صفر کشکولی ۱۰ بهمن ۱۳۲۳ تو آبادان به دنیا اومد. چهار برادر و سه خواهر داشت. پدرش تو احتمالا اولین یا حداقل یکی از اولین نفت آبادانهای تاریخ بازی میکرد و گلر بود.
برادرهاش که همگی از خودش بزرگتر بودن هم یا فوتبال بازی میکردن یا طرفدار جدی فوتبال بودن. حالا جلوتر بیشتر دربارهی جو آبادان تو اون مقطع صحبت میکنیم. وقتی صفر متولد شد شهرش آبادان در یکی از داغترین دورههای تاریخش تا اون روز و حتی تا امروز بود. داریم دربارهی یکی از مهمترین برهههای تاریخی در یکی از مهمترین شهرهای ایران صحبت میکنیم.
شش سال و یک ماه بعد از تولد صفر کشکولی یعنی ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ مجلس سنا احتمالا مهمترین و معروفترین قانون تاریخ ایران رو تصویب کرد. ۵ روز قبل مجلس شورای ملی، پیشنهاد اعضای کمیسیون مخصوص نفت رو که ۱۷ اسفند با امضای تمام اعضای این کمیسیون ارائه شده بود تصویب کرد. تصویب مجلس سنا به معنی پایان حدود نیم قرن یا به بیان دقیقتر ۴۹ سال تسلط انگلیس به صورت شرکت خصوصی یا به شکل حکومتی روی صنایع نفت ایران بود.
داستان اون ۴۹ سال نکتهی زیادی نداره. سال ۱۲۸۰ مظفرالدین شاه قاجار در قراردادی که به قرارداد دارسی مشهور شد، امتیاز اکتشاف و استخراج نفت در سراسر ممالکت محروسه رو به ویلیام ناکس دارسی فروخت. این آقای دارسی بازارگان اهل بریتانیا بود و اونقدری که تاریخ نشون میده خودش، پدرش و پدر پدرش علاقهی بسیار زیادی داشتن معادن موجود در کشورهای تحت استعمار بریتانیا رو کشف کنند. اصلا پدرش وقتی با مادرش آشنا شد که داشت تو مکزیک نقره استخراج میکرد.
این آقای دارسی با قراردادی که علاوه بر شاه قاجار، میرزاعلی اکبر خان اتابک صدراعظم، میرزا نصرالله خان نایینی نخست وزیر و نظامالدین غفاری نماینده علمی – فنی دولت هم امضاش کرده بودن میتونست هرجا هر مقدار نفت پیدا میکنه استخراج کنه و ببره بفروشه. تا یادم نرفته بگم این آقای غفاری ملقب بود به مهندس الممالک. به خاطر اینکه رفته بود فرانسه درس خونده بود و سری تو سرها داشت.
آقای دارسی اوایل کار موفقیت زیادی نداشت. اصلا میخواست قرارداد رو ملغی کنه. مهندسهای شرکتش اجازه ندادن و گفتن آقا نفت پیدا میکنیم میفروشیم پولدارتر میشیم. جنگ اول جهانی که شروع شد نفت ایران هم اهمیت زیادی پیدا کرد. دارسی و شرکتش بیشتر و بهتر کار کردن و اهداف بریتانیای کبیر محقق شد.
بعد از جنگ دولت فخمیه که نفت به مزاجش حسابی سازگار بود تصمیم گرفت جا پاش رو محکمتر کنه. در نتیجه با سایر کشورهای بزرگ وارد تقابل شد. شوروی و آمریکا مهمترین رقباشون بودن. شوروی نفت و شمال رو میخواست اما از اینکه انگلیس رو نفت جنوب چمبره زده باشه هم خوشحال نبود. تو این گیر و دار قاجاریه سقوط کرد و رضاخان میرپنج شد رضا شاه پهلوی. شاه جدید قرارداد دارسی رو ملغی کرد اما نه برای اینکه قرارداد استعماریای بود. برای اینکه یه کوچولو ممکن بود جای در رو برای ایران و رقبای انگلیس باشه. قرارداد جدید حتی بیشتر به نفع انگلیس بود.
خیزش نواب صفوی
اوضاع تو آبادان وخیم بود. یک سال قبل از تولد صفر کشکولی یعنی سال ۱۳۲۲ مجتبی میرلوحی ملقب به نواب صفوی بنیانگذار و رهبر فداییان اسلام که از گروههای حامی مبارزه مسلح علیه استعمار و استبداد بودن، استخدام شرکت نفت آبادان شد و رفت اونجا. میرلوحی که دنبال بهونه بود تا با انگلیسها سرشاخ بشه خیلی زود به هدفش رسید. یه روز بهش خبر دادن که یه مهندس انگلیسی زده زیر گوش یه کارگر ایرانی. این سیلی آغاز سلسله بحرانهای اجتماعی زیادی شد. شروع ماجرا رو کتاب «به رهبری نواب» اینطور روایت میکنه:
مهندس خارجی به کارگر ایرانی سیلی زده و با سکوت کارگر ایرانی، در ظاهر همه چیز تمام شده بود. نواب به دیدن کارگر رفت و پرسید:
«قضیه چی بود برادر ؟
– هیچی،
– پس چرا به تو سیلی زد؟
– خودش اشتباه کرده بود. گفته بود که جعبهها را به انبار ببرم، بعد که آمد گفت بیخود کردی جعبهها را بردی انبار. من هم جوابش را دادم.»
