرایطی بازنشسته شد که ۱۱ مدال مختلف از مسابقات آسیایی و جهانی داشت.

کاظم ساریخانی نفر دوم از جلو

ساریخانی هم اول نماینده‌ی چین رو برد بعد نماینده‌ی عربستان رو ضربه فنی کرد و بعد تو نیمه نهایی به یوشیهیورو آکیاما از ژاپن باخت که سال قبلش در غیاب ساریخانی قهرمان آسیا شده بود. ساریخانی تو مسابقه برای مدال برنز هم به نماینده‌ی مغولستان باخت و در نهایت بدون مدال از بازی‌های آسیایی برگشت.

وقتی برگشت مسئولین وقت فکر می‌کردن دیگه دوران حرفه‌ایش تموم شده. مربی مورد اعتمادش یعنی امیر قمی هم که با فدراسیون رسما جنگ داشت و امکان نداشت بتونه باهاش کار کنه. شکست‌، بی‌توجهی و تصمیم‌های اشتباه بردنش به سمت حاشیه. حاشیه‌هایی که بدنش رو تحلیل بردن و کار رو به جایی رسوندن که بازنشست بشه. بازنشستگی تو ۲۴ سالگی با ۵ مدال آسیایی در رده‌های سنی مختلف، یک بار شکست در راه مدال المپیک با شونه‌ی مصدوم و خروار خروار امیدواری به درخششی مشابه درخشش آرش میراسماعیلی در سطح جهان.

رفت و برگشت، دعوا با آرش میراسماعیلی

کسی جلوی کاظم ساریخانی رو نگرفت که بازنشست نشه. همونطور که تو صحبت‌های امینی رئیس وقت فدراسیون جودو هم شنیدیم مسئولین فکر می‌کردن دوران حرفه‌ایش تموم شده و اینطوری بود که قهرمان آسیا تو ۲۴ سالگی مسابقه دادن رو کنار گذاشت.

چهار سال بعد و با تغییراتی که در مدیریت فدراسیون ایجاد شد، کاظم ساریخانی بعد از مدتی بی‌خبری به جودو برگشت. در این چهار سال کاظم مربی بود اما نه رسمی. برگشت و مربی تیم ملی شد. حدفاصل مسابقات قهرمانی آسیای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۷ مربی تیم ملی اما اون دوره مسابقه‌ی مهمی برگزار نشد. تیمی رو تحویل گرفت که با یه طلای ممدرضا رودکی، یه نقره‌ی آرش میراسماعیلی و یه برنز میران چهارم آسیا شده بود. تیمی هم که تحویل داد با طلای حاجی‌آخوندزاده، نقره‌های میران و رودکی و برنز آرش میراسماعیلی باز چهارم مسابقات آسیایی شد.

بعد از  حدود یک سال حضور تو کادرفنی تیم ملی جودوی ایران، یهو خبر رسید ساریخانی داره میره عربستان که سرمربی تیم ملی جودوشون بشه. چند سالی قبل از فاجعه‌ی منا بود که توش کلی ایرانی کشته شدن. حتی دو سالی قبل از رقص شمشیر عربستانی‌ها روی چمن آزادی بود.

ماجرای عربستان

این رفتن البته ماجراهایی هم داشت. درگیری‌هایی بود که مشخص نیست ریشه‌هاشون دقیقا کجا بودن. میراسماعیلی اون موقع یکی از ستاره‌های مهم بود و طبیعیه که فدراسیون پشتش بود. ما برای شنیدن ماجرا از زبون میراسماعیلی که حالا رئیس فدراسیون شده باهاش چه تلفنی و چه رو واتس‌اپ و متنی ارتباط گرفتیم اما تمایل نداشت صحبت کنه. از طریق دوستی حتی متوجه شدیم که ایشون فکر کرده ما می‌خوایم تخریبش کنیم و گفته من وارد این «بازی‌ها» نمیشم.

خلاصه

کاظم ساریخانی رفت تا سرمربی تیم ملی عربستان بشه.

ساریخانی رفت عربستان اما مدت کوتاهی بعدش برگشت. دو نفر از هم‌تیمی‌های سابق ساریخانی که دوست نداشتن مصاحبه کنن به من گفتن که کاظم وقتی برگشت تو حال خودش نبود و غیرعادی رفتار می‌کرد. همین هم شد که فرستادنش بیمارستان روانی و تا سه سال اونجا بود.

