بازیهای آسیایی تهران که در سال ۱۹۷۴ (۱۳۵۳) برگزار شد، هفتمین دورهی این رقابتها بود. این مسابقات اولین و تا امروز آخرین تورنمنت بزرگ برگزار شده در ایران است.
المپیک ۱۹۴۸ لندن از جنبههای زیادی، المپیک بسیار بسیار مهمی به حساب میاد. لندن در اصل قرار بود سال ۱۹۴۴ میزبان المپیک باشه اما جنگ دوم جهانی این مسابقهها رو چهار سال عقب انداخت. در واقع لندن بعد از برلین که تو سال ۱۹۳۶ میزبان بود، میزبان اولین رویداد مهم بینالمللی بعد جنگ دوم جهانی بود.
این رقابتها رو میشه سرآغاز بازگشت زندگی در جهان به حالت عادی دونست. اولین مدال تاریخ المپیک ایران هم تو همین رقابتها ثبت شد. مرحوم جعفر سلماسی تو وزنهبرداری برنز گرفت و نامش رو به عنوان اولین ایرانی برندهی مدال المپیک در تاریخ ثبت کرد.
اما یکی از مهمترین اتفاقهایی که تو این مسابقات یعنی در واقع تو حاشیهی این مسابقات افتاد، پایهریزی بازیهای آسیایی بود. یه آقایی به اسم «ساندهی گورو دات» که اون موقع رییس کمیتهی ملی المپیک هند بود به کمیتهی بینالمللی المپیک پیشنهاد داد مسابقاتی راه اندازی بشه شبیه المپیک ولی مخصوص کشورهای آسیایی. طرح این آقای دات اینطوری بود که مسابقات، دو سال بعد از المپیک برگزار میشد.
بین دو جنگ جهانی، دو مسابقهی شبیه به المپیک یکی در غرب و یکی در شرق آسیا برگزار میشد. عجیب نیست که باتوجه به وضعیت اقتصادی قارهی آسیا تو اون سالها و سطح ورزش تو بیشتر کشورها، خیلی استقبالی هم نمیشد و یکم قبل از جنگ جهانی جفتشون تعطیل شدن.
این طرح در واقع قرار بود اون دو رویداد رو باهم ادغام کنه. اینم بگم که هندوستان اون زمان یعنی اواخر دههی ۴۰ میلادی جزو قدرتهای ورزشی آسیا بود و توی کمیتهی بینالمللی المپیک کیا بیایی داشت.
کمیتهی بینالمللی المپیک طرح هند رو پذیرفت و قرار شد دو سال بعد المپیک لندن، بازیهای آسیایی تو هند برگزار بشه. هند نتونست تا سال ۱۹۵۰ آماده بشه و اولین دورهی بازیها با یک سال تاخیر تو ۱۹۵۱ برگزار شد.
هندوستان، انگلستان و لزوم برگزاری بازیهای آسیایی
لازمه اینجا یک سری توضیحات راجع به هندوستان هفتاد سال پیش بدم. هند سال 1947 از انگلستان مستقل شده بود. دولت هند بعد از تشکیل مجلس موسسان تو ژانویه سال 1950 تشکیل شد. بذارین اسم اولین نخست وزیر یا رئیس دولتشون رو هم بیارم، قشنگه اسمش. جواهر لعل نهرو که از همون 1947 تا 17 سال بعد مسئول کار بود. اصلا تخیلات این آدم، بازیهای آسیایی رو به وجود آورد. آدم مهمی هم بود و احتمال زیاد نامش رو شنیده باشین. حالا بگذریم.
اگر فکر میکنید دورهای که ازش بحث میکنیم یعنی بعد از استقلال برای هند گل و بلبل بوده، باید بگم سخت اشتباه میکنید. بریتانیا برای حدود نود سال منطقهای بسیار بزرگ رو تحت قیمومیت خودش داشت که به بریتیش راج معروف بود. راج به هندی، به معنی دولت میشه. وقتی اعتراضها بالا گرفت، انگلیسیها تا حدودی مقاومت کردن و آدم کشتن و بعد سرشون رو انداختن پایین و منطقه رو ترک کردن. ولی بعدش وضعیت به شدت به هم ریخت. از قبلش هم به هم ریخته بود البته.
مثلا یک نمونه از اتفاقات اون دوره میتونید راجع به Noakhali riots تو ویکی پدیا بخونید. یک سری قتل، تجاوز، آدم ربایی و تبعید اجباری تو منطقه نواکهالی که الان جز بنگلادشه بین هندوها و مسلمانها که موجب مرگ حدود پنج هزارنفر شد. این مال کِی بود؟ یک سال قبل از پاشیدنِ بریتیش راج. یا مثلا بعد از این فروپاشی حین مسئله جدایی هند و پاکستان، چیزی بین 200 هزار تا یک میلیون نفر مردن و 14 میلیون نفر مفقود شدن. یعنی دفعه بعدی که ماجرای درگیری هند و پاکستان رو تو اخبار شنیدین میتونید به این فکر کنید که ماجرا از کجا شروع شده.
هندوها و مسلمانها با هم نمیساختن. در نتیجه پاکستانی به وجود اومد و همون سال 1947 اعلام استقلال کرد. مثلا اگر فیلم گاندی محصول 1982 ساخته ریچارد اتنبرا رو دیده باشید، متوجه میشید که چه مشکلات عجیبی اون بین پیش اومد. چه فیلم خوبیم هست، ببینید حتما.
ایدههای جذاب جواهرلعل نهرو
تو مارس و آوریل اون سال یعنی چند ماهی قبل از اعلام استقلال رسمی که تو آگوست بود و زمانی که زمزمههای استقلال داشت جدی و جدیتر میشد، هندیها یک سری کنفرانس مهم تو دهلینو برگزار کردن. چرا دهلینو مهم بود؟ از قرن هفده تا قبل بریتیش راج، دهلی قدیم مرکز هندوستان بود. تو دورهی بریتیش راج، کلکته به مهمترین شهر تبدیل شد. سنگ بنای دهلی جدید رو کی میذاره؟ کینگ جورج، بابابزرگ کوئین الیزابت دوم. همین ملکهی فعلی. 1911 شروع میشه عملیات ساختش و 1931 به بهرهبرداری میرسه و از همون تاریخ پایتخت میشه.
رهبرای آسیایی دعوت میشن و به نوعی جشن استقلالی سیاسی برای هندوستان گرفته میشه. ایران هم یک نماینده به این کنفرانس میفرسته که البته جایی پیدا نکردیم کی بوده. اوضاع سیاسی حکومت پهلوی تو اون دوره اینطوری بود که همون سال 1947 ایران سه نخست وزیر داشت: احمد قوام، محمدرضا حکمت و ابراهیم حکیمی. صحبت از وقتیه که هنوز مصدق نخست وزیر نشده بود. تو همین کنفرانس، بین سران آسیایی، مسئله بازیهای آسیاد مطرح میشه. میگن برای اینکه این کنفرانس برگزار شه، نهرو یک پولی از جیب خرج کرده حتی. یا حتی به شاه نپال نامه نوشته و پول قرض کرده. نپال کشور ثروتمندی بود. از این پولدار ساکتها.
تایمز آو ایندیا راجع به اون مسابقات مینویسه: نهرو دنبال نظم نوین جهانی جدیدی بود. تصویر جدید از هند. استمعمارزدایی شده، تحت حکمرانی مردم هندوستان که به سوی جایگاه واقعی خودش پیش میره. اینجا آسیاد که ترکیبی بود از کلمههای آسیا و المپیاد قرار بود مهمترین نقش رو بازی کنه. بازیهای نیودهلی، قلب تغییرات بود تا استقلال هند رو باقی آسیاییها هم به چشم ببینن. قرار بود هند قدرت جدید آسیا باشه.
نمادگراییهای ناسیونالیستی نهرو (Nehruvian India)، حرف اول رو این بین میزد. ورزش میتونست به ایدههاش سرعت بده. برگزار کننده مسابقات آنتونی دهملو که از مدیران ارشد کریکت هند بود دو سال قبل از مرگش، سال 1959 در مورد اون دوره از مسابقات مینویسه: بزرگترین لحظه تاریخ ورزش هند؟ لحظهای مهمتر از چهارم مارس 1951 وجود ندارد. روزی تاریخی در ورزش هند و ورزش کل آسیا. نهرو سراغ من آمد و گفت قدرتی جادویی در دست تو قرار دارد. کاری کن که دهلینو، پایتخت آسیا باشد. بازیکنان آسیایی به خانه برخواهند گشت، به کشورهای خود. آن وقت از جادوی تو، در شهرهای خود خواهند گفت.
با این حال قبل از اینکه اسم دهملو مطرح شه، دولت هندوستان در آستانه ورشکستگی کامل بود. به دلیل مسائل مربوط به پناهندگی مسلمونهایی که از هند به پاکستان میرفتن و هندوهایی از پاکستان مسیر برعکس و همینطور مشکلات عمیق داخلی، عملا مسابقات بدون بودجه دولتی برگزار شد. اصلا همین مسائل بود که باعث شد بازیها دو بار به تعویق بیفته. از فوریه 1950 به نوامبر و بعد به مارس 1951. در واقع در حالی هند آمادگی خودش رو برای برگزاری اعلام کرده بود که هیچ ورزشگاه مناسبی در دهلینو وجود نداشت، هیچ پیست مناسبی وجود نداشت، امکانات و پولی نبود. چیزی که باعث شده بود Guru Dutt Sondhi رئیس اهل لاهورِ مسابقات المپیک آسیایی به فکر کنسل کردن برگزاری مسابقات بیفته. سانهی به عنوان اولین رئیس تاریخ این سازمان جدید، 13 آوریل 1950 از مسئولیت مدیریت آسیاد کناره گیری کرد. در حالی که دیگه امیدی به برگزاری مسابقات نداشت. همین باعث شد آنتونی دهملو مسئول جدید باشه.
حتی با استانداردهای اون زمان هم این نداری هند چیز عجیبی بود. سه سال برای مثال سال 1954، فیلیپین برای برگزاری مسابقات یک میلیون پوند هزینه کرد و ژاپنیها برای برگزاری آسیاد 1958 سه میلیون پوند از جیب دولت خرج کردن.
دیملو از هرکسی که تونست پول قرض گرفت. از باشگاههای ورزشی کشورش، ثروتمندان کشورش.
اولین دورهی بازیهای آسیایی؛ دهلینور
برگردیم سر داستان اصلی. تو اولین دورهی بازیهای آسیایی، از غرب آسیا فقط ایران و افغانستان حضور داشتن. بیشتر کشورهای غرب آسیا تو اون دوره ورزش منظم و سازماندهی شده در حدی که تو چنین رویدادی شرکت کنن نداشتن. ژاپن با اختلاف بیشترین مدالها رو به دست آورد. 24 طلا. هند 15 طلا داشت. ایران هم کشور سوم بود با هشت طلا. چین شرکت نکرده بود. کلا هشت کشور شرکت کرده بودن و کل مسابقات تو یک هفته جمع شد.
خلاصه اینطوری بود که رویدادی به نام بازیهای آسیایی متولد شد. از ۱۹۵۱ تا ۱۹۷۴، این مسابقهها فقط تو شرق یا جنوب آسیا برگزار شد. دلیلش این بود که ورزش تو شرق آسیا به مراتب قویتر بود. ژاپن اون زمان ابرقدرت ورزش قاره بود و تو همهی ادوار بیشترین مدالها رو میگرفت. زیرساختهای بهتری هم داشتن و شاید از همهی اینها مهمتر، کشورهای اون منطقه اتحادی داشتن که بهشون قدرت میداد تو جلسههایی که برای رایگیری برگزار میشه، باهم لابی کنن و میزبانیها رو بین خودشون تقسیم کنن.
شاید الان بگید پس چین چی؟ تو شش دورهی اول چین یه خط در میون شرکت کرد و کلا یازده تا طلا گرفت. هیچوقت بین سه کشور پرمدال بازیها نبود. توضیح اینکه چرا خیلی خیلی مفصل و کاملا غیر ورزشیه. راجع به تغییر حکومت چین تو دهه چهل میلادی، خودتون برید بخونید که کینگ مائو چه تغییراتی به وجود آورد و چطور از چه زمانی تا چه زمانی حکومت کرد. با این حال جمهوری چین بدون اسم خلق، با رنگ آبی و سفید در پرچم کنار قرمز، از لحاظ ورزشی زیاد قوی نبود. قبل از مائو تو دو المپیک 32 و 36 شرکت کردن که حتی یک مدال به دست نیاوردن. پرچم و اسم کشور عوض شد اما ورزشکارا با همون پرچم و اسم و با سطح فنی پایین تو مسابقات المپیک و چند دوره بازیهای آسیایی شرکت کردن. البته ورزش اون دوره تو چین آماتور بود و مشکلات اقتصادی زیادی داشت. اما مشکل دیگه این بود که ارگانهای ورزشی بینالمللی و بعضی وقتها حتی غیر ورزشیها، چین رو با اسم، سیاست و پرچم جدید به رسمیت نمیشناختن. پس چین با همون اسم و پرچم شرکت میکرد تو مسابقات.
البته اینم باید گفت که کشورهای این سمت قاره خیلی کم حتی درخواست میزبانی میدادن. در واقع به جز سال ۱۹۶۲ که جاکارتا میزبان بود و اسرائیل هم درخواست میزبانی داده بود، برای ۲۰ سال هیچ کشوری از غرب آسیا برای گرفتن میزبانی این رقابتها، حتی اقدام هم نکرد. روندی که در نهایت در سال ۱۹۷۰ و به دست ایران متوقف شد.
تهران میزبان بازیهای آسیایی
دو روز قبل از شروع بازیهای آسیایی ۱۹۷۰ بانکوک، کمیتهی انتخاب میزبان بعدی مسابقات، تو تایلند تشکیل جلسه داد. برای میزبانی مسابقات ۱۹۷۴ سه شهر اعلام آمادگی کرده بودن: تهران، تلآویو و کویت. اسراییل در واقع به صورت نمادین و فقط جهت اعلام وجود میزبان شده بود و مشخص بود که شانسی نداره. در واقع اون زمان بیشتر کشورهای آسیایی رابطهی چندان خوبی با اسراییل نداشتن.دلیلش این بود که فقط سه سال از جنگ شش روزه گذشته بود و تنش بسیار بالا بود. حالا جلوتر بیشتر صحبت میکنم دربارهی این جنگ.
کشورهای مسلمون غرب آسیا که روابط دیپلماتیکشون رو با اسراییل قطع کرده بودن یا در حد بسیار پایینی نگه داشته بودن، از کشورهای شرق آسیا انتظار همراهی داشتن. این همراهی در بعضی مواقع کاملا جدی شکل میگرفت. مثلا تو سال ۱۹۶۲ اندونزی یکی از مهمترین کشورهای مسلمان شرق آسیا بعد از لابیهای کشورهای غرب آسیا به رهبری عربستان، اسراییل رو به مسابقهها دعوت نکرد. اندونزی تو اون دوره، تایوان رو هم برای همراهی با چین به مسابقهها دعوت نکرد. این دعوت نکردنها البته برای اندونزی و کل مسابقات گرون تموم شدن. این کشور بلافاصله بعد از پایان بازیها از کمیتهی بینالمللی المپیک اخراج شد و بعدها با مشکلات زیاد برگشت. کمیتهی بینالمللی مسابقات برای دو دوره کمکهای مالی خودش رو هم قطع کرد. همین مسئله باعث شد سال ۱۹۷۰ کره جنوبی که میزبان رو برده بود از پس خرج بازیها برنیاد و انصراف بده.
به جز کمیتهی بینالمللی المپیک، کنفدراسیون فوتبال آسیا، اتحادیهی بینالمللی فدراسیونهای دو و میدانی که متولی اصلی این رشته تو دنیاست و فدراسیون بینالمللی وزنهبرداری هم برای دو دورهی بعد این مسابقات رو به رسمیت نشناختن.
میگفتم
اسراییل تو دور اول رایگیری برای انتخاب میزبان بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ فقط دو تا رای آورد و حذف شد. تهران با ۱۹ و کویت با ۱۲ رای به دور دوم رفتن و در دور دوم لابیهای قدرتمندتر ایران کار خودشون رو کردن و تهران با ۲۵ رای کویت رو با ۹ رای شکست داد و میزبان شد.