نواب که مطمئن شد او بیگناه است، تا ظهر صبر کرد. هنگام ناهار به محل اجتماع کارگرها رفت و چهارپایهای زیر پایش گذاشت و با صدای بلند گفت: «شما که با خیال راحت اینجا نشستهاید، غیرتتان کجا رفته؟ به یک ایرانی سیلی زدهاند آن وقت صدای شما در نمیآید؟ نفت ثروت ماست، آنها نوکر ما هستند، در خاک کشور ما هستند و نباید این طور رفتار کنند. بیایید دسته جمعی پیش انگلیسیها برویم.
همین شور و هیجان منجر به شد به آغاز تظاهرات ضد شرکتی کارگرهای ایرانی. اونطور که اسناد تاریخی نشون میدن انگلیسها با کارگرهای ایرانی مثل برده رفتار میکردن و با حمایت قراردادهایی که داشتن هرجور میخواستن ازشون بیگاری میکشیدن و باهاشون رفتار میکردن.
اوضاع آبادان در زمان تولد صفر کشکولی
سرتون رو درد نیارم. بعد تولد صفر کشکولی نهضت ملی شدن نفت راه افتاد. فداییان اسلام دو تا نخست وزیر رو به قتل رسوندن که البته یکیشون رو میگن اینا نکشتن. مصدق نخست وزیر شد و با کودتا کنار رفت و جانشینش دوباره نفت رو تقدیم خارجیها کرد. تمام این مجموعه اتفاقها که خودشون چندین جلد کتاب میخوان برای تشریح، تا ۱۰ سالگی سوژهی این اپیزود رخ دادن.
اگر میخواید کامل و دقیق بدونید دربارهی نهضت ملی شدن نفت ایران پیشنهاد میکنم نمرههای ۱۶ و ۱۷ اپیزود پوشه رو گوش کنید.
تمام اون چه عارض شدم خدمتتون خلاصهای بود از اوضاع پرهیاهوی مملکت در دهههای ۲۰ و ۳۰. در حقیقت صفر کشکولی در چنین فضایی متولد شد و سنین کودکی رو سپری کرد.
اوضاع شهر آبادان در اون سالها مثل بیشتر شهرهای ایران نامناسب بود. وقتی کشکولی متولد شد حدود بیست سی سالی از رسیدن خط لوله مسجد سلیمان، محل تولد اولین چاه نفت ایران به آبادان میگذشت. تقریبا همین مقدار هم از تاسیس پالایشگاه آبادان گذشته بود. پالایشگاه، آبادان رو از یک شهر تیپیکال پیشرفتنکردهی اون زمان به شهری صنعتی تبدیل کرد.
شرکت نفت ایران و انگلیس تو آبادان محله و شهرکهایی برای اسکان خارجیهایی که تو تاسیسات کار میکردن ساخت. محلههایی که در مقابل بافت اصلی شهر مثل رویا بودن. آبادان در عمل تبدیل به شهری دو پاره شده بود. یه بخش خونههای سازمانی شرکت نفت بود که محل زندگی مهندسهای خارجی بود.
یه بخش هم مردم آبادان رو شامل میشد. بخش اول امکانات رفاهی داشت و بخش دوم در فقط کامل بود. بیمارستان و مدرسه و امکانات فقط برای بخش خارجینشین بود. فقط بومیهایی از این امکانات برخوردار بودن که تو خونههای شرکتی باغبون و کارگر بودن. اونها هم فرق زیادی با برده نداشتن و در مقابل حداقلها مجبور به سختترین کارها و تحمل خشنترین رفتارها بودن.
اعتراضهایی که نواب صفوی آتیششون رو روشن کرد یه مقدار اوضاع رو تغییر داد. چند مدرسه و سینما و بیمارستان تو بخشهای دیگه هم ساخته شدن. به لطف همین مدرسهها صفر برخلاف بچههای نسل قبل از خودش شانس رفتن به مدرسه رو پیدا کرد. براساس آمار رسمی میزان باسوادهای آبادان یک دهه قبل از مدرسه رفتن کشکوکلی فقط ۱۰ درصد بود اما در دهه ۳۰ به ۳۴ درصد رسید که جهش چشمگیریه.
دوران نوجوانی کشکولی
در چنین فضایی کشکولی این فرصت رو پیدا کرد تا دورهی اول تحصیلش رو در آبادان تموم کنه. بعد از اینکه ۱۸ سالش تموم شد رفت سراغ فوتبال. مثل خیلی از بچههای خوزستان اولین کاری که انجام میداد رفتن سراغ فوتبال که جز کشف نفت، تنها میراث مثبت بریتانیا برای اون منطقه بود. یه مدت تو تیمهای محلی بازی کرد ولی توفیق زیادی نداشت. یکی از دوستاش بهش توصیه کرد بره پرورش اندام.
پرورش اندام در اون مقطع یعنی سالهای ۴۱ و اون حوالی عمر زیادی در ایران نداشت. اسمش هم هنوز پرورش اندام نبود. بهش میگفتن زیبایی اندام. این رشته رو شادروان منوچهر شهپور مشهور به منوچهر مهران از مهمترین چهرههای تاریخ ورزش ایران تاسیس کرد. مرحوم مهران که در آینده یه اپیزود جداگانه بهش اختصاص خواهیم داد بنیانگذار کلی رشته ورزشی جالب تو ایران بود؛ از غارنوردی تا شیرجه و پرورش اندام. اولین هفتهنامه ورزشی ایران رو هم با مشارکت همسرش شادروان منیر اصفیا تاسیس کرد.