درباره‌ی اینکه در عربستان چه اتفاق‌هایی افتاده هیچ‌کس به قطعیت صحبت نمی‌کنه. یکی از نزدیکای کاظم به من گفت که اونجا با حضورش مخالفت شدید داشتن. یه جوری که انگار کسی از خارج اومده فرصت شغلی‌ای که حق کس دیگه بوده گرفته و چشم دیدنش رو ندارن. قطع به یقین یک سری حواشی تو عربستان اتفاق افتاد که ما حتی سعی کردیم از خبرنگاران ورزشی عربستان مسئله رو پیگیری کنیم اما جواب درستی به ما داده نشد.

امیر قمی دوست نداره درباره‌ی اون ماجراها صحبت کنه اما سال ۹۲ تو مصاحبه با خبرآنلاین گفته بود:

می گفت آخرش هم با سیب زمینی سرخ کرده که خیلی دوست داشته مسمومش می کنند . بعد از آن چند ماهی را با دستبند به همه جا می بردندش.

ساریخانی سال ۹۰ و یک سال بعد از مرخص شدن از بیمارستان ماجرا رو برای خبرگزاری مهر اینطور تعریف کرد:

در محل اقامت خود مشغول استراحت بودم که ناگهان عده ای ناشناس وارد منزلم شدند و پس از زد و خورد به من آمپولی تزریق کردند که دیگر چیزی متوجه نشدم. بعد از این اتفاق دیگر چیزی متوجه نشدم و زمانی که چشم خود را باز کردم در بیمارستان روانی تهران بودم که تمامی اعضای خانواده کنارم بودند. سه سال تمام بستری بودم و همان زمان خانواده ام قصد طرح موضوع و شکایت داشتند که مسئولان فدراسیون مانع شدند و اعلام کردند که زندگی مرا تامین می کنند

رضوی، مهره‌ی گم‌شده

رئیس فدراسیون وقت که راز ماجراهای عربستان رو فقط اون می‌دونست و مرحوم ساریخانی، عبدالجلیل رضوی بود که آدم جالبیه. اهل جنوب ایرانه و گویا از کودکی اهل جودو بوده. برای مدت طولانی تو دم و دستگاه نفت و پتروشیمی ایران کار کرده. جزو مدیرای ارشد مناطق آزاد انرژی جنوب بود و احتمالا به خاطر اینکه به منبع اصلی پول دسترسی کامل داشت و اهل جودو هم بود وارد فدراسیون جودو هم شد. زمانی که کاظم ساریخانی میرفت عربستان، رضوی، نایب رئیس فدراسیون بود. سال ۸۶ که درخشان استعفا داد، رضوی اول سرپرست شد بعد تو یه انتخابات عجیب رئیس فدراسیون شد. انتخابات کلا دو تا نامزد داشت و نامزد دیگه با ذکر صلوات توسط کیومرث هاشمی رئیس وقت تربیت بدنی و رئیس مجمع انتخاباتی به عنوان نفر دوم فدراسیون منصوب شد. فک کنم بتونید حدس بزنید اون نفر کی بود: علی امینی. یه بار دیگه مرور کنیم:

انتخابات دو تا نامزد داشت. یکی‌شون هیچ رای‌‌ای نیاورد ولی رئیس مجمع همونجا صلوات فرستاد و اون نامزد، شد نفر دوم فدراسیون. این به شما چی می‌گه؟ آفرین مهندسی انتخابات. توسط کیومرث هاشمی که احتمالا یکی از کاندیداهای اصلی وزارت ورزش تو دولت رئیسی خواهد بود.

حالا از بحث اصلی دور نشیم

این آقای رضوی مدت کوتاهی رئیس فدراسیون بود و بعد هم برگشت سر کار اصلیش تو مناطق آزاد انرژی و اقتصادی جنوب کشور. یک سری مطلب تو فضای «معمار نوین منطقه انرژی پارس» تو اینترنت ازش پیدا می‌کنید اما اونطور که از خبرنگارای حوزه انرژی جویا شدیم، به هیچ وجه مدیر مهم یا موفقی نبوده و این مطالب کمپلت رپورتاژ هستن.

عبدالجلیل رضوی حتی اینطور که فهمیدیم یک دوره کوتاهی شهردار عسلویه بوده و مدیر فنی تو حوزه پتروشیمی و امثالهم نبوده. نکته دیگه اینه که سه سالی هست که این آقا آب شده و رفته تو زمین. این مدت کسی ازش خبری نداره و ردپایی ازش وجود نداره. آخرین خبر اینه که مهاجرت کرده به خارج اما کِی؟ به کجا؟ کسی نمیدونه. الان کجاست و چی کار میکنه؟ کسی نمیدونه.  اگر رضوی در دسترس بود و حاضر به صحبت می‌شد احتمالا جزئیاتی رو در مورد ساریخانی و حضورش تو عربستان داشت که می‌تونست تا حدود زیادی پرده‌ها رو کنار بزنه.