میزبانی ایران تو اون دوره البته قابل پیشبینی بود. اساسا نامزد نشدن کشورهای مهم اون سمت قاره و رقابت ایران با کویت اون زمان کم قدرت و اسراییل که گفتیم عملا شانسی نداشت، نشونهای بود برای اینکه تهران قبل از رای گیری، برنده شده.
البته که خب لابیهای پشت پرده با کشورهای صاحب قدرت و نفوذ، همیشه یه بخش مهمی از روند گرفتن میزبانی چنین مسابقاتی بوده و هست.
یکی از این کشورهای قدرتمند که ایران میخواست باهاش همکاری کنه، جمهوری خلق چین بود. داستان چین رو مختصر گفتم. الان داریم دربارهی مقطعی صحبت میکنیم که مائو به قدرت رسیده و چین دیگه جمهوری خلق چینه. مائو اون سال جمهوری خلق چین رو بعد از غلبهی حزب کمونیست به همهی رقبای سیاسیش البته با مشت آهنین تاسیس کرد. از سال ۱۹۴۹ و به قدرت رسیدن مائو تو چین، ارتباطهای سیاسی این کشور دچار تغییر و تحولهای زیادی شد.
انزوای چین کمونیستی و کمک ایران
قدرتگیری کمونیستها تو چین باعث شد اونا از نظر سیاسی با خیلی از کشورها دچار مشکل بشن. قدرتگیری مائو و حزب کمونیستش تو چین تقریبا مصادف بود با شروع جنگ سرد بین آمریکا و شوروی. چین به عنوان دومین کشور پرجمعیت و مهم کمونیستی عملا تو این جنگ تو جبههی شوروی قرار داشت دیگه.
همین مرزبندیهای سیاسی و پشت پرده، باعث شد چین که اون زمان قدرت اقتصادی و سیاسی فعلی رو هم نداشت، بره تو انزوا. ایران یکی از کشورهای آسیایی بود که تمایل داشت چین رو به عرصهی بینالمللی برگردونه. محمدرضا پهلوی تو دههی ۴۰ خورشیدی، تلاش زیادی میکرد تا بلوک شرق و رهبرانش یعنی شوروی و چین نزدیک بشه. مارک گازیوروفسکی Gasiorowski نویسندهی آمریکایی تو کتاب سیاست خارجی آمریکا و شاه دو دلیل برای این مسئله مطرح میکنه. دلیل اول که نظر خود این نویسندهست اینه که محمدرضا پهلوی میخواست با نزدیک شدن به دشمنهای آمریکا این انگاره که شاه ایران مهرهی آمریکاست رو باطل کنه. تو همین کتاب جیمز بیل میگه دلیل تلاش پهلوی دوم برای نزدیک شدن به کمونیستها اخطار به آمریکا بوده که آقا من تا یه جایی حرف شما رو میخونم و اینطوری هم نیست که هرکاری بگید بکنم.
سال ۱۳۴۹ ایران جمهوری خلق چین به رهبری مائو رو به رسمیت شناخت. نمایندهی ایران تو سازمان ملل هم سخنرانی هواخواهانه و مثبتی برای مائو و حزب کمونیست چین کرد. گفتم که بعضی نهادهای غیر ورزشی هم چین مائو رو به رسمیت نمیشناختن. سازمان ملل یکی از این نهادها بود. البته همون موقع کوتاه اومدن و قضیه حل شد.
این تاریخ میشه چند سالی بعد از قحطی بزرگ چین که با سیاستهای غلط دولت مثل اعلام جنگ علیه گنجشکها یک چیزی بین 15 تا 45 میلیون نفر مردن و طی همین داستان خوردن هر جانوری تو چین باب شد که از نعمات همین مسئله، ما سارس و کرونا رو داشتیم و داریم. اینکه بازهی این عدد هم خیلی طولانی و ۳۰ میلیون نفره دلیلش اینه که آمارهای رسمی با محاسبههای بینالمللی فاصلهی زیادی دارن. طی تمام سالهای دیکتاتوری کینگ مائو، سرکوب مردم چین با شدت زیاد ادامه داشت. آها راستی میدونید اسم طرح مورد اشاره رو چی گذاشته بودند؟ یک گام بلند رو به جلو.
حمایت ورزشی ایران از چین
همین حمایتها و روابط حسنهی سیاسی بین ایران و چین، تو ورزش هم دیده میشد. ایران بعد از اینکه میزبانی بازیهای آسیایی رو گرفت، بلافاصله اعلام کرد که چین باید تو مسابقات حضور داشته باشه. برای بازگشت چین فشار زیادی لازم بود. تیمسار علیحجت کاشانی که تو اپیزو قبلی و اپیزود یک هم دربارهش صحبت کردیم و گفتیم رییس سازمان تربیت بدنی بود، مصاحبه کرد و گفت اگر چین نباشه ما اصلا نمیخوایم میزبانی رو و دوباره رای بگیرید.
باتوجه به اینکه تغییر میزبانی عملا ممکن نبود چون کشور مهمی به جز ایران آمادهی میزبانی نبود، این فشارها باعث شد چین به مسابقات اضافه بشه.
حمایت ایران از اسرائیل در بازیهای آسیایی تهران
یکی دیگه از کشورهایی که ایران و به طور مشخص شخص محمدرضا پهلوی میخواست که در این مسابقات حضور داشته باشه، اسراییل بود. رابطهی ایران و اسراییل در دورهی پهلوی دوم کاملا سینوسی بود. از طرفی دو طرف نمایندههای سیاسی در کشور مقابل داشتن اما از طرفی ایران یک بار به صورت رسمی اسراییل رو تو سازمان ملل به رسمیت نشناخت. محمدرضا پهلوی از طرفی نمیتونست به دلیل مخالفتهای عمومی و همینطور بیشتر همسایههاش با اسراییل رابطهی علنی داشته باشه و از طرفی به دلیل رابطهی خیلی نزدیک اسراییل و آمریکا، میخواست با اسراییل از در دوستی وارد بشه که بتونه روابطش با آمریکا رو هم محکم کنه. در واقع بعد از ترکیه، ایران دومین کشور مسلمونی بود که اسرائیل رو به رسمیت شناخت.
تو دههی ۴۰ خورشیدی شاه حتی مجوز تاسیس دفتر آژانس یهود در تهران رو هم صادر کرد. این آژانس کارش این بود که متقاضیان دارای شرایط مخصوص سفر به اسراییل رو از سراسر جهان به اونجا ببره. یه سازمان کاملا اسراییلی بود دیگه.
زمانی که ایران قرار بود بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ رو میزبانی کنه، تقریبا یک سال از آخرین جنگ اعراب و اسراییل گذشته بود که سال 1973 انجام شد. سوریه و مصر با حمایت معنوی و تسلیحاتی عربستان، تو کانال سوئز دو هفتهای جنگیدن که به جنگ یوم کیپور معروف شد. بعد از این جنگ کشورهای عربی فروش نفت به اسراییل رو متوقف کردن. این طرح رو هم عربستان داد. محمدرضا پهلوی اما همکاری نکرد و با فروختن نفت به اسراییل این کشور رو از بحران انرژی نجات داد.
البته ایران اون زمان به مصر هم نفت میفروخت، هواپیماهای کمکی شوروی هم از ایران برای کمک به جبههی سوریه میرفتن. این داستانا همینطور چند سالی بعد از این بود که دانشجوهایی مثل چمران، قطب زاده و ابراهیم یزدی که تو آمریکا درس میخوندن، رفته بودن مصر، آموزشهای نظامی دیده بودن برای مبارزه با دولت شاه. یک سری از افراد مهم احزاب چپ اون دوره هم تو مصر دوره نظامی دیده بودن. در این مورد میتونید تو رادیو دستنوشتهها تو قسمتهای مربوط به «سخنگوی آیتالله» بشنوید.
خلاصه که ایران تنها حامی اسراییل تو اون زمان بود و عربستان و بقیهی کشورهای عربی منطقه دشمنش. ایران اسراییل رو هم به بازیهای آسیایی تهران دعوت کرد و همین باعث شد عربستان پدر معنوی کشورهای مسلمون تو اون دوره، بازیها رو تحریم کنه.
شاه و رویای المپیک تابستانی
گرفتن میزبانی بازیهای آسیایی، تیکهای از یک پازل بزرگتر بود. فرح پهلوی ملکهی وقت ایران و غلامرضا پهلوی برادر شاه که همزمان رییس کمیتهی ملی المپیک هم بود، رویای این رو داشتن که المپیک رو به ایران بیارن. اونطور که تو روزنامههای اون موقع هست، هدفگذاری این دو نفر المپیک ۱۹۸۴ بوده. المپیکی که در نهایت لس آنجلس برندهی اون شد. انتخاب میزبان این مسابقات، چند ماه قبل از انقلاب برگزار شد. فقط تهران و لوس آنجلس پیشنهاد داده بودن. با آشفتگی سیاسی ایرانِ سال 57 ایران پیشنهاد میزبانیش رو پس گرفت.
تو هشتادمین جلسه IOC که پنجشنبه 28 اردیبهشت 1357 تو آتن برگزار شد، لوس آنجلس بدون رقیب به عنوان مزبان مسابقات انتخاب شد. البته نمیشه با دقت خوبی گفت که تهران چقدر شانس رقابت برای گرفتن اون میزبانی داشت. گرفتن میزبانی المپیک کلا به خیلی چیزهای غیرورزشی بستگی داره که فقط تو همون روزها و همون شرایط میشه دربارهشون تحلیل کرد. ایران که بعد از انقلاب سیاست خارجیش کلا فرق کرده بود اون مسابقات رو تحریم کرد. ایران هم تنها نبود در این بایکوت. هجده کشور بلوک شرق از جمله شوروی و آلمان شرقی هم مسابقات رو به دلیل بایکوت مسابقات 1980 مسکو توسط آمریکا بایکوت کرده بودن.
آمریکا المپیک ۸۰ رو به دلیل حملهی شوروی به افغانستان تحریم کرده بود. جز این کشورها، رومانی، لیبی و ایران هم به دلایل متفاوت تو مسابقات شرکت نکردن و بایکوتش کردن. ایران تنها کشوری بود که تو جفت این المپیکها شرکت نکرد. تعداد کشورهای بایکوت کننده 1980 مسکو البته به مراتب بیشتر بود. حتی محمد علی پا شده بود رفته بود آفریقا، سران کشورهای آفریقایی مثلا تانزانیا، نیجریه، سنگال و کنیا رو قانع کنه تا مسابقات رو تحریم کنن.
آمادهسازی زیرساخت برای بازیهای آسیایی تهران
گفتم که لابیهای پشت پرده، همیشه بخش مهمی از گرفتن میزبانی همچین مسابقاتی بودن و هستن. ایران که از لابیهاش خیلی مطمئن بود، خیلی قبلتر از اینکه میزبانی رو ببره، ساخت زیرساختها رو شروع کرد.
خرداد ۱۳۴۵ جهانگیر درویش معمار برجستهی اونوقت به دستور فرح پهلوی کار ساخت پروژهی مجموعهی ورزشی تو شرق تهران رو شروع کرد. این مجموعه که طرحش رو از یک ورزشگاه ایتالیایی الهام گرفتن، توسط مهندسین فرانسوی تو منطقهی فرحآباد اون زمان ساخته شد. فرحآباد میشه محلهی پیروزی فعلی، به طور دقیقتر خیابان پیروزی و ضلع جنوبش تا متروی بسیج. نام فرحآباد هم ربطی به ملکه نداره. ساخت این مجموعه که به مجموعهی فرح آباد معروف بود و امروزه به نام مجموعهی جهان پهلوان تختی میشناسیمش تا سال ۱۳۵۲ یعنی یک سال قبل از شروع بازیهای آسیایی طول کشید. این آقای درویش که متولد ۱۳۱۲ هم هست یکی از مهمترین معمارهای تاریخ ایران به حساب میاد.
چهار سال بعد از شروع مجموعهی فرحآباد، عبدالعزیز فرمانفرمائیان یکی دیگه از معمارهای خیلی مهم تاریخ ایران، دستور ساخت مجموعهی دیگه تو غرب تهران رو گرفت. این مجموعه که استادیوم اصلیش یک ساله و کل مجموعهی چهار ساله آماده شد و استادیوم آریامهر نامگذاری شد، میزبان اصلی مسابقات بود.
این مجموعه همونطور که میدونید بعد از انقلاب شد مجموعهی آزادی. نزدیک این مجموعه مجموعهی مسکونی هم ساخته شد که بهش میگفتن دهکدهی المپیک و قرار بود تو میزبانی ایران از المپیک، میزبان ورزشکارها باشه. الان شده محلهی دهکده المپیک.
به جز این دو مجموعه، ۴ مرکز دیگه هم برای برگزاری این مسابقات درگیر بودن. ورزشگاه امجدیهی وقت که الان شده ورزشگاه شهید شیرودی میزبان مسابقات تنیس، بدمینتون و چند بازی فوتبال بود. ورزشگاه محمدرضا شاه که الان شده ورزشگاه شهدای هفت تیر میزبان مسابقات بوکس بود. ورزشگاه آپادانا که الان شده ورزشگاه اکباتان میزبان چند بازی فوتبال بود. باشگاه شاهنشاهی که الان شده باشگاه انقلاب و تو اپیزود چهار مفصل دربارهش صحبت کردیم هم میزبان مسابقات تیراندازی بود. بقیهی رشتهها مسابقههاشون تو مجموعههای فرحآباد و آریامهر برگزار شد.
دهکدهی بازیهای آسیایی تهران و یک شهردار زن
دهکدهی بازیهای آسیایی تهران شهردار هم داشت. وظیفهی اصلی این شهردار تامین امنیت و نظم دهکده بود. این شهردار خانم پروین مویدثابتی بود. این خانم ثابتی که سال ۹۴ در سن ۹۳ سالگی تو نیس فرانسه از دنیا رفت، فرزند جعفر جوان، قاضی دادگستری و دیوان عالی کشور بود. میپرسید چرا فامیلش با فامیل پدرش متفاوت بود؟ چون وقتی با سناتور علی مویدثابتی ازدواج کرد، فامیلش رو به فامیل همسرش تغییر داد. این سناتور ثابتی از زمیندارهای مشهور مشهد بود که اجدادش از ثروتمندان مهاجر بینالنهرین بودن.
پروین مویدثابتی مدرسهی آمریکاییها درس خوند. اون زمان پروژهای بود به نام اصل چهار. پروژهای بود که دولت آمریکا با الهام از یک سخنرانی مشهور هری ترومن رییس جمهور سابق این کشور راه انداخته بود. اصل چهار در واقع اشاره به بند چهارم سخنرانی ترومن داشت که گفته بود کشورهای غنی باید به کشورهای فقیر کمک کنن تا به سمت بلوک شرق و کمونیسم کشیده نشن. این ترومن همون رییس جمهور آمریکاست که دستور بمباران اتمی ژاپن رو صادر کرد. دموکرات هم بود.
میگفتم.
خانم ثابتی با بورسیهی این پروژه رفت آمریکا درس خوند و برگشت. در برگشت عضو شورای مرکزی سازمان زنان ایران شد. این سازمان که رییسش اشرف پهلوی خواهر شاه بود، برای پیشبرد برنامههای مربوط به زنان در سراسر کشور تاسیس شده بود. اونطور که خود این سازمان در صفحهی ۲۵۲ گزارشی تحت عنوان «گزارش نقش زنان در برنامهی ششم عمرانی کشور» منتشر کرده، تعمیم اهداف و سیاستهای حاکم بر انقلاب سفید به جامعه روستایی و شهرستانها برنامهی اصلی این سازمان بوده که سال ۱۳۴۵ تاسیس شده. همهی اعضای بلندپایهی این سازمان هم از اشرافزادهها و خارج درسخوندهها بودن. خلاصهش اینکه این خانم ثابتی درسخوندهی آمریکا بود، عضو یه سازمان کاملا حکومتی زیرنظر خواهر شاه و از طبقهی اشراف بود و همین هم باعث شد شهردار دهکدهی بازیهای آسیایی تهران بشه. در این مورد مثلا میتونید سراغ پادکست «آسو» و قسمتهایی برید که راجع فمنیسم دولتی به سکانداری اشرف پهلوی میپردازه.