عرض میکردم.
ایشون سال ۱۳۲۲ باشگاه نیرو و راستی رو تاسیس کرد تو تهران که یه جورایی پدر جد تمام باشگاههای بدنسازی ایران به حساب میاد. سال ۲۴ هم اولین مسابقهی پرورش اندام ایران رو تو لالهزار برگزار کرد.
در واقع وقتی صفر کشکولی تصمیم گرفت وارد دنیای پرورش اندام بشه این رشته حدود ۲۰ سال بود که وارد ایران شده بود. اونجور که رسانههای وقت مینویسن بدنسازی البته طبیعتا نه به شکل الانش ولی به همون سبک و در همون سطح هواداران زیادی داشته در ایران. اون زمان بیشتر کشتیگیرها، پهلوونها و وزنهبردارها سراغ پرورش اندام میرفتن و زمانی که کشکولی وارد این رشته شد تازه کم کم جوونها داشتن به این نتیجه میرسیدن که پرورش اندام خودش میتونه یه رشتهی ورزشی باشه.
تو پرانتز یه چیز جالب هم بگم که اولین ایرانی صاحب مقام مرتبط با هیکل خوب مرحوم محمود نامجو نایب قهرمان المپیک ۵۲ و نفر سوم المپیک ۵۶ بود. آقای نامجو آخر مسابقات جهانی وزنهبرداری ۱۹۴۸ تو یه مسابقهی پرورش اندام که در حاشیه برگزار میشده شرکت میکنه و تو دستهی کوتاهقدها صاحب عنوان بهترین هیکل میشه. اون زمان دستهبندیها براساس قد بوده. این آقای نامجو بعدها نقش خیلی مهمی در پرورش اندام ایران و برگزاری مسابقاتش داشت.
شروع دوران بدنسازی
صفر کشکولی که گفتم مثل همهی بچههای آبادانی علاقهمند به فوتبال بود و تا اون سن به حد خوبی لگد به توپ هم زده بود، سال ۱۳۳۸ رفت تو آبادان رفت باشگاه ثبتنام کرد. استعداد خیلی خوبی هم داشت. اونقدر استعدادش خوب بود که همون اول به یکی از بهترینها تبدیل شد. اون زمان مسابقات پرورش اندام تو دو رشته برگزار میشد: آپولون و هرکول. آپولون مربوط به بدنهای زیبا بود و هرکول مربوط به بدنهای حجیم. الان دیگه اینطوری نیست و بدنی خوب تلقی میشه که هم حجم داشته باشه هم زیبایی. اون زمان ولی علم ورزش و اینها اونقدری پیشرفته نبود که بشه جفتش رو باهم ایجاد کرد. هرکول رو که میشناسید اما آپولون کی بود؟ از فرزندان زئوس خدای یونانی و برادر دوقلوی آرتمیس بود که خودش هم به عنوان خدای نور و روشنایی شناخته میشد و هیکل زیبایی داشت.
ایده این دستهبندی توسط مرحوم مهران داده شده بود.
کشکولی استعداد خوبی در ایجاد حجم عضلانی داشت. همین هم شد که تو رشته هرکول وارد مسابقات شد. سال ۴۲ یعنی وقتی ۱۹ سالش بود قهرمان مسابقات پرورش اندام خوزستان تو همین رشته شد. اون زمان هرکس تو مسابقات قهرمان میشد، لقبش میشد اسم اون رشته. آپولون تهران، هرکول خراسان و به همین ترتیب. اینطوری بود که صفر کشکولی خفنترین لقب ممکن برای یه جوون ۱۹ ساله اهل آبادان رو به دست آورد:
هرکول خوزستان
ادامهی تحصیل در تهران و آبادان
کشکولی همون سالی که این عنوان رو بهدست آورد دعوت شد به یه سری مسابقات زیبایی اندام تو کویت. این رشته تو کشورهای حوزهی خلیجفارس اون زمان حتی از ایران هم جوونتر بود. در واقع میشه گفت ایرانیها این ورزش رو برده بودن اونجا. همونقدری که برگزاری مسابقات تو ایران نظم مشخصی نداشت، مسابقات تو کشورهای همسایه هم اون سازماندهی که الان هست رو نداشت. فدراسیون جهانی بادی بیلندیگ و فیتنس هم حتی اونقدر عمری نداشت اون موقع.
این فدراسیون سال ۱۹۴۶ میلادی که میشه حدود ۱۳۲۵ خورشیدی تاسیس شد. فدراسیون آسیایی این رشته هم ۱۱ سال بعد یعنی سال ۱۳۳۶ تاسیس شد. در واقع این زمانی که کشکولی رفت مسابقات کویت فدراسیون آسیایی این رشته تازه شش سال بود تاسیس شده بود و یک دوره هم مسابقه برگزار کرده بود تو تهران همون سالی که تاسیس شد.