مدیریت حدود یک ساله‌ش تو جودو هم آثار جالبی نداشت و در نهایت برکنار شد. چکیده‌ی حضورش میشه این تیکه از گزارش خبرگزاری فارس:

رضوی پنج منصب دولتی داشت. او تقریباً تمام وقتش را در راه سفر به عسلویه می‌گذراند. جایی که به دلیل ریاستش قرار بود درآمدی میلیاردی را عاید جودو کند اما حاصل حضور یکساله‌اش در فدراسیون تنها بدهی ۴۰۰ میلیون تومانی بود.

اما چرا رضوی فقط یک سال رئیس فدراسیون بود؟ ماجرا این بود که محمدرضا مینوکده رئیس وقت کمیته داوران و سازمان لیگ جودو که کرسی جهانی هم داشت به دلیل قضاوت مبارزه‌ای که یه طرف ورزشکار اسراییل بود از همه‌ی سمت‌هاش برکنار شد. این مسابقه تو المپیک پکن برگزار شده بود. رضوی بعد اخراج مینوکده میگه ایشون هم نمی‌دونسته یه طرفه مبارزه اسراییله. سازمان تربیت بدنی که اون موقع رئیس علی‌آبادی بود از ترس اینکه مینوکده که گفتم کرسی جهانی داشت بره شکایت کنه و باعث محرومیت و این‌ها بشه، به رضوی گفت داداش دست شما درد نکنه، خسته نباشی با یه استعفای کوچیک خوشحالمون کن. رضوی هم ۲۰ روز قبل بازی‌های آسیایی خداحافظی کرد و رفت.  شبیه همین اتفاق قبل جام جهانی فوتبال ۲۰۰۶ هم افتاد. که ممد دادگان رو برکنار کردن و فوتبال تعلیق شد.

کلا این آقای علی‌آبادی تپه‌ای نبود که سری بهش نزده باشه. از شیلات و تربیت بدنی،  تا شهرداری و بنیاد مستضعفان. هرجا رفت پشت سرش تا چشم کار می‌کرد خرابی بود. خسته نباشی دلاور

اینم عرض کنم که اگه فکر کردید مینوکده سر کارش برگشت اشتباه کردید. نه تنها برنگشت بلکه بعد از اون تا همین امروز هیچ داور ایرانی به مسابقات بین‌المللی اعزام نشد. دلیلش هم اینه که به داورها تا لحظه‌ی برگزاری مسابقه نمیگن ورزشکارها از چه کشورهایی شرکت کردن که روشون تاثیر نداشته باشه. اینجا هم برای اینکه یه وقت داوری نره مسابقه اسراییل رو قضاوت کنه کلا ماجرا را کان لم یکن کردن. همین آقای دهناد که صحبت‌هاش رو شنیدید با اینکه داور کلاس بالای جهانه سال‌هاست مسابقاتی قضاوت نکرده.

خلاصه. عرض می‌کردم.

گذشت و گذشت تا سال ۸۸ ساریخانی تصمیم گرفت تو ۳۱ سالگی برگرده. خبرگزاری فارس تو خبر اعلام این تصمیم اینطور نوشت:

قهرمان وزن ۸۱- کیلوگرم آسیا بعد از ۵ سال دوری از میادین جودو تصمیم دارد دوباره به روی تاتامی رفته و به مبارزه بپردازد. به گزارش فارس، جودوکای ۳۱ ساله ایران که در آخرین حضور بین المللی خود در بازی های آسیایی ۲۰۰۲ بوسان به مقام پنجم دست یافت، از ۳ ماه گذشته تمرینات جدی خود را بار دیگر آغاز کرده است. کاظم ساریخانی درصدد است به گونه ای تمرین کند تا با موفقیت در مسابقات قهرمانی کشور بتواند نظر کادر فنی را جلب کرده و دوباره از اعضای ثابت تیم ملی جودو برای اعزام به بازی های المپیک ۲۰۱۲ لندن باشد.

ماجرای بازداشت در ساختمان صندوق حمایت از قهرمانان

در نهایت اما موفق نشد. مصدومیت‌های کهنه و از اون‌ها بیشتر مشکلات روحی و حاشیه‌ای اجازه نداد دوباره تو بالاترین سطح مسابقه بده. صحبت‌هایی هم هست که اون زمان اسیر اعتیاد شده بود.