گفتم که وظیفهی اصلی ثابتی برقراری نظم و امنیت بود. امنیت تو این دوره از رقابتها بسیار بسیار مهم و حیاتی بود. یادتونه قبلتر دربارهی وضعیت سیاسی اقتصادی دنیا صحبت کردم و نقش اسراییل و جنگش با اعراب تو این وضعیت؟ دلیل اهمیت بالای امنیت تو اون مسابقهها به همون ماجراها مربوط بود.
بحران گروگانگیری المپیک مونیخ
دو سال قبل از بازیهای آسیایی تهران یعنی تو سال ۱۹۷۲، مونیخ میزبان بازیهای المپیک شاهد یک بحران امنیتی بزرگ بود. اون سال یه گروه فلسطینی به نام «سپتامبر سیاه» حمله کردن به دهکدهی بازیها. ۱۱ ورزشکار اسراییلی رو گروگان گرفتن. درخواستشون این بود که ۲۳۴ زندانی فلسطینی حاضر تو زندانهای اسراییل آزاد بشن. به جز این، آزادی دو بنیانگذار ارتش سرخ آلمان که یکی از مهمترین سازمانهای مسلح چپ اروپا بود رو هم درخواست کردن. این دو نفر تو آلمان زندانی بودن. در کل رابطه آلمان نازی با جهان عرب جالب توجه بود. اعراب، آلمان رو به خاطر دشمنی با متفقین و بخصوص یهودیها میپسندیدن و هیتلر باور داشت دین اسلام بیشتر از مسیحیت اهل عمل و ایجاد نظمه. میتونید در موردش سرچ کنید و چیزهای جالبی بخونید. بگذریم.
اوضاع این گروگانگیری بیخ پیدا کرد و پلیس آلمان در جریان حمله به ساختمون ۳۱ دهکده، محل گروگانگیری باعث کشته شدن همهی ۱۱ گروگان و چند نفر از گروگانگیرها شد. اسراییل بعدا انتقام گرفت و سه نفر گروگانگیری که دستگیر شده بودن با هواپیماربایی بزرگ دیگهای آزاد شدن و رفتن لیبی.
خلاصه که جونم براتون بگه اوضاع امنیتی برای مدتها قاراش میش بود. از بمبگذاری و هواپیماربایی و گروگانگیری و دیگه هر بحران امنیتی که فکر کنید یا اتفاق میفتاد یا احتمال اتفاق افتادنش بود. ایران که گفتم رابطهی خوبی با اسراییل داشت، اصلا دوست نداشت خون از دماغ کسی به خصوص ورزشکارهای اسراییلی بیاد.
کم شدن یه مو از سر هر کسی به خصوص ورزشکارها و اعضای کاروان اسراییل مساوی بود با پنبه شدن هرچی که محمدرضا پهلوی و برادرش تا اون موقع ریسیده بودن.
بریگاد سرخ و تهدیدهای بزرگتر
حالا اوضاع برای برگزار کنندهها وقتی بدتر هم شد که سازمان بریگاد سرخ شروع کرد به بیانیه دادن و تهدید به بمب گذاری. این سازمان یه سازمان مارکسیست – لنینیست بود که مرکزش تو ایتالیا بود. این سازمان بخشی از یه شبکهی بینالمللی خیلی پیچیده شامل یه سازمانی به نام ارتش سرخ ژاپن، گروه بادر ماینهف در آلمان و چند سازمان با ایدئولوژی مشابه در خاورمیانه بود. این شبکهی پیچیده که جبهه خلق برای آزادی فلسطین رو هم شامل میشه، تو دههی ۷۰ هدفشون حمله به اهداف مهم اسراییل در همهی دنیا بود.
اون سازمان سپتامبر سیاه که ماجرای المپیک مونیخ رو به پا کرد هم بخشی از این تشکیلات بود. حالا اگر میخواید بدونید که این سازمانها دقیقا کیا بودن و چه کارهایی کردن و اساسا چه ربطی بینشون هست باید مرحمت کنید و برید سراغ مطالعهی بیشتر روی اینترنت چون من اگر بخوام کامل و جامع توضیح بدم خودش دو سه تا اپیزود پادکست میشه. فقط یک نکته اضافه کنم. شاید اسم بریگاد رو شنیده باشید و یاد ریگاد قزاق تو ایران افتاده باشید. این قشون تو دوره ناصرالدین شاه تو ایران با نیروهای ایرانی و فرماندهان روس تشکیل شد، تو دوره استبداد صغیر مجلس رو به توپ بستن و آخرین رئیسش کسی نبود جز رضا شاه پهلوی. اصولا به دولت ایران هم جواب پس نمیدادن، دستورات از سمت روسیه تزاری میومد.
عرض میکردم
این سازمان بریگاد سرخ بیانیههایی داد و تهدید به بمبگذاری کرد تو تهران. در واقع امنیت مسابقات رو به صورت کلی تهدید کرد. همین تهدیدها باعث شد نگاه ایران به مسابقات خیلی متفاوت باشه.
آمادهباش نهادهای نظامی – انتظامی
اون زمان ژاندارمری سازمان مسئول امنیت مرزها و مناطق غیر شهری بود، شهربانی هم مسئولیت امنیت شهرها رو داشت. ساواک هم سازمان اطلاعاتی – امنیتی بود که وظیفهی رسیدگی به امور ویژه رو داشت. برای مقابله با تهدیدهای امنیتی که صحبت شد، کمیتهای مخفی و ویژه تشکیل شد با حضور نمایندههای دفتر شاه و این سه سازمان.
اون زمان رییس ساواک ارتشبد نصیری، ارتشبد عباس قرهباغی فرمانده ژاندامری کل و سپهبد صمد صمدیانپور فرمانده شهربانی بودن. بین این سه نفر قرهباغی و صمدیانپور تو اون زمان، مدت زیادی نبود که این مسئولیتها رو گرفته بودن.
این کمیتهی ویژه که مستقل از کمیتهی برگزاری مسابقات عمل میکرد و مستقیم از شخص شاه دستور میگرفت و فقط به شخص شاه گزارش میداد، تا حدود خیلی زیادی نگرانیها دربارهی همکاری گروههای مخالف حکومت با گروههایی که تهدید کرده بودن رو کم کرد. شاید براتون سوال باشه چرا رئیس کمیته برگزاری یک سری مسابقات باید به شاه تو حکومت مشروطه گزارش بده و ازش دستور بگیره. به هر حال این بود وضعیت.
ساواک با فرماندهی نصیری تو دورهی اوج ایجاد خفقان خودش بود. کمیتهای تشکیل شده بود به نام کمیتهی مشترک ضد خرابکاری که نمایندههای ساواک، ارتش، شهربانی و ژاندارمری توش حضور داشتن. کار این کمیته که سال ۵۰ راه افتاد شناسایی، بازداشت، شکنجه و تخلیهی اطلاعاتی هرکسی بود که احتمال میرفت مخالف حکومت باشه یا با مخالفین همکاری کنه.
تجربه این کمیته به ساواک و در نهایت کمیتهی تامین امنیت مسابقات این اطمینان رو میداد که افراد مشکلساز یا تو زندان هستن، یا کشته شدن یا فضایی براشون ایجاد شده که کمتر از خونه حتی بیرون بیان.
خلاصه هرجوری بود این کمیتهی انتظامی – امنیتی موفق شد مسابقات رو بدون هیچ مشکلی برگزار کنه.
حسن رسولی دبیر کمیتهی ملی المپیک ایران یک سال قبل از شروع بازیها یعنی سال ۱۳۵۲ به کیهان ورزشی میگه که هزینهی زیرساختها و همهی مسائل مربوط به میزبانی این مسابقات، ۱۰۰ میلیون دلار بوده.
یکی از بخشهای بسیار حساس، بخش حمل و نقل و لوجستیک بود. هواپیمایی ملی ایران هما، مسئولیت جابهجایی کاروانها بین کشورهاشون و ایران رو برعهده گرفت. هما یکی از اسپانسرهای مسابقات هم شد.
تاثیر اقتصادی بازیهای آسیایی تهران
خب گفتیم که هزینهی ساخت زیرساختها بهعلاوهی پیشبینی هزینهی برگزاری بازیهای آسیایی تهران ۱۰۰ میلیون دلار بود. تو منبع قابل اتکایی رقم دقیق هزینههایی که بعد از برگزاری مسابقات مشخص شده نیومده بنابراین باید هزینهی مسابقات رو همین ۱۰۰ میلیون دلار در نظر بگیریم. البته تجربهی برگزاری مسابقات این چنینی در طول تاریخ نشون میده که این پیشبینیها معمولا به دلیل پیشامدهای مختلف در طول مسابقات، محقق نمیشن. همیشه هزینهها از این پیشبینیهای قبل مسابقات بیشتر بوده و هست.
اینجا باید دربارهی وضعیت اقتصادی کشور تو اون دوره صحبت کنیم. اقتصاد ایران تو اون دوره رو باید تو دو بخش بررسی کنیم. اول بخش درآمدی و دوم سطح رفاه عمومی. حالا میگم که چرا دومی مهمه.
درآمدهای ایران تو دههی ۵۰ خورشیدی با تقریب خوبی فقط به درآمدهای نفتی محدود بود. صادرات دیگه هم داشتیم. درآمدهای دیگه هم داشتیم اما عمدهی درآمدها، پول حاصل از فروش نفت بود.
تو دههی ۵۰ درآمد نفتی ایران به شکل چشمگیری زیاد شد. برای مقایسه، درآمد نفتی ایران تو سال ۱۳۴۷ چیزی حدود ۹۸۵ میلیون دلار بود. این عدد تو سال ۵۰ به حدود یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار رسید. این روند با شیب خیلی تندی رو به بالا رفت. سالی چند میلیارد دلار به این عدد اضافه شد. روند جوری پیش رفت که سال ۱۳۵۶ درآمد نفتی ایران ۲۰ میلیارد دلار بود. یعنی تو ۶ سال تقریبا ۲۰ برابر شد.
یک مفهومی داریم به اسم ارزش پول. در خصوص دلار هم این مسئله تعریف میشه. با تورم و چیزهای دیگه، ارزش دلار هم کم شده در طول تاریخ. یک سایتهایی هستن که میتونن بهمون بگن n دلار در سال ایکس، در سال 2020 معادل چه مقداریه. 20 میلیارد دلار در سال 1356 معادل ۸۸ میلیارد و ۳۱۰ میلیون دلار در سال 2020 میشه. برای اینکه داستان جالبتر شه براتون باید بگم که سال 1398 کل صادرات نفتی ایران حتی کمتر از 9 میلیارد دلار بود. اون هم در حالی که جمعیت ایران طی این 42 سال فاصله، 2.5برابر شده. از ۳۳ میلیون به ۸۳ میلیون. حالا اوج ماجرا کجا بود؟ در سال اول دوره دوم احمدینژاد قیمت نفت به 109 دلار رسید و صادرات نفتی ایران برای اولین و آخرین بار از مرز 100 میلیارد عبور کرد و به 120 میلیارد دلار رسید.
میگفتم.
تو دههی ۷۰ میلادی که میشه دههی ۵۰ خورشیدی، قیمت نفت به شکل چشمگیری زیاد شد. میانگینِ سال 1972 زیر دو دلار بود و سال 1974 به 11 دلار رسید. با این حال جز زیاد شدن مبلغ، صادرات ایران یا بهتر بگم خریدار نفت ایران به مراتب بیشتر شده بود.
حالا چی شد که قیمت نفت یههو اینقدر زیاد شد و نفت ایران خریدار بیشتری پیدا کرد؟ ماجرایی معروف به بحران سوخت اون دهه اتفاق افتاد که شرحش خیلی مفصله. خلاصهی ماجرا اینه که کشورهای عربی عضو اوپک که میشدن صادرکنندههای اصلی نفت دنیا تو دههی ۷۰ شروع کردن به گرون کردن نفت. یادتونه گفتم این کشورها با رهبری عربستان اون موقع به شدت با اسراییل درگیر بودن؟ سال ۱۹۷۳ اینا بعد اون جنگ یوم کپور (بابا 6 روزه سال 67 بود هی اشتباه نکن این دو تا رو) با اسراییل که صحبتش رو کردم، به دلیل اینکه آمریکا از اسراییل حمایت تسلیحاتی کرده بود، انگلیس، آمریکا، کانادا، اسراییل، ژاپن و هلند رو تحریم نفتی کردن. قبلش هم فروش نفت رو محدود کردن و خلاصه به لطایف الحیل قیمت نفت رو صعودی کردن. این تحریم فقط یه سال برقرار بود اما در نتیجهش همون تفاوت قیمتی به وجود اومد که صحبت کردم ازش.
این یه سمت وضعیت اقتصادی ایران بود.
سمت دیگه که گفتم مهمه، وضعیت رفاه و معیشت مردم بود. یرواند آبراهمیان تاریخنگار ایرانی که سال ۱۳۲۹ از ایران مهاجرت کرد، تو کتاب «ایران بین دو انقلاب» دربارهی وضعیت طبقهی متوسط تو اون دوره، اینطور مینویسه:
قشر پائینتر طبقه کارگر – به ویژه کارگران ساختمانی، دستفروشها، کارکنان کارخانههای کوچک و کارگران موقت – که مشمول طرحهای بیمه و برنامههای مشارکت در سود نبودند، از مزایای برنامههای رفاه اجتماعی بهرهمند نمیشدند. به بیان دیگر، درآمدهای بیش از حد نفت به فقر این تودههای میلیونی که بیشترشان از روستاها به شهرها رانده شده بودند پایان نداد بلکه شکل آن را مدرن کرد.
یا مثلا در حالی تو تهران و سایر شهرهای بزرگ حاشیهنشینی با بدترین کیفیت رواج داشت که مهر 50 جشنهای 2500 ساله تو تخت جمشید برگزار شد. برگزار کنندهی مراسم میگفت 22 میلیون دلار براش هزینه شده و چند مطلع خارجی معروف، ارقامی مثل 300 یا 500 میلیون دلار رو هم گفتن. حالا اینکه کدوم این عددها درسته یا اصلا چه عددی درسته رو دیگه الله اعلام.
اسدالله اعلام نخست وزیر وقت تو کتاب گفتوگوهای من با شاه تو خاطرات ۲۴ شهریور ۱۳۵۲ یعنی یک سال قبل از شروع بازیهای آسیایی تهران دربارهی بخشی از سلسله جلسههای مقامهای بلندپایه با شاه دربارهی کمبود کالاهای اساسی که گویا تو کمرگ مونده بودن و در حال گندیدن بودن مینویسه. اعلم جایی تو خاطرات این روز مینویسه:
سر شام موضوع صحبت کمبود بعضی از کالاهای اساسی بود که شاه عقیده دارد مردم باید یاد بگیرند بدون آنها زندگی کنند.
رقص ایران با شیطان!
کتابی هست به نام «رقص برزیل با شیطان» که دیو زِرِن نویسندهی کار درست اونو نوشته و انتشارات اسم منتشرش کرده. کتاب، جام جهانی ۲۰۱۴ و المپیک ۲۰۱۶ برزیل رو از داخل این کشور، از کف خیابونها روایت میکنه. این آقای زرن سال ۲۰۱۳ یعنی یک سال قبل جام جهانی پامیشه میره برزیل. تو این کتاب از این میگه که برگزاری جام جهانی تو کشوری مثل برزیل که مشکلات اقتصادی، فساد سیستماتیک و کلی مشکل دیگه داره، فقط به پر شدن جیب شرکتهای چند ملیتی، دلالهای خونه – زمین و قوی شدن دیکتاتوری حاکم منجر میشه.