حالا عرض میکردم
کشکولی دعوت شد به اون مسابقات. رفت اونجا و تو دستهی کوتاهقدها قهرمان شد. متاسفانه اطلاعاتی از سطح مسابقه و اینکه کیا دیگه شرکت کرده بودن پیدا نکردیم. هرچی بود کشکولی قهرمان اون مسابقات شد و میشه اینطور در نظر گرفت که این مقام دستکم اولین مقام بینالمللیش تو یه رشتهی ورزشی بود.
گفتم صفر کشکولی شانس درس خوندن داشت. یک سال بعد از قهرمانی تو مسابقههای پرورش اندام خوزستان اومد تهران و تو هنرستان فنی، درسش رو تموم کرد و دیپلم فنی گرفت. میشه سال ۴۳. در واقع داریم دربارهی مقطعی صحبت میکنیم که گرفتن دیپلم ارج و قرب بالایی داشت. دیپلم فنی هم برای خودش کیا و بیایی داشت. دیپلم گرفتن از این نظر مهم بود که براساس آمار رسمی یه چیزی حدود ۷۰ درصد جمعیت بالای ۱۵ سال وقت کشور بیسواد مطلق بودن. مطلق یعنی الفبا هم بلد نبودن.
ورود به دنیای سینما
مسیری به نام ادامهی تحصیل پیش روی افرادی مثل کشکولی نبود. در واقع عبور از دیپلم و رفتن به دانشگاه مخصوص طبقهی خاصی بود که اینا بهش تعلق نداشتن. در نتیجه مسیر زندگی کشکولی، مسیر ورزش کردن بود.
سال ۴۴ هرکول خوزستان اومد تهران تا مسابقات انتخابی تیم ملی برای شرکت تو مسابقات آسیایی و جهانی شرکت کنه. مسابقه که میگیم حواسمون هست دیگه؛ مسابقات پرورش اندام در واقع همون نمایش زیباییهای بدن به داورهاست.
تو اون مسابقات چهرههای خیلی مهمی حضور داشتن و یه جوون ۲۱ ساله اهل خوزستان شانس چندانی نداشت که انتخاب بشه. در نهایت هم انتخاب نشد. سهراب سرابی، غلام ملکی و شادروان زینال بلانشی تو رشتهی آپولون و سیروس هامازاسب، حیدر معارفی، علی حسینی و حسین حاجموسی در رشتهی هرکول روی سکو رفتن. سکوی سوم رشتهی هرکول مشترک بود بین حسینی و حاجموسی. در نهایت هم سهراب سرابی، غلام مالکی، سیرون هامازاسب و حیدر معارفی انتخاب شدن برای مسابقات.
در حاشیهی اون مسابقات اما مهمترین اتفاق زندگی صفر کشکولی هم رقم خورد. حسن شریفی یکی از مدیرای تدارکات مهم در سینمای پلیسی و اکشن ایران، میدونست که تو این مسابقات میتونه چندتا هیکل خوب برای سینما پیدا کنه.
اون زمان مثل امروز نبود که دفترهای فیلمسازی لیست از هنرورها و بازیگرها داشته باشن و کارگردان به جز نقشهای محوری باقی رو از همون لیست انتخاب کنه. مدیرای تدارکات یکی از وظایفشون این بود که برای نقشهای غیرمحوری بازیگرهای مناسب پیدا کنن. شریفی، ساموئل خاچیکیان رو راضی کرده بود باهاش به سالن محمدرضا شاه تو میدون توپخونه بیاد.
این سالن محمدرضا شاه که سال ۳۶ برای مسابقات وزنهبرداری قهرمانی جهان ساخته شد و جاش ضلع شمالی پارک شهر فعلیه، الان اسمش هست شهدای هفت تیر. آقای خاچیکیان که سال ۱۳۸۰ از دنیا رفت یکی از مهمترین کارگردانها و آهنگسازهای تاریخ ایرانه.
میشه گفت اولین کارگردان بزرگی بود که تو ایران فیلمهای اکشن و دلهرهآور ساخت. بهش میگفتن هیچکاک سینمای ایران. کارهای متنوعی هم کرده تو سینمای ایران. از بالای صد پروژهای که داشته، برای توضیح تنوع کارنامهش اینطور بگم که عکاس فیلم بلوف، دستیار کارگردان فیلم ببر مازندران، مدیر تولید هارون و قارون، مدیر تهیه فیلم معشوقه، بازیگر فیلم شب روباه و دستیار کارگردان فیلم چاووش بود.
پذیرش توسط خاچیکیان
سال ۴۳ خاچیکیان در اوج شهرت و محبوبیت بود. همون سال شیر نقرهای جشنواره فیلمهای سینمای ایران رو به خاطر فیلم ضربت برده بود. خاچیکیان به کار کردن با ورزشکارها هم علاقه داشت. سال ۴۷ امامعلی حبیبی رو برد جلوی دوربین فیلم ببر مازندران و کلی کشتیگیر مهم دنیا رو هم به بازی گرفت برای این فیلم.
خاچیکیان و شریفی رفتن سالن محل برگزاری مسابقات انتخابی تیم ملی پرورش اندام ایران. خاچیک صفر کشکولی رو پسندید. یه پسر ۲۱ ساله با پوست به نسبت روشن که قدش کوتاهه اما سرشونههای حجیمی داره، بازوهاش به شکل چشمگیری بزرگن و شاید از همهی اینها مهمتر صورتش مثل بازیگرهای فیلمهای کلاسیک آمریکایی خشک و بی احساسه.