فشار هزینه‌های درمان باعث شد ساریخانی خرج سنگین تو تهران رو رها کنه و بره یزد پیش خانواده‌ی همسرش. اونجا تو آژانس کار می‌کرد اما هزینه‌های درمانش اونقدر سنگین بود که دخل با خرج جور نبود. یه صندوقی هست به نام صندوق حمایت از قهرمانان؛ از اسمش مشخصه که برای چی تاسیس شده اما تاریخچه‌ش نشون میده خیلی هم به وظایفش عمل نکرده.

ساریخانی یه روز از یزد میاد تهران و میره اونجا که پیگیری کنه ببینه میتونه وضعیتش رو سر و سامون بده یا نه اما دعواش میشه و میره بازداشت.

خودش تو اون مصاحبه‌ش با خبرگزاری مهر اینطور تعریف کرده:

حدود شش ماه بود که برای ملاقات با مدیر عامل این صندوق و توضیح وضعیت خودم و احتمالا گرفتن کمک بیشتر دنبال گرفتن وقت بودم، اما وقت نمی‌دادند. وقتی به محل صندوق رفتم و آن بی‌توجهی‌ها را دیدم اعصابم به هم ریخت و درگیر شدم. آنها به نیروی انتظامی زنگ زدند و من 24 ساعت در بازداشت بودم، اما پس از آن که از بیمارستان نامه بردم که من قرص اعصاب مصرف می‌کنم، مسئولان پذیرفتند و آزاد شدم.

اینجا شاید بد نباشه به سناریویی مشابه هم اشاره کنیم که بدونید چطور ورزش می‌تونه بی‌وفا باشه.  مجید سبزی رو شاید بعضیاتون از سریال به سوی افتخار یادتون باشه. قبل از انقلاب بازیکن هما بود و بعد برای پرسپولیس بازی کرد. مدتی هم به تیم ملی دعوت شد. دهه شصت بازیکن پرسپولیس بود اما سال‌های بعد چند دوره مربی پایه پرسپولیس شده بود. دهه هشتاد از باشگاه طلب داشت و مدیرعامل‌ها مختلف هرکدوم به بهانه‌ای پولش رو نداده بودن.

ردیف بالا از راست مجید سبزی، مجتبی محرمی. ردیف پایین همایون بهزادی

وضعیت مالی بدی داشت و اون زمان محمدحسن انصاری فرد همبازی سابقش مدیرعامل شده بود. انصاری فرد به سبزی و چند نفر دیگه از پشکسوت‌ها گفت بدهی مربیان قبلی ربطی بهش ندار ه و اینطور راهی‌شون کرد. سبزی جلوی در باشگاه سکته قلبی و مغزی زد و  تو بیمارستان؛ تمام. تو روز تولدش فوت کرد.

یه همچین وضعی داره ورزش خلاصه.

بعد از ماجرای بازداشت، کاظم ساریخانی به سمت مربیگری تو لیگ رفت. لیگ البته ظرفیت مالی قابل توجهی نداشت اما به گفته‌ی دوستاش کاظم برای بازیابی سلامت روحی به حضور کنار جودو نیاز داشت. سال ۹۰ تیم چای گلدان شهرری رو در لیگ برتر جودو هدایت کرد و به مقام نایب قهرمانی رسوند اما نتونست به شرایطی که باید برسه، برسه

ردیف ایستاده نفر سوم از چپ کاظم ساریخانی

در نهایت کاظم ساریخانی تسلیم فشارهای جسمی و روحی شد و ۱۸ مهر ۱۳۹۲ درحالی در بیمارستان فیروزآبادی شهر ری تو وضعیت مالی نامناسب از دنیا رفت که فقط ۳۵ سال داشت. علت فوت ساریخانی در برگه‌ی فوتش عارضه‌ی مغزی ثبت شد.

روحش شاد

در این اپیزود از اوتسایدرز تلاش کردیم روایت‌های معتبری از این پرونده‌ی مبهم ارائه کنیم و در عین حال احترام سوژه رو هم که به قول قدیمی‌ها دستش از دنیا کوتاه شده نگه داریم. به امید اینکه ماجراهای روایت شده، راهنمایی برای نسل‌ فعلی و نسل‌های آینده باشن.

ما با تمام کسانی که در این پادکست اسمشون برده شد و در قید حیات هستن تماس گرفتیم تا فرصت صحبت داشته باشن. برای پیدا کردن بعضی نفرات هم تلاش‌های زیادی کردیم اما چند نفرشون دوست نداشتن صحبت کنن چند نفرشون هم هیچ ردی ازشون نبود. اگر کسی بعد از شنیدن پادکست نظرش عوض شد یا دلش خواست صحبت کنه، ما آماده‌ایم صحبت‌هاش رو منعکس کنیم.