تو کتاب رقص برزیل با شیطان روایت اعتراضهای شدید مردم برزیل، تظاهرات میلیونی تو شهرهای میزبان المپیک که با خشونت پلیس سرکوب شدن و اعتراض به صرف بودجهی عمومی کشور برای مسابقات رو میخونیم. یا مثلا میتونید بپرسید که چرا گروهی از مردم برزیل، روماریو رو به رونالدو و حتی پله ترجیح میدن؟
چون در حالی که پله و رونالدو و ببتو، فقط به فوتبال فکر میکردن و در تلاش برای تبلیغ مسابقات جام جهانی تو برزیل بودن؛ روماریو کنار مردم بود. رونالدو جایی گفته بود به بیمارستان نیاز نداریم، به ورزشگاههای بیشتر برای جام جهانی نیاز داریم. روماریو که سیاستمدار هم شده اما، گفته بود بیمارستانهای ما تخت ندارن. مردم روی زمین بیمارستان میخوابن. مدارس نمیتونن ناهار بچهها رو بدن. بچهها تو هوای 45 درجه سر کلاس میرن اما تهویه هوا وجود نداره. روماریو گفته بود اگر فقط سی درصد کمتر تو این پروژههای ورزشی هزینه میشد، تمام این مشکلات حل میشد. عبارت معروفی داره که شعار خیلی از تظاهرات بود: ما مدرسه و بیمارستان نداریم، چطور میشود جام جهانی داشته باشیم؟
برای اینکه بتونیم مقایسهی بهتری داشته باشیم، دیو رزن تو این کتاب از چند المپیک تابستونی و زمستونی قبل و بعد جام ۲۰۱۴ و المپیک ۲۰۱۶ هم میگه.
تو صفحهی ۲۵۸ این کتاب، دیو زرن دربارهی المپیک ۲۰۰۴ آتن اینطور مینویسه:
بحران واقعی بازیهای المپیک در یونان بحران هزینهها و مخارج بود. یونان شش سال در یک بحران بدهی افسانهای فرو رفت. بحرانی که همچنان تا امروز هم جریان دارد. در گرماگرم اخباری که دربارهی اعتصابات سراسری، جنبشهای فاشیستی رو به رشد و کاهش شدید استانداردهای زندگی طبقهی کارگر منتشر میشد، آنچه کمتر به آن پرداخته شده است نقشیست که المپیک در تشدید بحران بدهی بازی کرد. وقتی آتن میزبانی بازیها را در ۱۹۹۷ به دست آورد، مقامات شهری و کمیتهی بینالمللی المپیک هزینهی برگزاری رقابتها را یک میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار برآورد کردند. هنگامی که برنامهریزیهای دقیق انجام شد این رقم به ۵ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار افزایش یافت. با پایان بازیها یونان چیزی در حدود ۱۴ میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار هزینه کرده بود که رکورد کسری بودجه این کشور را زد. میراث واقعی و ماندگار المپیک را در آلونکی که چندتا از بیخانمانهای شهر گیر آوردهاند میتوانیم ببینیم. آنها در ساختمانهای مخروبه و بی استفادهی المپیک ساکن شدهاند.
یک نکته دیگهای هم که میشه به بحث اضافه کرد، شاخص ضریب جینیه. شاخصی که توزیع ثروت بین مردم رو مشخص میکنه. بسیار عدد مهمیه. اساسا کشورهای دارای رفاه عمومی رو با این ضریب میسنجن نه فقط درآمدهاشون. هرچه عدد بالاتری داشته باشیم، اختلاف طبقاتی بیشتره. طبق اسناد دانشکده اقتصاد لندن که جز پنج دانشکده مطرح دنیا تو زمینه اقتصاد به شمار میره، این عدد در زمان انقلاب 46 درصد بود. ما این سوال رو از یکی از فعالین اقتصادی کشور هم پرسیدیم که گفت طبق اسنادی که بیشتر متخصصان داخلی روش توافق دارن، این عدد در پیش از انقلاب حتی به پنجاه صدم رسیده بود. تو دوره جنگ، این عدد با سقوط آشکار به 38 صدم رسید. حالا این حدد تقریبا 40 صدم در نظر گرفته میشه.
این ضریب از اواسط دهه چهل خورشیدی تا زمان انقلاب، رشدی عجیب و غریب داشت و نابرابری روز به روز طی اون دوره بیشتر شد. یعنی اگرچه. تو چند سال اخیر این عدد و در کل نابرابری دوباره رشد کرده و روند صعودی داره اما هنوز به اعداد اون دوره نرسیده.
تورم ایران در دههی ۵۰
این بحث رو با نگاهی به وضعیت تورم ایران تو دههی ۵۰ خورشیدی ببندیم و بریم سراغ خود بازیها. براساس آمارهای بانک مرکزی ایران، حدفاصل سالهای ۵۴ یعنی یک سال بعد از بازیهای آسیایی تا ۵۶ یعنی یک سال قبل از سقوط حکومت پهلوی، تورم از ۱۰ درصد به ۴۰ درصد رسید. این درحالیه که تورم از ابتدای دههی ۵۰ تا سال ۵۳ از ۵ درصد به ۱۵ رسیده بود. در واقع تو فاصلهی سالهای ۵۰ تا ۵۶ تورم ۳۵ درصد زیاد شد.
این پرسش پیش میاد که چرا همچین بلایی سر اقتصاد ایران اومد؟
عارضهای داریم تو اقتصاد کلان که بهش میگن بیماری هلندی. این بیماری هلندی وقتی به وجود میاد که تو مدت کوتاهی ارز زیادی وارد اقتصاد یک کشور میشه. حالا یا با بالارفتن قیمت فراوردههای طبیعی یا سرمایهگذاری خارجی. این ورود یههویی ارز باعث میشه بخشهای تولیدی و صادراتی مثل کشاورزی و صنعت ضعیف بشن و اون بخشهایی که محصولشون رو نمیشه تو خارج از کشور فروخت تقویت بشن. مثل زمین و خونه و اینا. این روند باعث میشه پایهی پولی کشور زیاد بشه، سرمایهگذاری داخلی کم بشه و در نهایت تورم به شدت بره بالا. این دقیقا همون بلایی بود که اون مقطع سر اقتصاد ایران اومد.
نفت گرون شد، مشتری نفت ایران هم زیاد شد، پول قلمبهی خارجی اومد تو اقتصاد ایران و بعد تو فاصلهی کوتاهی که قیمت نفت سقوط کرد، باتوجه به عدم سرمایهگذاری درست تو بخشهای تولیدی و صنعتی، شد آنچه شد.
حالا کل این بحث تورم و اینا چه ارتباطی با این اپیزود داره.
محمدعلی کاتوزیان اقتصاددان و استاد دانشگاه آکسفورد که سال ۱۳۴۹ از ایران مهاجرت کرد تو کتاب اقتصاد سیاسی ایران چ مربوط به مشروطه تا پایان پهلوی که سال 1372 تو ایران منتشر شد چند دلیل اقتصادی رو بر انقلاب سال 57 موثر میدونه:
- عواید نفتی سال 1357 در واقع چهل برابر عواید نفتی سال 41 بود. واردات هم از 560 میلیون دلار در سال 42 به بیش از 18 میلیارد دلار در سال 1356 رسیده بود. طوری که طی چند سال آخر حکومت پهلوی دوم، کل صادرات غیرنفتی ایران به اندازه 2 درصد کل صادرات بود. در واقع اگر ایران صادرات نفت نداشت، تنها میتوانست دو، سه درصد از کل چیزی که وارد میکرد رو وارد کنه. این در حالی بود که هویدا معتمدترین نخست وزیرِ دوران شاه، سال 1343 قول داده بود تا سال 58 ایران یکی از پنج غول صنعتی جهان باشه. اینم باید گفت که یک چهارم اقلام خارجی وارداتی در سال 56 نظامی بودند.
- ایرانِ سال 1351 یعنی دو سال قبل از بازیهای آسیایی تهران و ۶ سال قبل از سقوط حکومت پهلوی، در مجموع 16 میلیون نفر درگیر سوء تغذیه داشت که این 44 درصد جمعیت اون زمان کشور بود.
- تو دههی ۵۰ خورشیدی، هشتاد و پنج درصد جمعیت کشور، روستاییها و کارگران شهری بودن. این درحالی بود که فقط سه درصد دانشجویان تو این مقطع از تاریخ از خانوادههای این قشر جامعه بودن. به بیان دیگه تو اون دوره، دانشگاه رفتن مال برخوردارها بود فقط. یعنی نسل جدید خانواده فقط، فقیر میمونه و ثروتمند درس میخونه و شانس پیشرفت داره.
در کل بنا بر چیزی که ما خوندیم و شنیدیم از اقتصاددانها، محمدرضا پهلوی با سرمایهگذاریهای چند صد میلیون دلاری روی چیزهای کارشناسی نشده که مثل جشنهای ۲۵۰۰ ،برگزاری بازیهای آسیایی، خرید سهام شرکتهای خارجی باعث بروز بیماری هلندی شد. این گروه معتقدن که این سرمایهگذاریها اگر به سمت بخشهای صنعتی و تولید داخلی میومد، میتونست از بحران اقتصادی سالهای ۵۶ و ۵۷ در اثر کاهش قیمت نفت جلوگیری کنه.
البته گروهی از اقتصاددانها هم معتقدن این بحث رو باید در بستر جامعهشناسی هم دید. ممکنه محمدرضا پهلوی اینطوری استدلال کنه که برگزاری این مسابقات یا همون جشنهای ۲۵۰۰ ساله جنبهی تبلیغاتی برای کشور داشته و باوجود تاثیر اقتصادی منفی، لازم بوده. با یکی از استادهای اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی که صحبت میکردم دادن یارانه به بخش آموزش رو برام مثال زد. از این نظر که اونجا هم از نظر اقتصادی صرفه رعایت نمیشه اما در نهایت نسل بعدی آموزش داده میشه و به نفع کشوره. البته ایشون که نمیخواست که من از نامش استفاده کنم تو پادکست، نگفت که به نظرش این دو مثال شبیه هم هستن. حرفش این بود که ممکنه فعالیتی از نظر اقتصادی توجیه نداشته باشه اما از نظر سیاسی، اجتماعی یا هرچیز دیگهای داشته باشه.
آخر این بحث اینو باید بگم که ما نه تاریخدان هستیم، نه اقتصاددان و نه قصد داریم وضعیت سیاسی اجتماعی اون دوره رو قضاوت کنیم. اصلا نیازی هم در این زمینه نمیبینیم. فقط سعی کردیم، به شکلی وفادار به مخاطب خودمون، فضای ایرانِ قبل از شروع این مسابقات رو بر اساس حقایق موجود روایت کنیم. چیزی که باعث میشه دقیق بدونیم داریم دربارهی چه دورانی صحبت میکنیم و اتفاقهایی که دربارهشون صحبت میکنیم، چه تاثیری روی جامعه داشتن؛ این رو ما هدف خودمون میدونیم و تو همهی اپیزودها دنبال همین هدف هستیم.
شروع بازیها
مشعل بازیهای آسیایی تهران روز شنبه ۹ شهریور ۱۳۵۳ تو کاخ سعدآباد محل زندگی خانوادهی سلطنتی روشن شد. رضا پهلوی، ولیعهد پهلوی دوم مشعل رو از روی مشعل نمادینی که تو حیاط کاخ = روشن میکنه و برای اجرای مراسم حمل و رسوندن به محل برگزاری افتتاحیه یعنی ورزشگاه آریامهر در اختیار گلوردی پیمانی میذاره.
این آقای گلوردی پیمانی قهرمان ایران در دوی نیمه استقامت بود. عضو اولین تیم ملی دوومیدانی ایران بوده که به مسابقات آسیایی یعنی مسابقات ۱۹۵۱ دهلینو اعزام شد. خلبان ارتش شاهنشاهی هم بود. بعدها وارد مدیریت ورزش شد و آخرین رییس فدراسیون دو و میدانی ایران قبل از انقلاب به حساب میاد.
کلا اون دوره چه در ایران و چه در سطح بینالمللی بیشتر دوندهها اون هم دوندههای استقامت و نیمه استقامت کار حمل مشعل رو انجام میدادن. انگار که بقیهی ورزشکارها توان یک کیلومتر دویدن رو نداشتن. همین آقای پیمانی تو المپیک ۱۹۶۴ توکیو هم کیلومتر اول مراسم، مشعل رو حمل کرد. نکتهی بامزه اینجاست که اون مشعل رو تحویل نداد. در واقع اینطوری بود که یک کیلومتر میدویدن، نفر بعدی با یه مشعل دیگه کیلومتر بعدی رو میرفت. پیمانی با مشعلی که از المپیک توکیو آورده بود مراسم حمل مشعل بازیهای آسیایی رو تمرین میکرد.
بههرحال
اسامی نفراتی که مشعل رو از کاخ سعدآباد تا ورزشگاه آریامهر حمل کردن جایی ثبت نشده. میشه پیشبینی کرد که اغلب دونده بودن. اسم دیگهای که در این لیست هست، اسم کسیه که آخرین کیلومتر رو دوید و مشعل بازیها رو تو استادیوم آریامهر روشن کرد. این افتخار نصیب علی باغبانباشی شد. این آقای باغبانباشی که زمان ضبط این اپیزود ۹۶ سال داره، یکی از مهمترین دوندههای تاریخ ایرانه.
تو اولین دورهی بازیهای آسیایی یعنی ۱۹۵۱ دهلی مدال طلای دوی ۵ هزار متر رو برد. تو همون مسابقات نقرهی ۳ هزار متر رو هم برد. تو مسابقات ۱۹۵۸ توکیو هم دو تا برنز برد تو ۵ هزار و ۱۰ هزار متر. تو المپیک ۱۹۵۲ هلسینکی هم تو ۵ هزار متر سی و هفتم شد که اون زمان باتوجه به امکانات و شرایط نتیجهی بدی نبود.
اولین گروهی که برای شرکت تو مسابقات به تهران رسید، کاروان چین بود. این کاروان طبق گزارش کیهان ورزشی ۲۶۹ عضو شامل ۵۰ تماشاگر داشت و ۲۱ روز قبل از شروع مسابقات از طریق فرودگاه مهرآباد وارد تهران شد. دلیل این همه عجله در سفر به تهران، احتمالا دوری چندین سالهی کاروان چین از مسابقات و ناآشنا بودنشون با جغرافیا و آب و هوای تهران بوده.
البته نکتهی ریزی هم اینجا هست که خوبه بهش اشاره کنیم. طبق یک رسم قدیمی تا زمانی که کشوری وارد شهر محل برگزاری مسابقات المپیک و مسابقات شبیه به اون نشه، پرچمش رو در استادیوم اصلی بالا نمیبرن. چین اولین کشور وارد تهران شد و خیلی زودتر از بقیه پرچمش رو به اهتزاز درآورد. این بار پرچم فعلی چین بالا رفت و اسم کشور، جمهوری خلق چین درج شد. تا سه روز بعد و ورود کاروان اندونزی کشور دوست چین در اون زمان هم پرچم دیگهای بالا نرفت. میشه حس کرد که این بالا رفتن پرچم اتفاق ویژهای برای ورزش و حکومت چین داشت.
افتتاحیهی بزرگ
بازیهای آسیایی تهران روز یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۵۳ با برگزاری مراسم افتتاحیه به شکل رسمی آغاز شد. این روز، روز افتتاح مجموعهی ورزشی آریامهر هم هست. این مراسم طبق گزارش کیهان ورزشی ساعت ۳ و نیم عصر شروع شد و دو ساعت طول کشید. کاروان ایران تو این رژه رو ۴۰۰ ورزشکار تشکیل دادن که با اختلاف خیلی زیاد بزرگترین کاروان ایران تو همهی مسابقاتیه که تا حالا شرکت کردیم.
پرچمدار کاروان ایران تو رژهی این مسابقات، مسلم اسکندرفیلابی بود. این فیلاب یه روستاییه نزدیک قوچان تو خراسان رضوی که محل تولد این بنده خدا بوده. این آقای فیلابی کشتیگیر فوقسنگین یعنی بهعلاوهی ۱۰۰ کیلوگرم بود و کشتیگیر بسیار خوبی هم بود. تو دو دورهی قبل از مسابقات تهران تو بازیهای آسیایی یعنی ۶۶ و ۷۰ طلا گرفت. تو همون بازیهای آسیایی تهران هم طلا گرفت؛ یکی هم نگرفت و دو تا گرفت. بله هم تو آزاد قهرمان فوقسنگین شد هم فرنگی.