بی عشق هرگز!
خاچیکان داشت برای فیلم بی عشق هرگز بازیگر انتخاب میکرد. فیلمی که در نهایت سال ۱۳۴۵ روی پرده رفت. به جز کشکولی که نقش کوتاهی تو این فیلم داشت یه ورزشکار دیگه هم برای اولین بار جلوی دوربین خاچیکیان رفت: عزیز اصلی معروف به عزیز فنر. عزیز اصلیمنش که در اوتسایدرز بهش خواهیم پرداخت یکی از بزرگترین و مهمترین گلرهای تاریخ فوتبال ایران به حساب میاد. برای دارایی، شاهین و پرسپولیس بازی کرد و بین سال ۴۱ تا ۴۷ گلر اول تیم ملی بود. اصلی شماره یک تیمی بود که اولین بار و تو سال ۱۹۶۴ رفت المپیک. همینطور شماره یک تیمی بود که برای اولین برای اولین بار و تو سال ۱۹۶۸ قهرمان جام ملتهای آسیا شد. اصلی اولین فوتبالیست مهم و یکی از اولین ورزشکارهای مهم ایران بود که وارد سینما شد. همون سال ۴۵ دو تا فیلم دیگه هم ازش روی پرده رفت به نامهای خداحافظ تهران و مامور دوجانبه. بعدا تو چهار فیلم دیگه هم بازی کرد که مهمترینشون فاتحین صحرا بود. خدا رحمتش کنه سال ۱۳۹۴ از دنیا رفت.
عرض میکردم
بی عشق هرگز داستان یه آدم بسیار پولدار بود که میخواد یه آدمکش اجیر کنه برای قتل عموش با این هدف که اموال عموش بهش ارث برسه. نسخهی کامل فیلم رو یوتیوب هست اگر دوست داشتید. فیلم جالبی هم هست. عزیز اصلی نقش دست راست کسی رو بازی میکنه که میخواد عموش رو بکشه. نقش آدمکشی که استخدام میشه رو هم مرحوم عبدالله بوتیمار بازی کرده که یه جورایی بدمن اصلی سینمایی ایران در دهههای ۴۰ و ۵۰ بود.
صفر کشکولی خودش میگه اولش پیشنهاد خاچیک رو رد کردم چون خجالت میکشیدم فیلم بازی کنم. حواسمون باشه که سینمای اون زمان تفاوتهای جدی با سینمای فعلی داشت دیگه. مثلا همین فیلم بی عشق هرگز تو کاباره شروع میشه. تیتراژ آغاز فیلم هم روی تصاویر رقص یه خانمی که اونجا کار میکرده پخش میشه.
خلاصه موفق میشه به خجالت کشیدنش غلبه کنه و یه نقش چند ثانیهای تو این فیلم بگیره. کشکولی تو همون دقایق اول فیلم نقش یه قلدر رو بازی میکنه که تو کاباره با نقش اول فیلم مچ میندازه، بهش میبازه، سعی میکنه با چاقو بزنتش ولی با مشت عزیز اصلی نقش زمین میشه. آها اینم بگم که نقش اول فیلم یکی از منابع درآمدش اینه که میشینه تو کاباره با کسایی که فکر میکنن میتونن مجش رو بخوابونن شرطی مچ میندازه.
پیشنهادی برای پیشرفت
همین چند ثانیه بازی تو فیلمی که به خاطر حضور بوتیمار و اصلی و البته کارگردانی خاچیکیان و فیلمنامه پرهیجان و جالبش با استقبال ملت سینمارو مواجه شد، پای کشکولی رو به سینما باز کرد.
کشکولی اون زمان موهای فر پرپشتی داشت. کوتاه میکرد البته ولی حجم موهاش زیاد بود. سر فیلمبرداری بهش گفتن که اگر میخوای بازم نقش بگیری و بیشتر بازی کنه موهات رو بزن. گویا مدیر گریم فیلم بهش میگه اگر موهات رو بزنی ظاهر بزن بهادرتر میشه و دیگه میشی خود خود اون چیزی که کارگردانها برای فیلمهای اکشن لازم دارن. کشکولی هم گویا حضور تو سینما و بازیِ هرچند چند ثانیهای تو یه فیلم مهم بهش مزه داده بود، بدون درنگ میره و کله رو تیغ میندازه. کله رو که تیغ میندازه اصلا میشه یه آدم دیگه. یه سری آدمها هستن مثل خود من. ماها وقتی کچل میکنیم یههو قیافمون از این رو به اون رو میشه. حالا نه که من بخوام خودم رو مقایسه کنم با بازیگر سینماها ولی در کل.
کشکولی با ظاهر جدیدش که طبق پیشبینیها بسیار مناسب بازی تو فیلمهای اکشنِ اون زمان بود، وارد دنیای سینما شد. برای هفت هشت سال نقشهایی در حد همین نقشش تو بی عشق هرگز، حالا یهکم کمتر، یهکم بیشتر بازی کرد. همزمان با بازی تو سینما، ورزش رو هم ادامه میداد. یه جورایی ورزش کردن نیازش بود برای بازی تو فیلمها. اوضاع رشتهی پرورش اندام خیلی منظم نبود دیگه. هزینهها هم بالا بود برای کسی در سطح درآمد کشکولی.