البته ناگفته نمونه که تو فرنگی تو این دسته تعداد کشتیگیرها کم بود و فقط ۶ نفر حضور داشتن. این نفرات به جز ایران از عراق، هند، مغولستان، ژاپن و پاکستان بودن. طلا هم مشترک به فیلابی و یوریهیده ایسوگای از ژاپن رسید. داستان هم از این قرار بود که تو فینال این دو نفر باهم مساوی کردن و اون موقع کشتی مساوی داشت. نتیجه این شد که نقرهای ندادن و دو تا طلا دادن به هر دو ورزشکار. تو اپیزود پنج گفتم که نحوهی برگزاری رقابتهای کشتی اون زمان خیلی متفاوت با الان بود. اون وزن اینقدر خلوت بود که کشتیگیری به نام معروف خان از پاکستان برنز گرفت.
انتخاب مسلمفیلابی برای پرچمداری کاروان ایران تو اون بازیها، جای بحث داره. این آقای فیلابی نه که ورزشکار بزرگی نباشه؛ چرا اتفاقا ورزشکار بزرگی هم بود و بعد از همون بازیهای تهران با ۴ طلا شد اولین ایرانی صاحب این تعداد طلا در تاریخ بازیهای آسیایی. کلا در تاریخ فقط محمد نصیری وزنهبرداری و احسان حدادی پرتاب دیسک به اندازهی فیلابی طلای بازیهای آسیایی دارن.
انتخاب پرحاشیهی پرچمدار
مسئله اینجاست که بودن ورزشکارهایی که چهرههای بینالمللیتری بودن و در داخل کشور هم شهرت و محبوبیت بیشتری داشتن. مهمترین این چهرهها پرویز قلیچخانی کاپیتان تیم ملی فوتبال بود.
تو اپیزود یک تعریف کردم که قلیچخانی کاپیتان تیمی بود که تو اون مقطع با فاصلهی بسیار زیادی بهترین تیم قاره بود. تا اون موقع ایران دو بار متوالی قهرمان جام ملتهای آسیا شده بود با ۹ برد از ۹ بازی در دو تورنمنت؛ ۲۳ گل زده و ۶ گل خورده. تو اون اپیزود اینم گفتم که قلیچ گل قهرمانی ایران تو فینال ۱۹۶۸ رو هم به اسراییل زد و بسیار چهرهی مهمی بود.
البته کسی انتظار نداشت بازیکنی که با دربار درگیری داره پرچمدار کاروان بشه. داستان درگیریهای قلیچ با شاه رو میتونید تو اپیزود یک اوتسایدرز بشنوید. کار اینقدر بیخ داشت که از دفتر شاه دستور دادن تصاویر قلیچ از عکسهای قهرمانی و مستند مسابقات هم حذف بشه.
ورزشکار مهم دیگهای که میتونست پرچمدار بشه، محمد نصیری بود. نصیری وزنهبردار سبکوزن ایران بود و اون زمان جزو مهمترین و بهترین وزنهبردارهای دنیا به حساب میومد. نصیری تو المپیک ۶۸ مکزیکوسیتی طلا و تو المپیک ۱۹۷۲ نقره گرفت. از ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۴ یعنی سال برگزاری بازیهای آسیایی تهران هم متوالی قهرمان مسابقات جهانی شد. تو دو دورهی منتهی به بازیهای آسیایی تهران هم طلای بازیهای آسیایی رو گرفته بود.
این آقای نصیری ۱۸ تا رکورد وزنهبرداری داره و جزو بهترینهای سبکوزن تاریخ به حساب میاد. در بزرگی کارش همین رو بگم که از مدال طلاش تو المپیک ۶۸ تا طلای بعدی وزنهبرداری ایران تو المپیک ۳۲ سال فاصله افتاد. اولین وزنهبردار تاریخ جهان هم هست که سه برابر وزنش، وزنه زده. یعنی زمانی که ۵۰ کیلو وزن داشته، وزنهی ۱۵۱ کیلو رو برده بالای سرش.
نصیری به دو دلیل از لیست کسایی که میتونستن پرچمدار کاروان ایران بشن خط خورد. دلیل اول این بود که جثهی کوچیکی داشت. تو اون بازیها یه وزن هم اومده بود پایینتر تازه و ۵۲ کیلو بود. اونطور که قدیمیهایی که نمیخوان نامشون مطرح بشه میگن، مقامهای وقت ورزش میگفتن پرچمدار باید همچین هیکلی و درشت باشه. پرچمدار ۵۲ کیلویی اون ابهتی که لازمه رو به کاروان نمیداده انگار.
دلیل دیگهای که این قدیمیها میگن، اینه که محمد نصیری با آقاتختی رفاقت داشت. این رفاقت که میگم در حد سلام و علیک نه ها؛ رفاقت نزدیک و صمیمی. در حد اینکه میشه گفت آخرین ورزشکاری که آقاتختی قبل از مرگش دید نصیری بود وقتی که رفته بود پیشش ناهار بخوره. آقاتختی رفته بود پیش نصیری ناهار بخوره.
دربارهی این آقای نصیری در آینده حتما مفصلتر تو اوتسایدرز صحبت میکنیم. حیفه همشو اینجا بگیم. یکی از بزرگترین ورزشکارهای تاریخ این مملکته.
اینجا باید یک نفر دیگه رو هم نام ببریم. عبدالله موحد که تو اپیزود پنج دربارهش به تفصیل صحبت کردیم. موحد زمان بازیهای آسیایی تهران دیگه کشتی نمیگرفت. اصلا ایران نبود اما اگر روند اتفاقات عادی پیش میرفت و به خاطر مصدومیت بهش تهمت وطنفروشی نمیزدن، منطق میگه که باید تو اون بازیها شرکت میکرد و مدعی پرچمداری هم بود.
دیگه جونم براتون بگه که تو اون کاروان تیمور غیاثی هم حضور داشت که ورزشکار بسیار گردن کلفتی بود. گردن کلفت چه از نظر کارنامهی ورزشی و چه از نظر قد و هیکل. پرش ارتفاع کار میکرد و تو بازیهای آسیایی دورهی قبلش طلا گرفته بود. مسابقات قهرمانی آسیای ۱۹۷۳ هم طلا گرفته بود و جزو محبوبترینها بود. از اون چهرهها بود که عکسش رو زیاد روی جلد مجلهها و صفحهی اول روزنامههای ورزشی چاپ میکردن. تو خود اون مسابقات هم عملکرد درخشانی داشت که میرسیم به مسابقهش.
اما چرا اسکندرفیلابی بین این چهرهها افتخار پرچمداری تو اون مسابقات بسیار مهم رو به دست آورد. همونطور که گفتم خب یه دلیلش این بود که پرافتخار بود. به قول کشتیگیرا عنواندار بود. دلیل دیگهش این بود که جثه درشتی داشت و این به نظر مسئولین وقت به ابهت کاروان ایران کمک زیادی میکرد.
دلیل دیگه هم میتونه این باشه که مسلم اسکندرفیلابی ورزشکار شاهدوستی به حساب میومد. طبیعیه که این مسئله بسیار مهم و تاثیرگذار بود. تو نامهایی که گفتم گزینههای خوبی بودن از نظر کارنامهی ورزشی، چهرههایی هستن که یا عملا و علنا با دربار درگیر هستن یا چهرههایی هستن که با بزرگترین دشمنهای درباره رفاقت جیک تو جیک دارن.
این آقای فیلابی بعد از انقلاب از ایران رفت و به یکی از بازوهای مهم سازمان مجاهدین تبدیل شد. الان هم مسئول کمیسیون ورزش شورای ملی مقاومت ایران به حساب میاد که شاخهی سیاسی این سازمانه که تا مدتها توسط ارگانهای مهم بینالمللی تروریستی به حساب میومد. فیلابی دو سال بعد این مسابقات، تو المپیک مونترال هم پرچمدار ایران بود.
چهرههای مهم در افتتاحیه
بازیهای آسیایی تهران تو بخش پوشش تلویزیونی،انقلابی تو تاریخ این مسابقات بود. سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران دو سال قبل از این مسابقات گروهی از مهندسهای خودش رو فرستاده بود آلمان که اونجا تو المپیک مونیخ از نزدیک آشنا بشن با امکانات و نحوهی پوشش مسابقات. این مسابقات اولین دورهای بود که افتتاحیهش زنده از تلویزیون ایران پخش شد. افتتاحیه رو ژاپن و فرانسه هم زنده پخش کردن. به جز فوتبال که اون زمان پخش زنده داشت چندتا رویداد مهم برای ایران مثل مسابقات کشتی هم پخش زنده داشت. تصاویری که از فرستنده مخابره میشد رنگی هم بودن و اگه کسی تلویزیون رنگی داشت میتونست تصاویر رو رنگی ببینه.
تو مراسم افتتاحیه، محمدرضا و فرح پهلوی، شاه و ملکهی ایران، افاریم کاتزیر رییس جمهور اسراییل و پارک چونگ هی رییس جمهور کره جنوبی از مهمترین چهرههای حاضر بودن. این آقای هی هم از اون چهرههای قابل بحث تاریخه. نظامی بود و با یه کودتای خشن رییس جمهور شد. دو سال قبل از زمانی که داریم دربارهش صحبت میکنیم با حکومت نظامی و انتخابات ساختگی قانون اساسی کشورش رو تغییر داد تا برای مدتها رییس جمهور بمونه.
مغز اقتصادی فوقالعادهای داشت و کره تو دورهی ریاست جمهوریش به شدت از نظر اقتصادی پیشرفته اما از نظر مدنی و اجتماعی عقب افتاده شد. KCIA سازمان اطلاعات مخوف کره جنوبی رو هم همین بنده خدا تاسیس کرد که کارش خفه کردن هرگونه اعتراض یا چیزی شبیه بهش بود. این آقای هی از دوستان سیاسی محمدرضا پهلوی بود.
تو مراسم افتتاحیه، شاپور غلامرضا پهلوی برادر شاه و رییس کمیتهی ملی المپیک ایران که رییس کمیتهی برگزاری مسابقات بود و تیمسار حجت سخنرانی کردن. دربارهی تیمسار حجت تو اپیزودهای یک و پنج مفصل صحبت کردیم. رییس سازمان تربیت بدنی و معاون نخست وزیر وقت بود.
تلاش برای دوستی دو کره
آها تا یادم نرفته اینم بگم که در سایهی دوستی محمدرضا پهلوی و رییس جمهور کره جنوبی، کاروان کره شمالی هم تو این بازیها حضور داشت. این اولین حضور این کشور تو بازیهای آسیایی و کلا هر رویداد بینالمللی در این ابعاد بود. کاروان دو کشور به فاصلهی یک ساعت وارد تهران شدن و در هتلهایی نزدیک به هم حضور داشتن. هدف، تلاش برای آشتی دادن دو همسایهی همیشه دشمن به خواست رییس جمهور کره جنوبی بود که البته در نهایت محقق نشد. داستان درگیریهایی این دو کشور که هنوز هم ادامه داره به بیست و چند سال قبل از این بازیها برمیگرده. به جنگ معروف به جنگ دو کره که سه سال طول کشید. کره شمالی که به عنوان حامی، چین و شوروی رو داشت، جنگ رو شروع کرد و به کره جنوبیای هجوم برد که همه کشورهای آمریکایی و اروپایی رو به عنوان حامی داشت. مثلا کشورهایی مثل ترکیه، لوکزامبورگ، اتیوپی و کلمبیا هم حامی کره جنوبی بودن. یه همچین وضعی بود. چیزی نزدیک به نیم میلیون نفر تو این جنگ کشته شدن و در نهایت آتشبس شد اما هیچوقت تا امروز آشتی واقعی نکردن.
بگذریم.
طبق رسم باستانی، ورزشکاران و داوران نمایندههایی رو به مراسم افتتاحیه المپیکها میفرستن تا سوگندنامهای رو از طرف اونها بخونه. این مسابقات هم با الگوی المپیک برگزار میشد و هنوز هم میشه. این نمایندهی طبیعتا از بین ورزشکارهای میزبان انتخاب میشه.
قاری سوگندنامهی ورزشکاران حاضر تو بازیهای آسیایی تهران، منصور برزگر بود. برزگر که کشتیگیر مهم و عنوانداری به حساب میاد اون زمان یک تک افتخار بزرگ داشت. فقط یک طلای جهانی ۱۹۷۳ داشت و در واقع مهمترین مدال زندگیش یعنی نقرهی المپیک رو دو سال بعد از اون تو المپیک ۱۹۷۶ گرفت. البته طلایی که تو جهانی ۱۹۷۳ گرفت، مدال مهم و باارزشی بود اون موقع برای ایران. بازیهای آسیایی تهران از ۱۰ تا ۲۵ شهریور برگزار شد. این مسابقات، اولین حضور ورزشکارهای رشتههای شمشیربازی، ژیمناستیک و بسکتبال زنان در بازیهای آسیایی بود. تو این ۱۵ روز مسابقه، از مجموعه ۲۵ کشور حاضر، ۱۹ کشور موفق به کسب حداقل یک مدال شدن. از این ۱۹ کشور هم ۱۵ کشور حداقل یک طلا گرفتن.
یوشیمی نیشیگاوا شناگر زن ژاپن و جیانگ شائوی ژیمناست زن چین هرکدوم با ۵ مدال طلا، بهترین ورزشکارهای این مسابقات بودن. نیشیگاوا طی دو دوره بازیهای آسیایی 70 و 74 جمعا ده طلا گرفت. تو سه دوره المپیک هم شرکت کرد و پنج مرتبه به فینال رسید اما اونجا به افتخاری نرسید. برخلاف ادعاهای اون گروههای مارکسیست – لنینیست که مفصل دربارهشون صحبت کردم، این مسابقات شاهد هیچ تهدید امنیتی جدی و واقعی نبود. حداقل تو گزارشهای رسمی خبری دربارهی تهدید امنیتی نیست. در حرفهای نقل شده از سینه به سینه هم کسی صحبتی دراینباره نشنیده.
جلالعلی کشمیری
حالا که میخوام دربارهی خود مسابقات براتون بگم، بذارید قبل از هرچیزی دربارهی مرحوم جلال کشمیری صحبت کنم. این آقای کشمیری متولد ۱۳۱۸ بود تو محلهی خیام تهران. اوایل فوتبال بازی میکرد و دروازهبان بود اما یک بار وسط بازی فوتبال، یک دیسکی که اشتباهی پرتاب شده بود از کنار گوشش رد میشه و اینطور به این رشته علاقه مند میشه.
سال ۱۹۶۶ تو بازیهای آسیایی بانکوک یه نقره تو پرتاب دیسک و یه برنز تو پرتاب وزنه گرفت. بعد اون مسابقات رفت آمریکا برای تحصیل. همزمان با تحصیل تو آمریکا تمرین هم میکرد، مسابقه هم میداد. مسابقههای دانشگاهی و آزاد و اینجور مسابقات. اون زمان چون آدم مسلط به زبان تو مطبوعات ورزشی کم بود، به صورت افتخاری برای کیهان ورزشی مطلب هم ترجمه میکرد؛ از راه دور. گویا تلفنی میخونده ترجمهها رو براشون. تو آمریکا تونست موقعیتی ایجاد کنه که چند نفر دیگه از ورزشکارهای دو و میدانی ایران بورسیه تحصیلی بشن و برن اونجا برای تحصیل و تمرین.
برای المپیک ۱۹۶۸ مکزیکوسیتی خودش رو با وجود مصدومیت ران رسوند به مکزیک و برای ایران مسابقه داد. هفدهم شد که مقام بدی نبود خیلی.
تو بازیهای آسیایی ۱۹۷۰ که بازم تو بانکوک بود دو تا نقره گرفت تو پرتاب دیسک و پرتاب وزنه و تبدیل شد به یکی از چهرههای محبوب و معروف ورزش. هیکل درشتی داشت. سیبیلهای پرپشت، چهرههای خوش عکس و خلاصه خوراک رو جلد رفتن و اینا بود.
واسه المپیک ۱۹۷۲ تو روزهایی که تو اوج محبوبیت و به نوشتهی روزنامهی اطلاعات ویژهی المپیک ۱۹۷۲ تو اوج آمادگی جسمانی بود از ترکیب تیم ملی خط خورد. مسئولین فدراسیون گفته بودن که کشمیری آمریکایی حساب میشه و نمیتونه بیاد برای ایران مسابقه بده. البته یک سال بعد از خر شیطون پایین میان و کشمیری به عنوان نماینده ایران تو بازیهای مانیل، قهرمانی آسیا پرتاب دیسک شرکت میکنه و قهرمان میشه.
برای بازیهای آسیاد مسئولین وقت که نمیخواستن شانس کسب هیچ مدالی رو تو مسابقاتی که ایران میزبانش بود از دست بدن، پیغام میدن به کشمیری که آقا آماده باش برات بلیط میگیریم بیا.
کشمیری تو آمریکا میره سراغ الن فوئرباخ که سه سال قبل از اون قهرمان پانآمریکن و دو سال قبل از اون پنجم المپیک شده بود. تمرینهای این پرتابگر آمریکایی کشمیری رو حسابی آمادهی مسابقات تهران کرد. اینم باید بگم که زمان بازیهای آسیایی 74 سنش بالا بود و 35 ساله بود. با این حال انگیزهش کم نشد.
اونقدر آماده بود که تو روز پنجم مسابقات، اول طلای پرتاب دیسک و بعد طلای پرتاب وزنه رو تصاحب کرد. کشمیری تو مسابقهی پرتاب وزنه، رکورد ۱۸ متر و ۴ سانت رو ثبت کرد که اون زمان رکورد خارقالعادهای بود. در واقع تا قبل از اون هیچ آسیایی نتونسته بود وزنه رو بیشتر از ۱۸ متر یا حتی ۱۸ متر پرتاب کنه. تو پرتاب دیسک اوضاع حتی یکطرفهتر هم بود. کشمیری تو همون پرتاب اول، دیسک رو ۵۶ متر و ۶۶ سانت پرتاب کرد. کیهان ورزشی مینویسه این رکورد اونقدر خفن بوده که وقتی روی اسکوربرد ثبت میشه، مربیهای دیگه میان به ایران برای مدال طلا تبریک میگن. کشمیری هم دیگه لازم نمیشه پرتابی انجام بده و با همون پرتاب قهرمان میشه.
این مدالهای طلا جلالعلی کشمیری رو با دو طلا، سه نقره و یک برنز به پرافتخارترین ایرانی تاریخ بازیهای آسیایی (مگه فیلابی نبود؟) تبدیل کرد. این عنوان هنوز هم برای ایشونه. این آقای کشمیری بعدها به اولین ایرانی تبدیل میشه که دیسک رو بیشتر از ۶۰ متر پرتاب کرده. رکورد کشمیری تا ۲۹ سال بعد هم رکورد ایران بود.
جلال کشمیری سال ۱۳۷۷ تو ۶۱ سالگی به خاطر بیماری قلبی از دنیا رفت. روحش شاد. کشمیری، مهمترین دلیل موفقیتش تو پرتاب رو مهاجرت از ایران میدونست. ورزشکاری که وقتی تو ایران تمرین میکرد چهل و چند متر پرتاب میکرد.، با تمرین خارج از ایران، حتی تونست از مرز شصت متر رد بشه. اینم اضافه کنم که کامی کشمیری، پسر جلال هم تبدیل به پرتاب کننده شد. در حد دو میدانی جوانان جهان هم به مقام دوم رسید اما شهرت خوبی نداره. سال 1992 مشخص شد ماده ممنوعه متانولون تو خونش پیدا شده و محروم شد. رین دلیل موفقیت آقا
تیمور غیاثی
حالا که دربارهی مرحوم جلال کشمیری صحبت شد، باید دربارهی تیمور غیاثی هم بگم. یادتون باشه لابهلای صحبت دربارهی پرچمداری اسکندر مسلمفیلابی تو بازیهای آسیایی تهران، گفتم یکی از دیگهای که میتونست پرچمدار بشه، تیمور غیاثی بود. این آقای غیاثی که دوست صمیمی جلال کشمیری هم بود، سال ۱۳۲۴ تو درگز خراسان به دنیا اومد.
غیاثی تو ۲۰ سالگی با رکورد دو متر و ۳ سانت رکورد پرش ارتفاع ایران رو زد و برای ۳۰ سال بعد از اون رکورددار پرش ارتفاع ایران باقی موند. تیمورعلی غیاثی هم مثل جلال کشمیری اولین بار تو بازیهای آسیایی ۱۹۶۶ شرکت کرد. اونجا با رکورد دو متر برنز گرفت. یه هندی با دو متر و ۵ و یه ژاپنی با دو متر و ۴ طلا و نقره گرفتن اون سال.
۴ سال بعد غیاثی تو یه اردوی اروپایی، میبینه که ورزشکارهای مدالآور المپیک روشی متفاوت از اون دارن برای پریدن از روی مانع. پرش ارتفاع رو حتما دیدید دیگه دورخیز میکنن بدون هیچ کمکی از روی یه مانع میپرن. روشهای مختلفی هست برای پریدنش مثل از پشت یا از جلو یا از بغل و غیره.
این تغییر روش، انقلابی تو زندگی ورزشی تیمور غیاثی میشه. همون سال تو بازیهای آسیایی ۱۹۷۰ بانکوک تو یه مسابقهی پرهیجان با رکورد دو متر و ۶ اولین طلای تاریخ این رشته رو میبره. تو اون مسابقه نمایندهی ژاپن هم رکورد دو متر و ۶ میزنه اما چون خطاهاش بیشتر بوده غیاثی قهرمان میشه.
غیاثی هم مثل دوستش کشمیری چهرهی جذابی داشت. گفتم که مطبوعات هم به خاطر استیل خوبش، هم به خاطر اخلاق و افتادگیش اونطور که خودشون نوشتن و همینطور به خاطر پشت کارش خیلی دوستش داشتن.
غیاثی بعد از اون مسابقات رفت آلمان به خرج فدراسیون. اونجا تو انستیتو ورزش ماینس شروع کرد به تمرینهای اصولیتر. دو سال اونجا بود و برای بازیهای آسیایی تهران برگشت ایران. جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۵۳، چند ساعت قبل از اینکه جلال کشمیری دو تا طلا بگیره، تیمور غیاثی یکی از پرهیجانترین رویدادهای اون مسابقات رو برگزار کرد. تو اون دوره، چین با یک پرندهی بسیار خوب به تهران اومده بود. یادتون هست دیگه گفتم تا قبل از این چین در سطح ایدهآل و جدی نبود تو بازیهای آسیایی.
ورزشکار چینی، نی چیچین بود که رکورد اون زمان باورنکردنی دو متر و ۲۹ سانت داشت که البته به طور غیررسمی ثبت شده بود و رکورد آسیا در نظر گرفته نمیشد. رکورد آسیا اون زمان پایینتر از این عدد بود..دقت کنید که غیاثی دورهی قبل با رکورد دو متر و ۶ قهرمان شد. البته این اقای چیچین اون زمان ۳۲ سالش شده بود. امکانات و شرایط اون زمان باعث میشد ورزشکارهای این رشته تو این سنین دیگه کم کم به روزهای آخر دوران حرفهایشون نزدیک بشن. این رکوردش مال زمان اوجش بود اما به هرحال.
بقیهی ورزشکارهای اون رشته، سطح پایینتری داشتن و رقابت برای طلا فقط بین این دو نفر بود. غیاثی تو مسابقهای که به دلایل فنی لنگهی سمت راست کفشش رو درآورده بود، با تسلط از مانع دو متر و ۲۱ گذشت و مدال طلا گرفت. امیدوارم عددها رو خوب دقت کنید. از ۱۹۷۰ با رکورد دو متر و ۶ سانت تا ۱۹۷۴ با رکورد دو متر و ۲۱.
این مدال طلا، سه رکورد رو هم به نام غیاثی ثبت کرد. رکورد رسمی آسیا که یک سانت ارتقا پیدا کرد، رکورد بازیهای آسیایی که ۱۳ سانت ارتقا پیدا کرد و رکورد ایران که سه سانت ارتقا پیدا کرد. این رکورد ایران ۱۹ سال به نام تیمور غیاثی بود. حسین شایان این رکورد رو یک سانتیمتر ارتقا داد. اگه میخواید بدونید کار غیاثی چقدر بزرگ بود باید بگم که رکورد حسین شایان هم ۱۸ سال پابرجا بود و سال ۲۰۱۱ امین حسینزاده شکستش. رکورد الان ایران که سه بار تکرار شده هم دو متر و ۲۵ سانته یعنی فقط ۴ سانت بیشتر از رکورد تیمور غیاثی.
اگر هم فکر میکنید رکورد غیاثی تو مقیاس ایران و آسیا فقط بالا بود باید بگم که اگر غیاثی همین مانع رو تو المپیکهای ۷۲ و ۷۶ ثبت میکرد به ترتیب برنز و نقره میگرد. تو اون دو المپیک شرکت کرد البته ولی تو ۷۲ رکورد دو متر و ۱۲ و تو المپیک بعدیش رکورد دو متر و ۱۰
فرامرز آصف
تیم دو و میدانی ایران تو بازیهای آسیایی تهران، یک چهرهی مشهور دیگه هم داشت. فرامرز آصف نخعی یا اونطور که همهمون میشناسیم، فرامرز آصف. بله همون فرامرز آصف. همین فرامرز آصف
فرامرز آصف که تو پرش طول و پرش سهگام فعالیت میکرد هم مثل تیمور غیاثی خیلی زود و تو ۲۲ سالگی رکورد ایران رو زد و رکورددار پرش سهگام شد. رکوردی که خیلی بیشتر از رکورد غیاثی که ۳۰ سال در اختیارش بود، در اختیار داشت.
قبل بازیهای آسیایی همونطور که گفتم چند نفر از دوومیدانی کارهای ایران منجمله تیمور غیاثی و فرامرز آصف رفتن آلمان برای تمرینهای علمی و دورههای بهتر. البته آصف از کمی قبلتر بورسیه گرفته بود و به آمریکا رفته بود. با این حال دورهای که تو شهر ماینز داشتن هم باعث بالا رفتن سطح آمادگیشون شد. پروفسور برونو ویشمان این دوره رو هماهنگ کرده بود. پروفسور ویشمان مدرس دو و میدانی تو دانشگاه یوهانس گوتنبرگ شهر ماینز آلمان بود که خدمت ارزندهای طی اون سالها به ورزش ایران کرد.
نقشش شبیه نقشی بود که دیتمار کرامر تو فوتبال ایران داشت. تو اپیزود حشمت مهاجرانی مفصل دربارهی این مربی آلمانی و نقش بزرگش تو پیشرفت فوتبال ایران صحبت کردم.
ویشمان مربی تیم دو و میدانی آلمان از المپیک 56 تا 72 بود. طی تک تک این دورهها یکی از ارکان اصلی مربیگری تیم بود. حتی یک دوره کوتاهی مربی موقت تیم فوتبال ماینز هم بود. معروفه که تا سنین بسیار بالا هم مثل یک ورزشکار حرفهای تمرین میکرد و تا شصت و چند سالگی، مثل جوانترها پشتک و وارو میزد. عکسهاش هم هست، میذاریم تو کانال و اینستاگرام. یک چیزی هم ازش به یادگار مونده که هر بار صحبت از این استاد میشه، بهش اشاره میشه:
بعد از شرکت تو کلاسهای این استاد آلمانی رکوردهای آصف هم به شکل چشمگیری بالا رفتن. آصف که رکورد ایران رو با ۱۵ متر و ۴۹، سه سانت ارتقا داده بود، یک سال بعد و تو سال ۵۲ تو آلمان به رکورد ۱۵ متر و ۶۵ رسید.
سال ۵۳ و در آستانهی بازیهای آسیایی آصف به اولین ایرانی تاریخ تبدیل شد که تو پرش سه گام از ۱۶ متر عبور کرده. رکورد ۱۶ متر و ۸ سانت آصف به نوشتهی روزنامههای وقت، در حد رکوردهای خوب اروپا بوده اون موقع. البته رکورد جهانی اون زمان حدود 17.44 بود و حالا به 18.20 . یعنی کمی پیاز داغشو زیاد کرده بودن.
حالا به هرحال
آصف تو بازیهای آسیایی تهران نتونست این رکورد رو تکرار کنه و در نهایت با ۱۵ متر و ۹۷ به مدال برنز رسید. البته اگر رکورد شخصیش رو تکرار میکرد هم مقام بهتری نمیگرفت چون نمایندهی هند با ۱۶ متر و ۲۵ و نمایندهی ژاپن با ۱۶ متر و ۴۵ نقره و طلا گرفتن.
البته اینطوری هم نیست که رکوردش رکورد معمولی بوده باشهها. این ۱۵ متر و ۹۷ برای ۳۱ سال رکورد ایران بود و در نهایت علیرضا حبیبی تونست ۱۵ سانت ارتقاش بده.
آصف تو پرش طول هم با رکورد ۷ متر و ۴۸ به مقام پنجم رسید. تو اون رشته نمایندهی هند با ۸ متر و ۷ سانت طلا گرفت، نمایندهی ژاپن با ۷ متر و ۷۷ دوم شد و یه نمایندهی دیگه هند با 7متر و ۵۸ برنز گرفت.
آصف بعد از این مسابقهها هم به کارش تو پرش ادامه داد اما تمرکز بیش از حد فدراسیون روی تیمور غیاثی و نبود مسابقه و تمرین درست حسابی کم کم از ورزش دورش کرد.
خودش تو یه مصاحبه اینطور گفته:
یک روز به دفتر حجت کاشانی، رییس وقت تربیت بدنی زمان شاه، رفتم. یک نفر قبل من آنجا بود و گفت قربان این دو میلیون تومان اضافه آمده! با عصبانیت به او گفت گوساله مگه من نگفتم این پول باید خرج شود؟! برو و فردا صبح بیا و بگو پول خرج شده! سپس نگاهی به من انداخت و گفت اینجا چی کار داری؟! گفتم هیچی، من قهرمان دو ایران هستم و از آمریکا اومدم…گفت بسیار خوب، کار خود را انجام دادی، برو به کارت برس! این بود داستان من و فدراسیون و سازمان تربیت بدنی زمان شاه! کلا این جناب کاشانی، استاد شکستن دل قهرمانها بوده. چیزهای بدی ازش به یادگار مونده.
آصف که یک سال قبل از این بازیها رفته بود آمریکا برای تحصیل، فقط برای همین مسابقات برگشت و آمریکا موندگار شد. یادتون باشه گفتم جلال کشمیری تو آمریکا یه کانالی زده بود و چندتا ورزشکارهای دو و میدانی رو برده بود اونجا که درس بخونن. براشون بورسیه گرفته بود از دانشگاههای اونجا. آصف یکی از اون ورزشکارها بود. بعد از انقلاب هم دانشجوهایی که آمریکا تحصیل میکردن به دلیل حرف و حدیثهایی که پشتشون بود که مثلا پول مملکت رو بردن ینگه دنیا خرج کردن و از این حرفها، ترسیدن برگردن و در نهایت آصف شد خوانندهای که امروز میشناسیم.
درخشش شمشیربازی
رشتهی ورزشی دیگهای که خوبه دربارهی اتفاقاتش تو بازیهای آسیایی تهران صحبت کنیم، شمشیربازیه. برای اینکه اتفاقهای این رشته رو خوب درک کنیم، باید تاریخچهی شمشیربازی در آسیا رو بدونیم.
شمشیربازی به صورت سازمانیافته، در آسیا عمر خیلی زیادی نداره. حداقل در مقایسه با رشتههای تیمی یا مثلا تنیس عمر زیادی نداره. در جریان بازیهای المپیک ۱۹۷۲ مونیخ، تیمسار هوشمند الماسی رییس فدراسیون شمشیربازی ایران به کنگرهی فدراسیون جهانی پیشنهاد داد که کنفدراسیون آسیایی این رشته رو راه بندازن. تا قبل از اون چند کشور که مهمترینهاش ایران، ژاپن، اسراییل، چین و کره جنوبی بودن، فدراسیون داشتن اما آسیا سازماندهی نداشت. فدراسیون ایران اتفاقا فدراسیون قدیمی به حساب میاد و سال ۱۳۲۸ تاسیس شده. اون زمان مسابقات پراکندهای برگزار میشد تو آسیا اما خبری از مسابقات متمرکز و قهرمانی تو هیچ ردهای نبود.