گفتم که بخش زیادی از جامعهی زیبایی اندام یا همون پرورش اندام رو وزنهبردارها و کشتیگیرها تشکیل میدادن. کشکولی نمیتونست سراغ کشتی بره. فیزیکش برای کشتی مناسب نبود. اساسا اون حجم از سرشونه و قفسه سینه مناسب کشتیگیرها نیست. در نتیجه کم کم به سمت وزنهبرداری کشیده شد. ورزشی که اتفاقا فیزیکش بسیار مناسب اون بود.
کشکولی خیلی زود تو وزنهبرداری هم رشد کرد. رشتهای بود که استعداد فیزیکی زیادی توش داشت. اونقدری خوب توش پیشرفت کرد که سال ۱۳۵۱ قهرمان دستهی پر وزن ایران شد. دستههای وزنهبرداری اون زمان اینطوری بودن: مگس وزن، خروس وزن، پر وزن، سبک وزن، میانوزن، نیم سنگین، میان سنگین و سنگین. باوجود قهرمانی ایران تو وزنهبرداری هنوز فرصت این رو نداشت که نقشهای مهم بازی کنه.
بازار پر رقیب سینما
محصولات سینمای ایران تو اون دهه دو دسته بودن. فیلمهایی در سطح دایره مینا، داش آکل، صادق کرده، اسرار گنج درهی جنی، و گزارش که فیلمهای بسیار سطح بالایی بودن. بهروز وثوق، جمشید مشایخی، عزت انتظامی و پرویز صیاد این بخش از سینما رو قبضه کرده بودن. بخش دیگه فیلمهای پاپ کورنی بودن مثل آخرین نبرد و جنگجویان کوچولو. ستارههای این سینما بیشتر ورزشکار بودن. حبیبالله بلور از کشتی که قبلا تو اپیزود شکارچی طلا دربارهش صحبت کردیم و ایلوش خوشابه از زیبایی اندام که خودش میتونه یه اوتسایدرز باشه.
این آقای خوشابه که آشوریطبار و اهل ارومیه بود و با نام ریچارد لوید تو فیلمهای ساخت ایتالیا هم بازی کرده هیکل عجیبی داشت. نمیدونم فیلمهای کلاسیک هالیوود دربارهی روم باستان رو دیدید یا نه. هیکلهاشون عین همون چیزیه که از هرکول نقل میکنن. این آقای خوشابه هم همینطور بود. راجع به این اقالیت عاشوری هم بخونید، دین مسیحی دارن و یکی از گروههایی بودن که هدف نسلکشی عثمانی قرار گرفتن.
صفر کشکولی در این بازار پر رقیب فرصت زیادی برای بازی در نقشهای مهم پیدا نکرد. مدتی به وزنهبرداری پرداخت و بعد به توصیهی یکی از دوستانش سراغ دو و میدانی رفت. البته دو و میدانی نه رشتههای دو یا رشتههای پرشی؛ مهمترین رشتهی پرتابی اون زمان یعنی پرتاب دیسک. کشکولی فقط دو سال تو این رشته بود اما به قدری زورش زیاد بود و عضلات کمرش قوی بود تو همون دو سال یک بار و تو سال ۵۶ قهرمان ایران شد.
این قهرمانی در ۳۳ سالگی، آخرین قهرمانی ورزشی صفر کشکولی در سطح بالا بود. سالها ورزش سنگین و بازی تو فیلمهای اکشن که با امکانات بسیار بسیار کم ساخته میشدن بدنش رو تحلیل رو برد و باعث شد از اینجا دیگه امکان رقابت تو رشتههای ورزشی مثل وزنهبرداری و پرتاب دیسک رو نداشته باشه.
پایان ورزش، آغاز درخشش در سینما
انقلاب شد و در سینماها هم مثل خیلی جاهای دیگه بستن. سینما یکی از اولین جاهایی بود که انقلابیون باهاش با قوهی قهریه برخورد کردن. در واقع سینما یکی از نمادهای بزرگ و جدی اونچه اونها طاغوت میدونستن در نظر گرفته میشد و باید سریع، فوری و انقلابی تغییر میکرد.
سینما حدفاصل سالهای ۵۸ تا ۶۳ حالت نیمهتعطیل داشت. آمارهای خانه سینما نشون میده از در این مدت فقط ۶۳۱ فیلم ساخته شده؛ میانگین سالی ۲۸ فیلم که آمار خیلی خیلی پایینی به حساب میاد. اونم فیلمهایی که عموما یا انقلابی و یا مربوط به جنگ بودن.
این بین بازیگرهایی از سینما رفتن و بازیگرهایی به سینما اضافه شدن. چهرههایی مثل ایلوش خوشابه باتوجه به جمع شدن بساط ساخت فیلمهایی که در اون مردها بالاتنههاشون لخت باشه از سینما دور شدن. در عوض چهرههای جدیدی وارد سینما شدن. تو ژانر اکشن یکی از مهمترین چهرهها کسی نبود جز جمشید هاشمپور. البته هاشمپور بین 1347 تا 50 چنتایی فیلم بازی کرده بود اما از 50 تا زمان انقلاب از صحنه کنار رفته بود. ولی وقتی انقلاب شد، خیلی زود تبدیل به اولین سوپراستار جدید سینمای اسلامی شد. همزمان نسل بازیگرهایی که نقشهای غیرمحوری اما به نسبت پررنگ سینمای اکشن رو بازی میکردن عوض شد و جای امثال جلال پیشواییان به بازیگرهای جوونتری مثل صفر کشکولی سپرده شد.