پیشنهاد آقای الماسی که خودش شمشیربازی برجستهای بود و سال ۱۹۶۴ تو المپیک هم شرکت کرده بود، پذیرفته شد. خود الماسی هم شد رییس کنفدراسیون شمشیربازی آسیا. یک سال بعد از تاسیس این کنفدراسیون، اولین دورهی مسابقات قهرمانی آسیا تو تهران برگزار شد.
هوشمند الماسی که سال ۹۵ از دنیا رفت، رابطهی خوبی با فدراسیون جهانی و فدراسیونهای صاحب شمشیربازی دنیا مثل ایتالیا داشت. همین رابطهی خوب کمک کرد امکانات و تجهیزات خوبی هم به ایران بیاره. گفتم شمشیربازی تو ایران اون زمان قدمت حدود ۳۰ سال داشت و در سطح قابل قبولی بود.
یک سال بعد از اولین دورهی مسابقات قهرمانی آسیا، هوشمند الماسی تیمسار حجت رو راضی کرد که برای ورود شمشیربازی به بازیهای آسیایی لابی کنه. دلیل این اصرار هم خب مشخص بود. ایران امید زیادی به کسب مدال داشت.
تیمسار حجت و کمیتهی برگزاری موفق شدن شمشیربازی رو که تازه یک سال از عمر سازمان متمرکزش تو آسیا میگذشت به لیست بازیهای آسیایی اضافه کنن. آها اینم بگم که دفتر مرکزی این کنفدراسیون هم تو ایران بود.
رقابتهای شمشیربازی تو بازیهای آسیایی تهران، اولین حضور شمشیربازی آسیا تو یه رقابت مهم بود. ایران تو این رقابتها تو بخشهای انفرادی مردان و زنان طلا نگرفت اما از چهار طلای تیمی تو بخش زنان و مردان، سه تاش رو به دست آورد.
تمام مدالهای این رشته تو هر دو بخش زنان و مردان هم بین ژاپن، ایران، کره، جنوبی، چین و اسراییل تقسیم شد. تیمی به جز ایران و ژاپن طلا نگرفت. چین دو برنز و اسراییل یک برنز گرفتن.
تو کاروان ایران پیروز آدمیت با یک نقرهی اپهی انفرادی و یک طلای اپهی تیمی، عبدالحمید فتحی با نقرهی انفرادی و طلای تیمی سابر و مهوش شفائی با یه نقرهی انفرادی و یک طلای تیمی فلوره بهترین عملکردها رو داشتن. این خانم شفائی تو اون مسابقات قهرمانی آسیا که گفتم یک سال قبل از بازیهای آسیایی برگزار شد به اولین قهرمان مسابقات آسیایی این رشته تبدیل شد. اون زمان فقط ۱۷ سالش بود و مدالهای بازیهای آسیایی رو هم تو ۱۸ سالگی برد.
برادر بزرگتر مهوش شفائی یعنی منوچهر شفائی هم شمشیربازی برجستهای بود. تو بازیهای آسیایی تهران عضو تیم ملی سابر بود که طلا گرفتن. برنز سابر رو هم به دست آورد. منوچهر شفائی هم از جمله ورزشکارهای برجستهی ایران بود که بعدها وارد دنیای سیاست شد.
اواخر دههی ۱۳۵۰ از ایران به آلمان مهاجرت کرد. سال دو هزار یعنی ۱۳۷۸ تو همون آلمان کانونی تاسیس کرد به نام کانون دفاع از حقوق بشر در ایران. تا امروز خودش رییس این سازمان بوده. تو منشور این کانون که مشخصه رابطهش با جمهوری اسلامی چطوریه، هدف از تشکیل اینطور بیان شده:
ما دست شما آزادی خواهان و فعالان حقوق بشر را به گرمی فشرده و از شما دعوت می نماییم که با پیوستن به این کانون، در افشا موارد نقض حقوق بشر در ایران که به طور مستمر و برنامه ریزی شده توسط جمهوری اسلامی ایران انجام می شود در کنار هم متمرکز و تا جاری شدن اعلامیه جهانی حقوق بشر در ایران همراه و همگام هم باشیم.
خلاصه
درخشش شمشیربازی ایران به سرعت خاموش شد. ۴ سال بعد از اون ایران که درگیر انقلاب بود تو بازیهای آسیایی شرکت نکرد. بعد از انقلاب هم شمشیربازی برای یک دهه به لیست ورزشهای ممنوع وارد شد.
خروج ایران از بازیهای آسیایی، شمشیربازی رو به انحصار کشورهای شرق آسیا درآورد. شمشیربازهای ایران تا بازیهای آسیایی ۹۸ بانکوک تایلند به بازیهای آسیایی برنگشتن. اون سال تیم سابر مردان ایران مدال برنز بازیهای آسیایی رو گرفت و طلسم ۲۴ ساله بیمدالیش رو شکست.
در جریان مسابقات شمشیربازی بازیهای آسیایی تهران یه اتفاق خیلی عجیب هم افتاد که ممکن بود کل میزبانی ایران رو تحت تاثیر قرار بده. در جریان فینال سابر مردان نوک شمشیر عبدالحمید فتحی در اثر برخورد با تجهیزات آتسوشی آکیهو شکست و شمشیر شکسته وارد شکم نمایندهی ژاپن شد. اونطور که کیهان ورزشی مینویسه، زیر کبد این ورزشکار ۴ سانت پاره میشه.
تیم پزشکی حاضر تو سالن هرطوری بود اوضاع رو جمع و جور کردن. مسابقه هم به همین دلیل نیمهکاره موند. چون نمایندهی ژاپن پیش بود، مدال طلا رو برد. مشخصا قانونی دربارهی همچین وضعیتی نبود اون موقع. هرچی نگاه کردم در تاریخ مسابقات سطح بالای دنیا و آسیا، اتفاقی شبیه این پیدا نکردم.
واترپلو و اتهام تبانی
پر حرف و حدیثترین رویداد بازیهای آسیایی تهران، مسابقات واترپلو بود. واترپلوی بازیهای آسیایی، در قرق ژاپن بود. قرق که میگم یعنی اینکه از ۶ دورهی قبل از اون ژاپن چهار طلای متوالی منتهی به بازیهای تهران رو برده بود.
تو اولین دورهی بازیهای آسیایی فقط هند و سنگاپور شرکت کردن و طلا به هند رسید. از دورهی دوم تعداد تیمها زیاد شد و ۶ تیم شرکت کردن. ژاپن هم اولین بار این دوره اومد و در نهایت نقره گرفت. طلا به سنگاپور رسید.
تیم ایران اولین بار تو بازیهای آسیایی ۱۹۷۰ وارد این مسابقات شد. تو اون دوره ایران با یک شکست جلوی ژاپن و یک مساوی جلوی مالزی تو گروهش دوم شد و رفت تو چهارتا. اونجا اول به هند و بعد تو بازی برای مدال برنز یک – هیچ به اندونزی باخت و چهارم شد.
اینم باید حتما بگم که ورزشهای آبی تو ایران سابقهی زیادی دارن. اولین بار سال ۱۳۱۸ کمیتهای تشکیل شد برای سازماندهی شنا. سال ۱۳۲۵ این کمیته شد فدراسیون و شیرجه و واترپلو هم به رشتههای زیر مجموعهش اضافه شدن.
تو مسابقات ۱۹۷۴ ایران برای دومین بار به بازیهای آسیایی اومد. این دوره، یکی از شلوغترین دورههای بازیهای آسیایی تا اون زمان بود. هفت تیم ایران، چین، ژاپن، کره شمالی، سنگاپور، هند و کویت تو این بازیها بودن.
تیم ملی واترپلوی چین هرچند تا اون روز تو هیچ تورنمنت مهمی شرکت نکرده بود اما تیم قدرتمندی بود. در واقع همه میدونستن که چین، ژاپن و ایران روی سکو میرن. دلیلش، هم ضعف تیمهای دیگه بود هم قدرت این سه تیم.
اون دوره از مسابقات برخلاف دورهی قبلش تو دو گروه انجام نشد. مسابقات ۱۹۷۰ هم با هفت تیم برگزار شد و تیمهای برتر دو گروه اومدن برای مدال مسابقه دادن. تو مسابقات تهران، همه رفتن تو یه گروه. مثل لیگ همهی تیمها باهم مسابقه دادن. جدول ردهبندی این لیگ، جدول نهایی بود.
تو اپیزود هفت اوتسایدرز گفتیم قهرمانی واترپلوی ایران تو بازیهای آسیایی تهران اولین و تا امروز آخرین طلای مهم ایران تو این رشته بود. تو این اپیزود شایعهی تبانی ایران و چین برای رسیدن طلا به ایران به پاس تلاشهاش برای بازگشت چین به مسابقات رو هم بررسی کردیم. #OutsidersPodcast pic.twitter.com/Da7OcGrdgj
— Outsiders Podcast (@outsidersradio) November 20, 2020
نتایج خیلی جالبی تو اون مسابقات رقم خورد. ایران، ژاپن و چین پیروزیای مقابل هم ثبت نکردن. ایران با ژاپن ۶-۶، و با چین ۵-۵ مساوی کرد. چین و ژاپن هم ۴-۴ مساوی کردن. هر سه تیم هم بقیهی بازیهاشون رو بردن و با ۴ برد و دو دو مساوی، ۱۰ امتیازی شدن. جنس مدالهای این رشته رو تفاضل گل مشخص کرد. ایران به لطف پیروزی ۳۲ – یک مقابل کویت،۱۸ -۶ مقابل هند، ۹-۵ مقابل کره شمالی و ۹-۱ مقابل سنگاپور تو آخرین بازی بهترین تفاضل گل رو داشت و روی سکوی اول قرار گرفت. چین با ۸ و ژاپن با ۱۴ تفاضل کمتر نسبت به ایران نقره و برنز گرفتن.
بعدها شایعه شد که چین به پاس تلاش ایران برای حضورش تو مسابقات، با ایران تبانی کرده و باعث شده تنها طلای ایران تو تاریخ واترپلوی آسیا ثبت بشه. طبیعیه که ثابت کردن همچین تبانی اونم مسابقاتی که چند دهه پیش برگزار شده و خیلی از آدمهای درگیرش دیگه زنده نیستن ممکن نیست.
باتوجه به اینکه ایران طلا رو با تفاضل به دست آورده اما، میشه گفت این شایعه جدی نیست. مثلا باید بدونیم که ژاپن تو آخرین بازیش ۱۴-۲ هند رو شکست داد و چین هم تو آخرین بازیش ۲۵-۴ کویت رو برد. البته که ایران آخرین بازی مسابقات رو برگزار کرد . بله، بازیهای روز آخر همزمان برگزار نشد. چنین امکانی هم با توجه به وجود تنها یک استخر برای بازی واترپلو ممکن نبود. هر روز سه بازی انجام میشد. مثلا ژاپن یک روز قبل از ایران و چین 7 ساعت و سی دقیقه قبل از ایران بازی آخرشون شروع شد.
این رو میشه یه مزیت برای ایران در نظر گرفت. اینکه میدونستن چندتا گل برای طلا نیاز دارن اما این مزیت خیلی بزرگی نیست. در واقع میشه گفت اینطوری گفت که ایران اگر مثلا ۱۰ تا تفاضل لازم داشت هم میدونست بگیره.
واترپلوی ایران بعد از اون برای ۴۴ سال دیگه مقامی بهتر از چهارمی تو بازیهای آسیایی کسب نکرد. این طلسم در نهایت تو بازیهای آسیایی ۲۰۱۸ با کسب مدال برنز شکسته شد.
درخشش وزنهبرداری
از رشتههای پر اتفاق و پر مدال برای ایران تو بازیهای آسیایی تهران باید به وزنهبرداری هم اشاره کنیم. مثل خیلی از رشتههای دیگه بیشتر مدالهای این رشته رو هم ایران و ژاپن گرفتن. دقیقتر بخوام بگم از ۲۷ طلایی که تو این رشته توزیع شد، ۱۰ طلا ایران و ۱۰ طلا ژاپن بردن و ۷ طلای دیگه سهم چهار کشور کره جنوبی، کره شمالی، چین و برمه شد.
تو این مسابقات اسراییل، عراق و پاکستان هم مدال گرفتن و تو جدول توزیع مدالها بودن.
در نهایت تو وزنهبرداری ایران عملکرد بهتری نسبت به ژاپن داشت. به جز ۱۰ طلا، ایران ۱۱ نقره و ۳ برنز هم برد و در مجموع صاحب ۲۴ مدال شد. ژاپن به جز طلا یک نقره و ۶ برنز گرفت.
تو تیم وزنهبرداری ایران چهرههای جالب و مهم زیادی بودن. مهمترینشون کسی نبود جز محمد نصیری که تو بخش پرچمداری کاروان ایران مفصل دربارهش صحبت کردم. نصیری تو پشهوزن یا همون ۵۲ کیلو طلای یک ضرب، نقرهی دو ضرب و طلای مجموع رو به دست آورد.
این دوره از مسابقات، هر حرکت یک مدال جداگانه داشت. در واقع تنها دورهی تاریخ بود که اینطوری بود. بعد از اون تا همین امروز، وزنهبرداری بازیهای آسیایی هم مثل المپیک تو هر دسته فقط یک مدال داره که اونم مدال مجموع حرکاته. دلیل اینکه اون دوره اینطوری بود هم نفوذ ایران تو فدراسیون وزنهبرداری آسیا و مدیریت کمیتهی مسابقات بازیهای آسیایی بود.
نصرالله دهنوی وزنهبردار مهم دیگهی ایران تو اون مسابقات بود. صاحب طلای دستهی میانوزن بازیهای آسیایی و طلای قهرمانی آسیای ۱۹۷۱. دهنوی سال ۱۹۷۰ هم برنز مسابقات جهانی رو به دست آورد.
دهنوی تو بازیهای آسیایی تهران سه تا مدال نقره گفت. کسی که هر سه طلا رو گرفت، وون شینهی از کره جنوبی بود که رقیب اصلی دهنوی بود. دورهی قبل شینهی نقرهی بازیهای آسیایی رو گرفت.
اینجا باید حتما دربارهی علی والی یکی از جالبترین و ناشناختهترین ورزشکارهای کاروان ایران تو اون مسابقات هم بگیم. یکی از اون اوتسایدرهای ورزش ایران .
علی والی
علی والی تو میانوزن که میشه ۹۰ کیلو مسابقه میداد و بسیار وزنهبردار برجسته و با استعدادی بود. سال ۱۹۷۱ طلای قهرمانی آسیا رو تصاحب کرد اما سال ۱۹۷۴ به دلیل حضور نمایندهی عجیب و غریب ژاپن کسی روی مدال طلای والی حساب نمیکرد. چرا میگم عجیب و غریب؟ ماسوشی اوچی کارش رو از دستهی ۷۵ کیلو شروع کرد. اونجا یه برنز و نقره تو المپیکهای ۶۴ و ۶۸ گرفت. دقیقا همین مدالها رو تو جهانی ۶۴ و ۶۸ هم تکرار کرد. اون سالها طلای این دسته به نام ویکتور کورنتسف از شوروی بود که تو همون مقطع چهار ساله ۱۸ بار رکورد جهان رو شکست.
این آقای اوچی بعد که یکم چاقشد اومد یه وزن بالاتر و سال ۶۹ طلای جهانی ۸۲ کیلو رو گرفت. البته اینم بگم که قد کوتاهی داشت، 165 سانتی متر بود. یک سال بعد از اون هم طلای بازیهای آسیایی رو برد. در واقع اوچی زمانی که وارد بازیهای آسیایی تهران شد قهرمان دو دورهی قبل بازیهای آسیایی، رکورددار آسیا و قهرمان جهان بود. وزنش هم باز اومده بود بالا و به وزن والی رسیده بود.
رقابتهای دستهی میانوزن وزنهبرداری بازیهای آسیایی تهران خیلی سریع برگزار شد. دلیلش این بود که رقابت چندانی وجود نداشت. ماسوشی اوچی که تخصصش یک ضرب بود، تو اولین حرکت ۱۵۲.۵ رو بالای سر برد. ۱۷ کیلو و ۵۰۰ گرم رکورد آسیا رو تو این وزن ارتقا داد. علی والی هم ۱۴۲.۵ رو زد و نقره گرفت.