کشکولی سال ۶۲ با بازی تو فیلم نقطه ضعف کارش رو تو سینمای بعد از انقلاب شروع کرد. نقطه ضعف فیلمیه به کارگردانی محمدرضا اعلامی که فیلمنامهش رو خودش براساس کتاب اشتباه آنتونیس ساماراکیس نوشته. فیلم جالبیه. داستان مردی رو روایت میکنه که به خاطر فعالیتهای ضد حکومت مرکزی بازداشت میشه اما بهجای شکنجههای معمول برای گرفتن بازداشت از روشهای روانی مثل ایجاد استرس بازداشت مجدد و اینها برای حرف کشیدن ازش استفاده میکنن. نسخهی اصلی با کیفیتش هست روی آپارات دوست داشتید ببینید جالبه.
جواد گلپایگانی، محمد ابهری و حسین پرورش نقشهای اصلی رو دارن. مهمترین نقش فرعی رو هم جمشید آریا یا همون جمشید هاشمپور خودمون بازی میکنه. نقش صفر کشکولی همچنیان نقش فرعیه، نقش یکی از مامورهای سازمانی که نقش اول فیلم رو دستگیر کردن.
همزمان با بازی تو اون فیلم کشکولی که مدتی بود دیگه ورزش نمیکرد دعوت شد تا به ورزشکارایی که میخواستن تو پارالمپیک ۸۸ سئول شرکت کنن کمک کنه. اون زمان هنوز سازماندهی ورزشهای پارالمپیکی مثل امروز نبود و تازه داشت سر و شکل میگرفت. کشکولی که روزی قهرمان پرتاب دیسک ایران شده بود دعوت شد تا تیم دو و میدانی رو از نظر فیزیکی بسازه. برای ورزشکارهای این رشته، بهخصوص کار روی کمر بسیار مهمه چیزی که کشکولی توش خوب بود
اجارهنشینها!
کشکولی سال ۶۵ تو فیلم تحسین شدهی اجارهنشینها که رقیب جدی مارمولک برای تصاحب عنوان بهترین کمدی تاریخ ایران به حساب میاد هم بازی کرد اما سال ۶۶ اوضاع براش تغییر کرد. حسن جوانبخش کارگردان اون زمان جوونی که بین تغییرات بزرگ سینمای ایران در اثر انقلاب متولد شده بود برای اولین فیلمش دنبال چندتا بازیگر جوون میگشت.
پرویز پرستویی که اون موقع تازهکار بود و دو تا فیلم بازی نکرده بود به همراه اصغر محبی که اون هم تازه شروع کرده بود برای بازی تو نقشهای اصلی انتخاب شدن. اسم فیلم بود سازمان چهار و فیلمنامه، ماجرای قتل برادرزادهی یکی از عوامل اصلی توزیع هرویین از رامسر به سایر نقاط کشور رو روایت میکرد. داستان رو لو نمیدم که اگر خواستید ببینید بیمزه نشه.
نقش یکی از بزنبهادرهای اصلی شبکهی قاچاق مواد مخدر هم این بین به صفر کشکولی رسید که بیشتر از یک دهه منتظر بازی تو نقشی فراتر از هنرور بود. هرچند نقش آدمکش حرفهای با اون سبیلهای از بنا گوش دررفته و صورت سنگی موقع قتلهای تر و تمیز نقش مناسبی بود و حتی اسم کشکولی رو هم برد تو تیتراژ اول فیلم اما هنوز، نقشی نبود که قهرمان سابق سه رشتهی ورزشی ایران رو به بازیگر سینما تبدیل کنه.
کشکولی همون سال تو فیلم شکار هم با پرویز پرستویی و خدابیامرز خسرو شکیبایی همبازی شد اما هنوز اونقدر که دوست داشت دیده نمیشد.
آینه عبرت و اوج گرفتن صفر کشکولی
سال ۶۷، سال بسیار مهمی در زندگی صفر کشکولی بود. محسن شاهمحمدی که یکی از کارگردانهای مهم وقت بود برای سریال محبوبش هشدارهای پلیس برای تکمیل کار مهدی آریاننژاد دنبال بازیگر بود. صفر کشکولی از طرف همکاران به شاهمحمدی پیشنهاد شد و اینم دید که ای بابا اصلا همین بازیگر رو میخواستیم برای این نقش. اینطوری بود که صفر کشکولی برای اولین بار در زندگی حرفهایش شد نقش منفی اصلی یه اثر تلویزیونی. هشدارهای پلیس که از اسمش مشخصه سریالی دربارهی درگیریهای همیشگی پلیس با باندهای خلافکار بود زمان خودش محبوبترین بود.
کشکولی در این سریال درخشید تا رسید به مهمترین اتفاق زندگیش یعنی سریال آینه عبرت. اگر متولد سالهای ۶۰ به قبل هستید که هیچی اما اگر متولد ۶۲، ۶۳ به این سمت هستید حتما دربارهی این سریال با کسایی که اون سالها از تلویزیون تماشاش میکردن صحبت کنید. میشه گفت مهمترین سریال تاریخ تلویزیون. سریالی به کارگردانی محسن شاهمحمدی با حضور یه اتوبوس بازیگر مهم از محمدعلی کشاورز، روحالله مفیدی و جواد گلپایگانی تا گیتی معینی و فریبا شمس.