تو حرکات دو ضرب وضعیت والی بهتر بود. ۱۸۵ کیلو زد و طلا گرفت. اوچی ۵ کیلو کمتر زد و دوم شد. طلای مجموع هم به اوچی رسید. جدول مدالهای این دسته فقط چند روز اینطوری موند. ۶ روز بعد از مراسم اهدای مدال این وزن، فدراسیون جهانی وزنهبرداری اعلام کرد نتیجهی آزمایش دوپینگ اوچی مثبت بوده. در نتیجه نقرهی یک ضرب، طلای دو ضرب و طلای مجموع به علی والی از ایران رسید.
آقای والی که سیبیلهای خیلی مشتی داشت و از ظاهرش هم میشد فهمید وزنهبرداره، بعدا تو یه مسابقهی دو جانبه بین تیم ارتش ایران و ارتش شوروی رکورد ۱۹۵ رو هم زد. این رکورد برای مدتها رکورد آسیا بود. اساسا علی والی اولین آسیایی این وزن به حساب میاد که تونسته وزنهی بالای ۱۹۰ کیلو بزنه.
علی والی از جملهی ارتشیهایی بود که در جریان انقلاب، با نیروهای انقلابی به اصطلاح بیعت کرد؛ باهاشون دست همکاری داد. تو ارتش هم موند و تا زمان جنگ تحمیلی عراق به ایران صاحب درجهی ستوان یکم هم رسید.
والی روز ۲۲ مهر ۱۳۵۹ در حالی که فقط ۲۲ روز از شروع جنگ گذشته بود تو خرمشهر اسیر شد. این اسارت تا سال ۱۳۶۹ یعنی دو سال بعد از پایان جنگ و به مدت ۱۰ سال طول کشید. علی والی بعد از آزادی به درجهی سرتیپی ترفیع گرفت. احتمالا به والی هم تو قسمتی جدا بپردازیم. این اسارت ده ساله داستانها داشته.
بوکس و بیتوجهی به اسطورهها
اینجا، میخوام دربارهی رشتهای صحبت کنم که بسیار بسیار مغفول مونده. رشتهی بوکس که برای سالهای طولانی در ایران ممنوع بود و همین حالا هم بعد از چند سال رفع ممنوعیت، خبری به جز شکست تو دور اول یا دوم تورنمنتهای بینالمللی ازش نمیشنویم.
بوکس در ایران همیشه اینطور نبود. مثلا تو دههی ۵۰ خورشیدی یعنی مقطعی که داریم دربارهی صحبت میکنیم، بوکس ایران در اوج بود. اون زمان کره جنوبی هم مثل الان قدرتمند بود و در واقع جنگ اصلی اغلب بین نمایندههای ایران و کره جنوبی بود.
تو مسابقات بوکس بازیهای آسیایی هم در روی همین پاشنه چرخید. از مجموع ۱۱ طلایی که توزیع شد، ۸ تاش روی ایران و کره بردن که سهم کره ۵ و سهم ایران سه تا بود. ایران در نهایت با دو برنز، ۵ نقره و ۱۰ مدال بیشتر از کره جنوبی مدال گرفت اما کیفیت مدالهای کره با ۵ طلا و دو نقره بهتر بود.
مهمترین چهرهی مشتزنی ایران تو اون دوره و احتمالا در تمام تاریخ ماسیس هاماباروسیان بود. هاماباروسیان یا اونطور که دوستاش و رسانههای وقت صداش میکردن، کاپیتان ماسیس سال ۱۳۳۰ متولد شد.
کارنامهی ورزشی کاپیتان ماسیس که تو دستهی ۸۱ کیلوگرم مشت میزد در تاریخ این ورزش ایران کمسابقهست. تو مسابقات قهرمانی آسیای ۷۳ و ۸۰ برنز گرفت و سال ۷۷ دوم شد. دو تا طلا و یه نقره تو مسابقههای بینالمللی معتبر هم گرفت. مهمترین مدالش اما بدون شک طلایی بود که سال ۱۳۵۳ تو بازیهای آسیایی تهران گرفت. هاماباروسیان تو این مسابقات نمایندههای قدرتمند پاکستان و هند رو شکست داد که امیدهای زیادی به طلا داشتن.
ماسیس کمی بعد از انقلاب به استرالیا مهاجرت کرد و الان هم اونجا زندگی میکنه.
کمتر از ۲۴ ساعت بعد از کاپیتان تیم ملی، عبدالرضا انداوه مشتزن خوزستانی تو یه دسته بالاتر یعنی سنگینوزن با شکست نمایندههای پاکستان و هند طلا گرفت.
تو اون دوره، شریف دلارام تو میانوزن، اولین طلای تاریخ بوکس ایران تو بازیهای آسیایی رو به دست آورد. این آقای دلارام با این طلا، صاحب اولین طلای یک شیرازی تو تاریخ بازیهای آسیایی هم شد.
اینجا باید حتما دربارهی جبار فعلی هم صحبت کنیم. این آقای فعلی که تو بازیهای آسیایی تهران نایب قهرمان وزن ۵۷ کیلو شد، کارنامهی بسیار پرباری داره. قهرمانی ارتشهای جهان، قهرمانی آسیا، و ۶ مدال مختلف تو تورنمنتهای بینالمللی معتبر کارنامهی فعلی رو ساخت.
همونطور که گفتم، بوکس با انقلاب برای مدتها تعطیل و ممنوع شد.
دوچرخهسواری و کمک جاده چالوس!
میدونم منتظرید دربارهی فوتبال بازیهای آسیایی صحبت کنیم اما اجازه بدید قبل از اینکه سراغ فوتبال بریم، دربارهی یکی دیگه از رشتههای پرمدال ایران تو اون بازیها صحبت کنیم.
دوچرخهسواری ایران تو اون دوره، نمایش فوقالعادهای داشت. البته اینجا هم مثل خیلی از رشتههای دیگه ژاپن حرف اول رو میزد اما ایران هم سهم خوبی گرفت از مدالها. ۶ طلای توزیع شده تو این رشته به ایران و ژاپن رسید که سهم شرقیها ۴ و سهم غربیها ۲ تا بود.
دوچرخهسواری تو اون دوره رشتهی خلوتی بود. به جز ایران و ژاپن، کره جنوبی، چین و مغولستان حضور داشتن. چین و مغولستان یکی یه برنز گرفتن. کره جنوبی هم دو تا نقره و دو تا برنز. از جمله چیزهایی که ساخته شده بود برای مسابقات، پیست دوچرخه سواری و موتورسیکلت رانی طبق ا ستانداردهای اون زمان با گنجایش چهار هزار نفری بود.
مسابقات جاده، تو جاده چالوس برگزار شد. ارتفاع محل برگزاری مسابقه و آب و هوا به ایران کمک کرد تو این بخش حرف اول رو بزنه. حسن آریانفر، غلامحسین کوهی و بهروز رهبر سه مدال بخش جاده رو بردن. تو تایم تریل تیمی هم تیم ایران طلا گرفت. سه مدالآور انفرادی و اسماعیل زینلی تیم ایران رو تشکیل میدادن.
این دوره از بازیهای آسیایی، با اختلاف زیادی بهترین دورهی دوچرخهسواری ایران تو همهی مسابقات بینالمللی سطح بالا بود.
فوتبال و درخشش همیشگی
شکی نیست که مهمترین رویداد اون دوره از مسابقات، مسابقات فوتبال بود. فوتبال تو این مسابقات تا ۱۹۹۸ مسابقات بسیار جدی و مهمی بود. تا اون دوره کشورها با تیمهای اصلیشون به بازیهای آسیایی میرفتن. از اون سال کمیتهی بینالمللی المپیک قانون گذاشت که تیمهای فوتبال حاضر تو المپیک و المپیکهای قارهای دیگه نمیتونن بزرگسال باشن و باید زیر ۲۳ سال باشن. بعدا ۳ تا بازیکن آزاد هم اضافه شد به قانون.
قبل از این تو اپیزودهای یک و پنج دربارهی این مسابقات صحبت کردیم. اگر اون دو اپیزود رو گوش کرده باشید میدونید که فوتبال ایران تو اون دوره، با اختلاف زیادی بهترین تیم قاره بود.
تیم ایران در حالی وارد بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ شد که تو سالهای ۱۹۶۸ و ۱۹۷۲ دو بار متوالی قهرمان جام ملتها شده بود. قهرمانیهای تو اون مسابقات بدون شکست و تساوی و تفاضل گل ۱۷ در مجموع دو مسابقات به دست اومده بود.
ایران تو دورهی قبلی بازیهای آسیایی با اینکه تیم خیلی خوبی داشت و فقط دو سال از اولین قهرمانیش تو جام ملتها گذشته بود، توفیقی نداشت. داستان اون تورنمنت خودش یه اپیزود جداست. همینقدر خلاصه براتون بگم که ایگور نتو یکی از ستارههای مهم شوروی تو دههی ۶۰ که دوران طلاییشون بود ۵ سال بعد از خداحافظی از فوتبال سرمربی ایران شد.
این آقای نتو تیم خوبی هم به مسابقات ۱۹۷۰ برد که ستارههای زیادی مثل ابراهیم آشتیانی، پرویز قلیچخانی، اصغر شرفی، همایون بهزادی و چند نفر دیگه داشت. قبل از شروع بازیهای مرحلهی گروهی چند نفر از بازیکنهای ایران با غذای هتل مسموم میشن و ایران اول با اندونزی دو – دو میکنه و بعد فرداش یک – هیچ به کره میبازه، تو گروه سه تیمی سوم میشه و برمیگرده ایران.
عرض میکردم
تیم ایران در آستانهی بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ تیم قدرتمندی بود اما این باعث نمیشد که برنامههای آمادهسازیش رو جدی نگیره. چند ماه قبل از شروع بازیها تو ایران مسابقاتی برگزار شد با نام «جام ایران». این مسابقات که ۴۰ روز قبل از اولین بازی ایران تو بازیهای آسیایی شروع شد، با حضور چند تیم از آفریقا و اروپای شرقی برگزار شد. تیمها رو هم فرانک اوفارل سرمربی تیم ملی ایران انتخاب کرده بود که آدم بسیار مهمی بود و مفصل دربارهش تو اپیزود پنج صبحت کردم.
تو اون جام ایران، تیم ملی به دو گروه الف و ب تقسیم شد تا همه فرصت بازی داشته باشن. بازی دوستانه با گالاتاسرای ترکیه و یک تیم از مجارستان و برگزاری اردو تو انزلی، برنامههای دیگهی ایران برای آمادهسازی بودن.
تو جریان این تدارکات آرنج دست خدابیامرز ناصر حجازی شکست و مجبور شد دستش رو گچ بگیره و مرحلهی اول گروهی بازیهای آسیایی رو از دست داد.
منصور رشیدی و بهرام مودت دو دروازهبان دیگهی ایران تو اون مسابقات هم مصدومیتهایی داشتن اما در نهایت تونستن بازی کنن.
ایران بدون ناصر حجازی تو مرحلهی گروهی، با سه برد از سه بازی، ۱۵ گل زده و یک گل خورده بالاتر از برمه، پاکستان و بحرین رفت مرحلهی بعد. بله پاکستان و بحرین تیمهای ضعیفی بودن ولی برمه جزو قدرتهای آسیا بود و تنها گل خوردهی ایران رو هم ثبت کرد. دو – یک باختن.
تو مرحلهی دوم گروهی ایران باز هم با سه برد از سه بازی جلوی مالزی، عراق و کرهجنوبی با چهار گل زده و بدون گل خورده به فینال مسابقات صعود کرد. حریف ایران تو فینال اسرائیل بود.
اسرائیل اون زمان تنها تیمی بود در آسیا که میتونست ادعای رقابت با ایران رو داشته باشه. قهرمان سابق آسیا فینال جام ملتهای ۱۹۶۸ رو تو تهران به ایران باخته بود و ۶ سال بعد برای انتقام از اون بازی تو استادیوم تازه سیس آریامهر به زمین میرفت.
اسرائیل قبل از ظهور ایران، قدرت اول آسیا بود. اونا تا قبل از شکست جلوی ایران تو فینال ۱۹۶۸، دو بار نایب قهرمان و یک بار قهرمان جام ملتها شده بودن. در واقع اسراییل تو چهار دورهی اول جام ملتهای آسیا همیشه یک پای فینال بود.
اونا تو جام جهانی ۱۹۷۰ هم تک سهمیهی آسیا رو گرفتن. نتایجشون تو مسابقات مکزیک بد هم نبود. تو گروه خیلی سختی بودن اما تونستن از سوئد و ایتالیا مساوی بگیرن. ایتالیا اون سال تا فینال رقت و مغلوب برزیل شد.
از بعد این مسابقات اما اوضاع اسراییل دیگه مثل قبل نشد. تو مقدماتی المپیک ۷۲ به تایلند باختن و حذف شدن. دو سال بعدش هم تو مقدماتی جام جهانی ۷۴ به کره جنوبی باختن و کنار رفتن.
خلاصه که بازیهای آسیایی تهران، جایی بود که ایران به عنوان قدرت اول آسیا مقابل اسراییل قدرت اول سابق آسیا قرار میگرفت که برای اعادهی قدرت اومده بود.
یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۵۳، ایران تو فینال بازیهای آسیایی و تو یکی از مهمترین بازیهای تاریخش تا امروز جلوی اسرائیل به زمین رفت. کاپیتان پرویز قلیچخانی، علی پروین، علی جباری، جعفر کاشانی، خدابیامرز غلامحسین مظلومی، حسن روشن و کارو حقوردیان از جمله ستارههای مهمی بودن که برای ایران تو اون مسابقه بازی کردن.
گل به خودی ایژاک شام مدافع اسرائیل تو دقیقهی ۲۹، تنها گل اون بازی بود. کاپیتان پرویز قلیچخانی بعد از بازی جام قهرمانی رو از تیمسار حجت تحویل گرفت. کاپیتانی که همون زمان به دلیل عقاید چپی و فعالیتهای سیاسیش به شدت مغضوب دربار و شخص شاه بود.
یادتون باشه سر داستان پرچمدار کاروان نشدن قلیچخانی گفتم که اوضاع اینقدر بین کاپیتان تیم ملی و درباره شکرآب بود که از دفتر شاه دستور دادن تصویر قلیچ تو مستند بازیها و عکسهای قهرمانی نباشه. میگن یکی از دلایلی که تیمسار حجت جام قهرمانی فوتبال رو داد و مثلا شاپور غلامرضا نیومد هم همین اختلافهای عمیق بود.
اختتامیهی بازیها
۲۵ شهریور ۱۳۵۳، ۱۵ روز بعد از مراسم افتتاحیه، مراسم اختتامیهی بازیهای آسیایی تهران تو استادیوم آریامهر برگزار شد. ژاپن با ۷۵ طلا، ۴۹ نقره و ۵۱ برنز بهترین کاروان مسابقات بود. ایران با ۳۶ طلا، ۲۸ نقره و ۱۷ برنز دوم شد و چین در بازگشت به سطح بینالمللی با ۳۳ طلا، ۴۶ نقره و ۲۷ برنز سوم شد.
میزبانی دورهی بعد مسابقات به سنگاپور رسیده بود اما این کشور به دلیل مشکلات مالی انصراف داد. میزبانی بعد از اون به پاکستان رسید اما این کشور که درگیریهای زیادی با هند داشت هم انصراف داد. در نهایت میزبانی دورهی بعد این بازیها به بانکوک تایلند رسید که اون آمادهی گرفتن میزبانی بود. تایلندنیها سالهای ۶۶ و ۷۰ هم بازیهای آسیایی رو برگزار کردن. در واقع حدفاصل سالهای ۶۶ تا ۷۸، به جز یک دوره، تایلند همیشه میزبان مسابقات بود.
salam, kheili podcaste fogholade va jame’ee darid va khaste nabashid. khastam bedoonam emkanesh hast ke liste manabe’e episod e 7 ro dashte basham?baraye yek kare tahghighati lazem daram.
mamnoon misham azatoon.
سلام لطفا ایمیل بزنید:
outsiders.podcast1@gmail.com