این سریال ۵۰ قسمتی با محوریت مشکلات اعتیاد به مواد مخدر ساخته شد. کارگردان هم کسی نبود جز محسن شاهمحمدی. کشکولی نقش یه قصاب رو بازی میکنه که تعجب نمیکنید اگر بگم بخشی از باند قاچاق مواد مخدره. سریال شاهکاره اگر ندیدید حتما توصیه میکنم.
افتخار آفرینی شاگردان کشکولی در پارالمپیک
اتفاق مهم دیگه در کارنامهی ورزشی کشکولی، اعزام کاروان جانبازان و معلولین ایران به المپیک سئول بود. تیم دو و میدانی ایرانی که کشکولی به مدت ۵ سال مسئول کارهای آمادگی جسمانی و بدنسازیشون بود گل سر سبد این کاروان بود. پارالمپیک سئول هم اولین دورهی مسابقات بعد از ۲۴ سال بود که تو همون شهر محل برگزاری المپیک تابستانی برگزار میشد. تیم دو و میدانی ایران درخشید و سه طلا، یک نقره و سه برنز کسب کرد.
تو کاروان ایران فقط یک مدال دیگه کسب شد که مدال طلای تیم والیبال نشسته بود. مختار نورافشان، هادی یاراحمدی و جواد عبداللهزاده طلا گرفتن، احمد رضایی نقره گرفت و اصغر هادیزاده، رضا چاووشی و حسن سماواتی صاحب مدال برنز شدن. والیبال نشسته هم که با کاپیتانی علی کشفیا طلا گرفتیم. یکی از سوژههایی که قرار بود این قسمت از اوتسایدرز باشه اما خب نشد.
هرچند کشکولی شانس اعزام به المپیک و حضور در کنار ورزشکارهایی که تمرینشون داده بود و بدنشون رو ساخته بود نداشت اما درخشش تیم اعزامی باعث شد مربی و داور درجه یک ملی رشتهی بدنسازی بشه. اون زمان کشکولی به دلایل نامشخص همراه تیم اعزام نشد و اونطور که خودش میگه اعزام نشدنش باعث ناراحتیش شد و دیگه سراغ مربیگری نرفت.
کشکولی بعد از این ماجرا دوباره روی بازیگری متمرکز شد. حدفاصل ۷۰ تا ۷۵ تو ۹ فیلم و سریال بازی کرد که عمدهی نقشها نقش منفی بودن؛ چیزی که انگار براش ساخته شده بود. بعد از اون هم تو سریالهای مهمی منجمله شلیک نهایی، فکر پلید و محاکمه بازی کرد. کشکولی برای بیشتر از یک دهه انتخاب مناسبی برای بازی تو نقشهای غیرمحوری منفی بود. برای ۵ سال داور مسابقات پرورش اندام و وزنهبرداری بود. مدتی بعد ناراحتی از ماجراهای پارالمپیک رو هم کنار گذاشت و مربی بدنسازی شد.
سال ۸۰ زمانی که برانکو سرمربی تیم امید بود، کشکولی برای کمک به بدنسازی تیم دعوت شد. کارش اونقدری خوب بود که اینبار برخلاف سال ۶۶ و پارالمپیک سئول در قامت یکی از اعضای کارد تیم امید راهی کره جنوبی شد. تیم امید اون سال مدال طلای بازیهای آسیایی رو کسب کرد؛ طلایی که شاید کسی بهخاطر نیاره اما صفر کشکولی هم در کسب اون نقش داشت.
تجلیل از عمو صفر و کمرنگ شدن در سینما
صفر کشکولی امروز در ۷۶ سالگی هنوز مشغول بازی در فیلم و سریاله. سال ۱۴۰۰ تو سریال نیسان آبی ساختهی منوچهر هادی که تو شبکهی نمایش خونگی پخش شد بازی کرد. آمار دقیقی از فیلمهایی که کشکولی بازی کرده نیست اما خودش تو مصاحبهایی سال 97 از 180 تا 200 فیلم صحبت کرده.
قهرمان وزنهبرداری، پرتاب دیسک، پرورش اندام، بدنساز تیم فوتبال امید، بدنساز تیم دو و میدانی جانبازان و معلولین، بازیگر حاضر در بیشتر فیلمهای اکشن و پلیسی سینما و تلویزیون در بعد از انقلاب و البته مربی پرورش اندام. کارنامهی زندگی حرفهای صفر کشکولی کارنامهای منحصر بهفرد و جالبیه. کارنامهای که بررسی هر بخش از اون ما رو با بخش بزرگی از فرهنگ عامهی مردم ایران در پنج دههی اخیر بیشتر آشنا میکنه.
به پاس یک عمر تلاش، سال 96 خانه سینما در مراسمی به عنوان تجلیل از پیشکسوتان حوزه بدلکاری، از صفر کشکولی به طور ویژه تقدر به عمل آورد. پیرمرد خوشحال شد و روی سن قطره اشکی هم ریخت و در حالی که خودش رو شاگرد اسدالله یکتا معرفی کرد، گفت این جایزه براش از تمام مدال های ورزشی با ارزشتره چون بدلکاری در سینمای ایران براش افتخار بزرگیه.
دیدگاه خود را بنویسید